ترسناکترین چیز ممکن در فصل پنج سریال Black Mirror تبدیل شدن آهنگ Head Like a Hole گروه Nine Inch Nails به یک آهنگ نوجوان پسند توسط مایلی سایرس است. این موضوع بسیار غیرقابل تحمل است انگار که ما به دنیای دیگری رفتهایم که اشعار غمانگیز ترنت رزنر تبدیل به سرودهای انگیزشی شدهاند. مثل دیگر ایدههایی که در این فصل استفاده شده این آهنگ نیز تاثیر خود را میگذارد، اما این سریال نتوانسته به خوبی به آن بپردازد. به جای عیمقتر پرداختن به ارتباط انسان و تکنولوژی و چگونگی تغییر جوامع، چارلی بروکر به مسائلی خیلی سطحیتر پرداخته است.
Black Mirror به نظر قربانی موفقیتهای گذشته خود شده است. در فصلهای اول این سریال به خوبی آینده پیش رو را به نمایش کشید و امروزه با تاثیر منفی شبکههای اجتماعی بر دموکراسی و ورود گجتهای هوشمند به محیط خانههایمان به نظر میرسد انتقادات گذشته این سریال تا حدودی منطقی بودهاند.
با سریال تعاملی Bandersnatch به نظر میرسید بروکر به راهکاری خلاقانه دست یافته تا این مجموعه را تغییر دهد اما این سریال در آخر تبدیل به تجربهای سرگرمکننده شد که بیشتر تمرکزش بر روی آزادی انتخاب بود تا اینکه پیامی قوی برای بینندگان داشته باشد. من حقیقتا از تمامی خطهای داستانی آن لذت بردم اما امیدوار بودم که آقای بروکر فصل پنجم را با پیشرفتی قابل توجه ارائه میکرد اما متاسفانه تغییری در روند آن مشاهده نمیشود به غیر از چند قسمت.
قسمت اول و بهترین قسمت این فصل Striking Vipers است که با نقش آفرینی آنتونی مکی ساخته شده که برای فرار از مشکلات زندگی خود به بازی واقیعت مجازی که دوست قدیمیاش به او داده پناه برده است. آنها میتوانند به صورت آنلاین با یکدیگر بازی کنند. در برداشت اول به نظر میرسد سریال در حال نشان دادن ارتباطات انسان با دوستان گیمر خود است و همیشه دعوت شدن به بازی برای ما جذاب است و اصلا غیرمعمول نیست که ما ساعتها صرف صحبت کردن و بازی کردن با دوستانمان باشیم اما دیری نمیگذرد که این تکنولوژی واقعیت مجازی برای مسئلهای دیگر مورد استفاده قرار میگیرد
بروکر ایده این که دو دوست پسر به یکدیگر از طریق یک بازی واقعیت مجازی نزدیک شوند را به خوبی ارائه کرده و این موضوع زمانی جالبتر میشود که کارکتر این دو مرد و زن هستند و اجازه میدهد که یک مرد ویژگیهای یک زن را از نزدیک تجربه کند اما در نهایت این قسمت یک داستان کلیشهای از مردی میان سال است که از زندگی روتین خود خسته شده است و چه مثالی بهتر از فیلم American Beauty که بیانگر همین موضوع است. در نهایت میتوان گفت این قسمت به روابط غیرسنتی و مدرن ادای احترامی کرده است.
از اینجا به بعد فصل بهم میریزد. قسمت Smithereens درباره یک راننده تاکسی اینترنتی است که از وضعیت خود ناراضی است و یک مسئول فنی جوان را میرباید. او نه پول میخواهد نه چیز با ارزش دیگری تنها خواسته او صحبت کردن با رئیس یک شبکه اجتماعی بزرگ است. این قسمت را میتوان Dog Day Afternoon مدرن نامید که وضعیت گروگانگیری در آن هر لحظه بدتر میشود. اندرو اسکات و دمسون ادریس بازی درخشانی از خود ارائه دادند اما اوج این قسمت بدون هیچ تاثیری پایان مییابد.
این راننده تاکسی خود را در مرگ همسرش در حادثه رانندگی مقصر میداند چرا که او داشته نوتیفیکشن شبکه اجتماعی Smithereens که شباهت زیادی به توئیتر دارد را چک میکرده. این قسمت تلاش کرده تا اعتیاد جامعه به شبکههای اجتماعی را بیان کند موضوعی که مستقیما زمانی که ارتباط راننده با رئیس شرکت برقرار میشود مطرح میشود اما مسائل خاصی گفته نمیشود و فقط راننده بار سنگینی که روی دوشش بوده را خالی میکند و آقای رئیس فقط گوش میدهد. او در قسمتی میگوید که او قصدی برای معتاد کردن مردم به شبکه اجتماعی خود نداشته اما این موضوع به سختی جدی گرفته میشود وقتی او از این طریق به یک میلیاردر تبدیل شده است. این قسمت موضوعات جالبی را مطرح میکند به خصوص زمانی که میبینیم که قدرت شبکه اجتماعی مردم پیش از اینکه نیروهای پلیس از طریق شنود متوجه شوند به مسئلهی آدمربایی پی میبرند.
قسمت مایلی سایرس قسمت آخر این فصل است جدا از آهنگ گروه Nine Inch Nails این قسمت دقیقا همان چیزی است که از Black Mirror انتظار دارید. داستان دربارهی دختر دبیرستانی تنهایی است به نام ریچل که علاقه زیادی به خواننده محبوب زمان خود دارد و پدرش رباتی برای او خریده که شبیه به Ashley O است و Ashley Too نام دارد. در طرف دیگر ماجرا خواننده محبوب Ashley O دیگر علاقهای به دستورهای عمهی شرورش در زمینه موسیقی او ندارد و بین آنها دعوایی شکل میگیرد که منجر به کما رفتن Ashley O میشود و عمهی او ورژنی مجازی از او را میسازد که کاملا تحت فرمان اوست و قادر است در تمام دنیا بدون خستگی اجرا کند.
حالا ریچل و خواهرش جک و Ashley Too به دنبال مقابله با این عمه شیطانی هستند. بله، همان اندازه که مسخره است سرگرمکننده نیز هست و تا حدودی با صحنههای اکشن پایانیاش به این فصل جان تازهای میبخشد و قبل از آن چیز خاص و جدیدی را ارائه نمیکند: نوجوانی تنها با خانوادهای بهم ریخته و ستاره پاپی که میخواهد آثار بهتری خلق کند. در بهترین حالت این قسمت میخواهد احتمال حضور ستارگان موسیقی مجازی را مطرح کند.
در آخر باید بگوییم که این قسمتها، قسمتهای بدی برای تلویزیون نیستند اما همانطور که گفتم نتوانسته به میراث این سریال در انتقاد فرهنگی پایبند باشد. و قطعا در آینده با مشکل مواجه خواهد شد حالا که رقبایی مثل ریبوت مجموعه Twilight Zone جوردن پیل دارد. اگرچه که راه حل این مشکل واضح است: بروکر باید نویسندگان بیشتری به مجموعه اضافه کند تا بالاخره Black Mirror صاحب ایدههای نابتری شود.
اون دوتا دختر بچه اخر فیلم تو کلاب کیا بودن