سینما با مخاطب پیوند خورده است. هیچ فیلمی را نمیتوان موفق نامید مگر در گیشه مقبول افتاده باشد و هیچ فیلمسازی بدون برگشت سرمایهی خود یا تهیهکنندهی فیلمش نمیتواند به روند فیلمسازی خود ادامه دهد. فیلمِ خوب یا بد، مسئلهی متفاوتی است، فیلمی که بفروشد موفق است و این روند به مسائل گوناگونی از جمله نحوه و شرایط اکران، تعداد سالنهای در اختیار پخشکننده، امتیاز منتقدان و جوایز سینمایی مرتبط است. در سالهای اخیر اما، بیشتر از هر زمان دیگری در تاریخ رد پای سرمایهگذاران در تبدیل کردن آثار تحت تملکشان با هر کیفیتی به فیلمِ موفق دیده میشود. سینما در تسخیر سرمایهداران قرار دارد و اگر این روزها با فیلمهای فرموله شده و آثار سینمایی قاعدهمند زیاد مواجه میشویم، شاید به همین خاطر است.
سال گذشته نتفلیکس فیلم Roma را به کارگردانی «آلفونسو کوارون» تهیه کرد. کوارون که این فیلم را با «قلب» خود نوشته، فیلمبرداری و کارگردانی کرده بود، در جمع کارگردانهای محبوب آکادمی حضور دارد و فیلمش در این دوره از مراسم اسکار به یکی از عزیزدردانهها تبدیل شد. Roma بعد از اولین اکرانش در جشنواره فیلم ونیز و دریافت جایزهی شیر طلایی به عنوان بهترین فیلم، به سرعت به یکی از شناختهشدهترین فیلمهای مکزیکی تبدیل شد. اما نتفلیکس نقش پررنگ و بسیار مهمی در این واقعه داشت. روند سرمایهگذاری، پخش و اکران فیلمها و بعد کمپین در فصل جوایز، به طور کامل بر عهدهی نتفلیکسی بود که حالا به یکی از غولهای سینما و تلویزیون دنیا تبدیل شده و در سراسر جهان به تولید فیلم و سریال مشغول است. سرمایهدار بزرگی که اگرچه سایهی غولپیکر دیزنی را بالای سر خود میبیند، همچنان به روند رو به رشدش ادامه میدهد و تبدیل شدن به یکی از پردرامدترین تولیدکنندگان فیلم و سریال را همچنان جشن میگیرد.
فیلم Roma اگرچه با بودجهی 15 میلیون دلاری ساخته و در باکس آفیس تنها به فروش 5 میلیون دلاری رسید، فیلم موفقی بود. این فیلم پرمخاطبترین اثر سینمایی غیر انگلیسی زبان است که در ایالات متحده به اکران درآمده و تنها فیلمی است که با زیرنویس به چنین موفقیتی رسیده است. پیش از این، فیلم لهستانی Ida با بیش از 3 میلیون دلار فروش در باکس آفیس آمریکا موفقترین فیلم خارجی زبان اکران شده در این کشور محسوب میشد، و حالا Roma با تقریبا دو برابر همین فروش در صدر ایستاده است. فیلم Roma همچنین رکورددار نامزدی در اسکار نود و یکم شد و در یک دوره توانست بیش از همیشه برای نتفلیکس افتخار کسب کند و آن را در بین دنبالکنندگان سینما مطرح سازد. بنابراین فارغ از خوب یا بد یا متوسط بودن فیلم Roma -که از نظر نگارنده در بهترین حالت یک فیلم متوسط بیمایه و کماشتیاق است- این اثر سینمایی فیلم موفقی است.
دیزنی با مارول هم در طرف دیگر همین روند را پیش گرفت. فیلمهای مارول در سالهای گذشته روند عجیبی را در گیشهی سینماهای آمریکا و دنیا ایجاد کردهاند. هر بار که یک فیلم بزرگ از مجموعهی مارول اکران میشود، شکی وجود ندارد که در باکس آفیس سر و صدا خواهد شد. و استقبال بینظیر هواداران، منتقدین و حالا حتا جشنوارههای بزرگ و معتبر سینمایی هم به این فرمول اضافه شدهاند. دیزنی هم مثل دیگر پخشکنندهها از به رسمیت شناخته شدن آثار تولید شدهاش لذت و البته سود میبرد و هر سال سعی میکند که فیلم جدید خود را «موجه» و شایستهی تقدیر جلوه بدهد. اتفاقی که به صورتی واضح اما کاملا دور از چشمان مخاطب عام سینما میافتد. و البته سلیقهی تماشاکنندگان را به طور جدی تهدید میکند.
اگر کارگردانان بزرگ تاریخ سینما را یک جا جمع کنیم و این سوال را از هر کدام بپرسیم که «شما از ساختن فیلم چه هدفی دارید؟» با جوابهای گوناگونی روبرو خواهیم شد. اما اگر این سوال را از سرمایهگذاران و تهیهکنندگان نامدار بپرسیم احتمالا اکثر آنها پاسخ خواهند داد: «پول بیشتر، تولید بیشتر و باقی ماندن در چرخهی رقابت.» این یکی از مهمترین موضوعاتی است که سینما را -به عنوان یک هنر- به صنعتی پویا، رقابتی و پولساز تبدیل میکند. طبیعتا وقتی صحبت از بازار و سرمایه میشود، مواردی دیگر در کنار ارزش هنری قرار میگیرند که گاه هیچ ارتباطی با آن ندارند و گاه حتا مانع از رشد و تعالی مجموعهی هنرمندانی میشود که دستاندرکار ساخت فیلم هستند. فیلمهایی ساخته میشوند با بیشترین بودجهها و بهروزترین تکنولوژیهای فیلمبرداری، تدوین و جلوههای ویژه، اما با کمترین ارزش هنری و زیباشناختی.

در کنار دلایل متعددی که میشود برای این موضوع متصور شد، فیلمهای سینمایی به عنوان یک محصولِ سرگرمکننده، لذتبخش و فراگیر در چشم سرمایهگذاران و تهیهکنندگان مطرح میشوند. البته این موضوع در طول تاریخ وجود داشته است و کمتر تهیهکنندهای برای جلب رضایت خانواده و اطرافیان خود دست به فیلمسازی زده است. اما این روند حالا مختل شده و بیشتر از همیشه نیازمند بیاعتنایی تماشاگر است. اکران فیلمهای سینمایی دستکم در هالیوود همیشه یک اتفاق پرزرقوبرق و تجملاتی بوده و رونمایی فیلمها همواره یک بازاریابی هوشمندانه تلقی شده است. اما استقبال از فیلمها هیچگاه تا این اندازه که امروز، تحت کنترل کمپانیها و سرمایهگذاران نبوده است. همین موضوع حالا جشنوارههای سینمایی قدیمی و مهمی را که روزگاری برای کم کردن فاصلهی بدنهی سینما و سینمای ارزشمند و هنرمندانه به وجود آمدند به شوهای قابل حدسی تبدیل کرده که در آنها هر اتفاقی میافتد جز جایزه گرفتن فیلمهای ارزشمند. همین امسال فیلم Joker به عنوان بهترین فیلم جشنواره ونیز انتخاب شد، که نشان میدهد این جشنواره -و این جشنوارهها- چقدر از هدف اصلی خود دور شدهاند. صرفنظر از کیفیت قابل تصور فیلم Joker و بازی احتمالا درخشان خواکین فینیکس در این فیلم، آیا این فیلم به شناخته شدن و تقدیر نیاز دارد؟ با دیدن آن مشخص میشود و قصد من در اینجا پیشداوری در اینباره نیست، لکن این موضوع باید واضح باشد که کارکرد جشنواره در طول سالها هم در نظر گرفته شود. حتما وقتی بیست سال بعد برندگان ادوار گذشتهی جشنواره ونیز را مرور میکنیم با دیدن نام فیلم جوکر شگفتزده میشویم.

این یعنی هر اتفاقی در این صنعت بزرگ و رقابتی ممکن است. ممکن است که یک شرکت بزرگ میلیارد دلاری قراردادی سنگین با کارگردانی نامآشنا ببندد و بیشترین بودجه را در اختیار او قرار دهد تا با مجموعهای از ستارگان یک اثر متوسط تولید کند و آن را به یک فیلم موفق در گیشه و جشنوارههای سینمایی مبدل سازد. ارزش تبلیغات و تاثیرگذاری فرهنگی سرمایه اکنون از هر چیز، حتا سینما هم بیشتر شده است و هیچکس نمیتواند منکر این قضیه شود. آن هم در شرایطی که استقلال رسانهها تحت تاثیر سرمایهگذاران و بازتاب نظرات مردمی که غالبا در طول سالها با علایق تزریق شده توسط همین جریانِ ضدفرهنگ و ضدهنر شکل گرفته است تهدید میشود. آیا مخاطبین سینما امروز آمادگی مواجه شدن با نقدهای صریح و برنده از آثار مورد علاقهشان را دارند؟ مسلما خیر. چون سرمایهداران چنین اتفاقی را برنمیتابند. پس منتقدی حق ندارد از فیلمی که همه منتظرش هستند و 300 میلیون دلار پای تهیهکننده آب خورده بد بگوید. منتقدی که در رسانههای بزرگ و اسمورسمدار مینویسد مشخصا تریبونی خارقالعاده برای افزایش فروش فیلم در اختیار دارد، پس قرار نیست نظر خودش را منعکس کند، بلکه باید افکار و انتظارات همه را متبلور سازد.
ورود فیلمهای ابرقهرمانی به اسکار و جشنوارههای دیگر، استقبال منتقدین از اکثر فیلمهای مورد انتظار و بزرگ بدون کم و کاست و تعریفهایی مثل «بهترین فیلم در نوع خود» یا «کاری فراتر از توان درک ذهن منتقد» و برچسبهای سبزرنگ میانگین نمرات، به بازیچهای تبدیل شده برای فریب افکار عمومی و به زیر کشاندن سلیقهی مخاطب به هر نحو ممکن. درست در زمانی که سلیقهی عمومی در راستای اهداف سرمایهداری شکل گرفته و به این مهلکه دامن میزند. آیا کسی هست که بتواند در مقابل این وسوسهها ایستادگی کند؟