Game News | گیم نیوز
All Things About Games!

۷۰ فیلم سینمای آمریکا از دهه ۲۰۰۰ به بعد که ارزش دو بار دیدن دارند – بخش اول

2

دوباره تماشا کردن آثار سینمایی، کار چندان عجیبی محسوب نمی‌شود. به ویژه الان که هر چه زمان می‌گذرد، به صورت آشکار و پنهان به ارزش آثار سال‌های گذشته‌ی سینما پی می‌بریم. اگر شما یک فیلم مورد علاقه دارید که آن را بارها تماشا کرده‌اید، و یا اگر چند فیلم خوب می‌شناسید که آن‌ها را دو بار دیده‌اید، تنها نیستید. در واقع بسیاری از علاقه‌مندان به سینما هر چند سال، آثار سینمایی موردنظرشان را دوباره می‌بینند. و البته همچنان لذت می‌برند. اما این‌که دیدن یک فیلم برای دومین بار هم بتواند به همان اندازه بار اول -یا بلکه هم بیشتر- لذت‌بخش و تاثیرگذار باشد، نیاز به مولفه‌هایی در خودِ اثر دارد. همه چیز وابسته به میل و سلیقه مخاطب نیست. بعضی موارد را باید کارگردان و نویسنده و بازیگران رعایت کرده باشند. در ادامه به معرفی 70 فیلم سینمای آمریکا که ارزش دو بار دیدن دارند می‌پردازیم.

70 فیلم سینمای آمریکا که ارزش دو بار دیدن دارند – دهه 2000 به بعد

همان‌طور که در مقدمه اشاره کردم، دیدن فیلم‌ها برای دومین یا چندمین بار اصلا کار عجیبی نیست. بالاخره ما به عنوان انسان‌های علاقه‌مند به سینما، فیلم‌هایی را به عنوان منطقه‌های آرامش خود می‌شناسیم. اگر گه‌گداری به این مناطق برنگردیم، سینما بخشی از معنای خود را از دست می‌دهد. به همین خاطر، حتما چند فیلم در ذهن همه‌ی آن‌هایی که این مطلب را می‌خوانند برجسته شده‌اند که ارزش دو بار دیدن دارند.

اگر شما هم مثل من گاهی از دیدن فیلم‌های روز خسته می‌شوید و برای دوباره دل‌گرم شدن به سینما، به سال‌های گذشته برمی‌گردید، حتما با این مشکل دست و پنجه نرم کرده‌اید: گاهی انتخاب فیلم برای دوباره دیدن خیلی سخت می‌شود. به چه چیزی باید دقت کنیم تا تصمیم بگیریم یک فیلم ارزش دوباره دیدن را دارد؟ کدام مولفه‌ها تاثیرگذار و مهم هستند؟ چند سال از دیدن اولیه گذشته باشد خوب است؟ می‌شود یک فیلم که همین هفته پیش دیدیم را دوباره ببینیم؟ این‌ها سوالاتی هستند که معمولا سریعا در ذهن کسی که در جستجوی فیلمی برای تماشای دوباره است نقش می‌بندند. اما پاسخ به این سوال‌ها معمولا وابسته به شخص و متغیر است. با این حال، بدون این‌که تلاش کنیم مویی از ماست بکشیم، می‌شود گزینه‌هایی را برای تماشای دوباره معرفی کرد.

سینمای آمریکا اهمیت بسیاری دارد. تقریبا در هر ژانر و با هر سبک و سیاقی فیلم‌های خوب و حتا شاهکار فراوانی در آمریکا ساخته شده‌اند. کارگردانان و نویسندگان معتبر و خلاق زیادی در آمریکا فیلم ساخته‌اند. و استودیوها دست به خلاقیت و نوآوری‌های بسیاری زده‌اند. از این رو، پیدا کردن فیلم‌های جذاب و با ارزش در سینمای آمریکا کار دشواری نیست. اما هر چه به امروز نزدیک‌تر می‌شویم، تعداد فیلم‌های واقعا با ارزش کم می‌شوند.

در این مطلب، و برای معرفی 70 فیلم سینمای آمریکا که ارزش دو بار دیدن دارند، خود را به یک بازه زمانی -البته نه چندان کوتاه- محدود کردم. شما می‌توانید در لیست پیش‌رو، انتظار فیلم‌هایی را داشته باشید که از سال 2000 میلادی تا همین امسال ساخته شده‌اند.

در آینده لیست‌های دیگری متشکل از فیلم‌های سینمای آمریکا از دهه‌های هشتاد و نود میلادی با ارزش دو بار دیدن معرفی می‌کنیم. همچنین پس از آن به سراغ تولیدات کشورهای دیگر خواهیم رفت. فیلم‌هایی از سینمای بریتانیا، فرانسه،‌ آلمان، ایتالیا، ژاپن، هند و ایران. اما فعلا با سینمای آمریکا پس از 1999 میلادی همراه باشید.

فیلم‌ها به گونه‌ای مرتب شده‌اند که رتبه 70 کم‌ترین ارزش تکرار و رتبه 1 بیشترین ارزش تکرار را داشته باشد. تمام انتخاب‌ها شخصی هستند.

70. The Terminal (2004)

ترمینال (2004) یک فیلم جذاب و شاداب از کارگردانی پر کار اما صاحب سبک است. «استیون اسپیلبرگ» در سال‌های پس از 2000 یکی از پرکارترین کارگردانان هالیوودی محسوب می‌شود که تقریبا هر سال یک فیلم روی پرده سینما برده. اما ترمینال یکی از آن فیلم‌هایی است که ارزش دو بار دیدن دارد. اولا به خاطر سرخوشی زایدالوصفی که در بر دارد و ثانیا چون یک داستانِ زیبا و انسانی را روایت می‌کند. در این فیلم «تام هنکس» و «کاترین زتاجونز» ایفای نقش می‌کنند.

 

شاید بازی تام هنکس بهترین بازی او در آثار این دو دهه نباشد، اما آن‌قدر شخصی و دلنشین است که حتا یک صحنه کوتاه ناکوک هم در آن پیدا نمی‌شود. ترمینال داستانِ یک انسان سرگشته است که به دنبال رویای خود آمده و چون دوام آوردن را خوب بلد است، بالاخره به رویای خود می‌رسد و از برزخ فرودگاه رها می‌شود. دانستن این‌که بالاخره در پایان او از این مهلکه رها می‌شود، مانعی برای لذت بردن از تماشای دوباره فیلم نیست. به هر حال، تمام ماجراهایی که در مدت اقامت او در فرودگاه اتفاق می‌افتند جذابیت دارند و این جذابیت را حتا در دومین و سومین بار تماشا هم از دست نمی‌دهند.

69. Fences (2016)

«فنس‌ها» به کارگردانی «دنزل واشنگتن» یکی از فیلم‌های درخشان یک دهه اخیر است. فیلمی که از یک نمایشنامه قدرتمند با پیچ و خم‌های بسیار اقتباس شده و به خوبی توانسته آن‌ها را به زبان سینما منتقل کند. بر خلاف اکثر اقتباس‌های سینمایی از نمایشنامه‌های مهم، مثل «رساندن خانم دیزی» و «مرگ یک فروشنده»، فیلم از ابتدا تا انتها شما را مجذوب خود نگه می‌دارد. شخصیت‌پردازی عمیق و درست «تروی» و بازی استادانه و دلنشین واشنگتن، فیلم را سرپا نگه می‌دارد و کاری می‌کند که نه تنها تا پایان، که برای بار دوم هم جذابیت داشته باشد.

70 فیلم سینمای آمریکا از دهه 2000 به بعد که ارزش دو بار دیدن دارند

این‌که یک نمایشنامه فوق‌العاده مهم، صاحب یک اقتباس سینمایی ارزشمند شده، به خودی خود نکته بسیار مثبتی است. فنس‌ها همان‌قدر که برای «آگوست ویلسون» اعتبار و آبرو جمع کرد، یک اثر درخشان در کارنامه دنزل واشگتن محسوب می‌شود. اما اگر برای بار دوم به تماشای این فیلم بنشینید، متوجه می‌شوید که واشنگتن چقدر هنرمندانه بدون آسیب زدن به روح و هویت نمایشنامه، اثر انگشت خود را در جای‌جای فیلم به یادگار گذاشته و آن را تا حد ممکن شخصی کرده است. فنس‌ها تجربه فوق‌العاده‌ای است که با بازی جذاب واشنگتن، «وایولا دیویس» و «جوان آدپو» جان گرفته و هم جذاب و سرگرم‌کننده است و هم پیام‌های مهم خود را می‌رساند.

68. Hacksaw Ridge (2016)

«مل گیبسون» که در سال‌های اخیر بیشتر به بازی در فیلم‌های اکشن دست چندم و آثار سخیف روی آورده، زندگی پیچیده و کارنامه عجیبی دارد. مل، از آن دسته هنرمندان هالیوود است که علاوه بر بالا و پایین‌های صنعت فیلمسازی، فراز و نشیب‌های زیادی را در زندگی خود تجربه کرده‌اند. اما فیلم «ستیغ هک‌سا» یک بازگشت باشکوه برای او محسوب می‌شود. بازگشتی هنرمندانه که ثابت می‌کند مل گیبسون بیش از آن‌چه به او پرداخته می‌شود اهمیت دارد. سینمای آمریکا به هر حال بخشی از تاریخ خود را به هنرمندانی این‌چنین مدیون است.

در فیلم «اندرو گارفیلد» نقش یک ناجی را بازی می‌کند. کسی که به شلیک گلوله حتا در جنگی کاملا جدی و واقعی نه می‌گوید و باور دارد که سلاح او، که می‌تواند هر دشمنی را از پا در آورد، کیف امداد و برانکارد او است. «دزموند داس» باور دارد که با نجات دادن جان سربازان، در بدترین موقعیت‌ها و بدترین شرایط، می‌توان پیروز جنگ شد. جنگ نه درباره‌ی کشتن بیشترِ سربازان دشمن، که درباره کمتر کشته شدن سربازان خودی است. و او در نهایت دلاوری و شجاعت پیروز می‌شود. این یک بازآفرینی شیردلانه از رخدادی واقعی در جنگ جهانی است که تماشای دوباره آن به مخاطبین آثار ضدجنگ سینمای مدرن آمریکا توصیه می‌شود.

67. 500 Days of Summer (2009)

فیلم‌های کمدی-رمانتیک معمولا کمتر از باقی آثار سینمای آمریکا استحقاق دوباره یا چندباره دیده شدن دارند. اما «پانصد روز تابستان» (نام نقش اصلی زن فیلم تابستان است) یک استثنا است. فیلم به صورت کلیشه‌ای یک رابطه را شکل می‌دهد، آن را پرورش می‌دهد و بزرگ می‌کند و درست زمانی که هیچ کس انتظار ندارد، به پایان می‌رسد. اما وقتی با منولوگ پایانی فیلم مواجه می‌شویم، می‌فهمیم که داستان نه درباره شروع و پایان رابطه بلکه درباره روند آن است. این‌که انسان‌ها چطور با هم ارتباط برقرار می‌کنند و روح خود را با هم به اشتراک می‌گذارند، مهم‌ترین درسی است که فیلم «مارک وب» به ما می‌دهد.

فیلم کمدی رمانتیک 500 روز تابستان - فیلم سینمای آمریکا از دهه 2000 به بعد برای دو بار دیدن

در این فیلم «جوزف گوردون لویت» و «زوئی دشانل» در نقش‌های اصلی بازی کرده‌اند. رابطه آن‌ها روی صحنه بسیار باورپذیر است و باید اذعان کرد که شیمی خوبی در آن جریان دارد. اما همه چیز فیلم این نیست. فیلمبرداری جذاب، شخصیت‌پردازی‌های واقع‌گرایانه با تمام نقاط ضعف و قوت انسانی، استفاده درست از موسیقی و دیالوگ‌های ناب و به یادماندنی، ارزش تکرار این فیلم را تضمین می‌کنند.

66. The Irishman (2019)

شاید تماشای ماراتن جدید آقای اسکورسیزی کار سختی به نظر برسد. به هر حال چه کسی وقت و حوصله کافی برای دوباره دیدن یک فیلم تقریبا 4 ساعته را دارد؟ اما وقتی فکر می‌کنیم که شاید این آخرین نقش‌آفرینی استثنایی «رابرت دنیرو»، «آل پاچینو» و «جو پشی» در کنار هم باشد، قضیه فرق می‌کند. این‌که فیلم «مرد ایرلندی» (2019) یا همان «شنیده‌ام خانه‌ها را رنگ می‌کنی» را برای دومین یا چندمین بار تماشا کنیم، کار سختی است که هر دوست‌دار سینمایی باید بتواند از پس آن بر بیاید.

فیلم مرد ایرلندی اثر تازه‌ای از استاد فیلم‌های مافیایی، «مارتین اسکورسیزی» است که نشان می‌دهد چقدر این کارگردان مولف در خلق آثار درخشان تبحر دارد. بدون اغراق، هر بار که مارتی یک فیلم جدید می‌سازد، انگار تازه متولد شده و اولین بار است که روی صندلی کارگردانی نشسته است. تازگی و ایده‌های نوین او برای نمایش صحنه‌های خشونت و خیانت، تمامی ندارد. بنابراین هر چند بار هم که فیلم را تماشا کنید ممکن است شگفت‌زده شوید.

65. Looper (2012)

«لوپر» (2012) یکی دیگر از هفتاد فیلم سینمای آمریکا است که مناسب دو بار دیدن است. این‌که فیلم یک اثر درام علمی تخیلی با محوریت ماشین زمان است، به خودی خود دلیل خوبی برای تماشای دوباره آن محسوب می‌شود. چرا که معمولا این آثار از ریزه‌کاری‌هایی برخوردارند که شاید در اولین نوبت تماشا به چشم نیایند. اما فیلم «رایان جانسون» با بازی جذاب «جوزف گوردون لویت»، «بروس ویلیس» و «امیلی بلانت» زینت شده و این هم به جذابیت‌های آن افزوده است و هم به ارزش تکرارش.

70 فیلم سینمای آمریکا از دهه 2000 به بعد برای دو بار دیدن

بنا بر تصادف یا به صورتِ کاملا خوداگاهانه، فیلم «پارادوکس پدربزرگ» را که منطقا در هر اثر با محوریت سفر در زمان پیش می‌آید حل می‌کند. این فیلم به جای توجیه این پارادوکس و پارادوکس‌های مشابه، آن‌ها را در برمی‌گیرد و از آن‌ها استفاده می‌کند. به این ترتیب، فیلم به یکی از هوشمندانه‌ترین آثار سینمایی دو دهه اخیر تبدیل می‌شود. اگرچه تنها تم فیلم نیست که ارزش تکرار آن را بالا می‌برد و صحنه‌های اکشن و درام نفس‌گیر در کنار بازی‌های خوب و فیلم‌برداری استادانه هم هستند تا شما را برای دو بار دیدن این فیلم ترغیب کنند.

64. Erin Brockovich (2000)

«ارین براکویچ» (2000) نه یک فیلمِ حال‌خوب معمولی و نه یک اثر ساده از «سودربرگ» است. این فیلم نمایش‌دهنده تلاش‌های یک مادر تنها با مسئولیت‌های فراوان و طاقت‌فرسا برای رساندن انسان‌های ستم‌دیده به حقشان است. در فیلم سودربرگ، «جولیا رابرتز» به عنوان تک‌ستاره می‌درخشد. درست مثل داستانِ واقعی فیلم که ارین براکویچ در آن ستاره‌ای است که نه تنها زندگی صدها انسان را، بلکه زندگی خودش را هم از نابودی نجات داد.

تماشای دوباره فیلم ارین براکویچ یک واکنش منطقی به پایان خوش و سکانس‌های شکست و موفقیت پی در پی است. اینکه مخاطب فیلم باشید بسیار مهم است، اما سودربرگ تمام تلاشش را کرده که قصه را آن‌قدر دراماتیک جلوه دهد که تقریبا محال است از آن خوشتان نیاید. ارتباط برقرار کردن با شخصیت ارین و نیز «اد» نیاز به تلاش چندانی ندارد و فیلم هر چیزی که نیاز داشته باشید را در اختیار شما قرار می‌دهد. از همین رو، تماشای فیلم حتا برای بار اول هم تجربه‌ای ساده و باارزش است.

63. District 9 (2009)

یک دسته از موجودات فضایی در زمین در شرایط بدی زندگی می‌کنند و همه چیز را به هم می‌ریزند. اما «نیل بلومکمپ» برای فیلم «منطقه 9» (2009) خود دوربین مستندوار را انتخاب می‌کند و همه تصورات ما از روایت هالیوودی را تغییر می‌دهد. فیلم نه تنها تلاش می‌کند تا شیوه‌ی جدیدی برای به تصویر کشیدن یکی از کهن‌ترین الگوهای سینمای علمی تخیلی پیدا کند، بلکه آن‌قدر در کاری که می‌کند موفق می‌شود که گهگاه این فکر به ذهن مخاطب خطور می‌کند: آیا این صحنه‌ها واقعیت دارند؟

تلاش بلومکپ برای ساخت یک فیلم با طنز تلخ، تفکر انتقادی و اکشن و هیجان نتیجه‌ای فوق‌العاده داشته است. این فیلم با بودجه سی میلیون دلاری خود موفق شده به یکی از چند فیلم سینمای آمریکا که ارزش دو بار دیدن را دارند تبدیل شود. در ساخت این فیلم از دکورهای ساخته شده برای فیلم «هیلو» استفاده شده و لوکیشین آن آفریقای جنوبی و شهر ژوهانسبورگ است. فیلمی که باید حتما دوباره تماشا کنید.

62. The Fighter (2010)

«مارک والبرگ»، «کریستین بیل» و «ایمی آدامز» به قدری در فیلم «مبارز» (2010) ساخته «دیوید او. راسل» می‌درخشند که آن را به یک ضیافت بازی و کارگردانی تبدیل می‌کنند. و به یک گزینه بسیار جدی برای تماشای دوباره و چند باره در میان فیلم‌های آمریکایی دو دهه اخیر. فیلم به خوبی نشان می‌دهد که زندگی زیر سایه یک برادر بزرگ‌تر و موفق‌تر می‌تواند چقدر سخت باشد. البته در کنار آن، مخاطب را متوجه می‌کند که تلاش‌های «میکی وارد» برای تبدیل شدن به قهرمانی که استحقاقش را دارد حاوی چه پیام مهمی برای همه انسان‌ها است.

کارگردانی آشوب‌زده او. راسل و بازی درخشان والبرگ، بیل و آدامز، فیلم را به یکی از ماندگارترین آثار سبک درام ورزشی بر اساس یک داستان واقعی تبدیل کرده است. بدون شک، این یکی از مهم‌ترین فیلم‌های یکی از بدنام‌ترین کارگردان‌های هالیوودی است.

61. Perks of Being a Wallflower (2012)

تا به حال به فلسفه زندگی فکر کرده‌ای؟ نه در چهل یا پنجاه سالگی که دیگر فرصتی برای تغییر باقی نمانده است. بلکه در سال‌های اوج جوانی. فیلم «مزیت‌های درونگرا بودن» (2012) انگار «رویابافان» (Dreamers) عصر جدید است. فیلم اقتباسی است از رمانی به همین نام نوشته «استیون چابسکی» و به کارگردانی خودش است. داستان درباره یک نوجوان درونگرا است که سال اول دبیرستان را می‌گذراند، اما با اضطراب و نگرانی و عدم اعتماد به نفس زیاد دست و پنجه نرم می‌کند. تا این‌که دو سال‌بالایی تصمیم می‌گیرند به او کمک کنند تا در جامعه احساس راحتی داشته باشد.

70 فیلم سینمای آمریکا از دهه 2000 به بعد که ارزش دو بار دیدن دارند - 1

Ph: John Bramley
© 2011 Summit Entertainment, LLC. All rights reserved.

 

«ازرا میلر»، «اما واتسون» و «لوگان لرمن» بازیگران این فیلم هستند. مزیت‌های درونگرا بودن یک مزیت بزرگ دارد: به راحتی قلب شما را تسخیر می‌کند. بعید نیست که شما بتوانید به راحتی با این فیلم و داستان آن ارتباط برقرار کنید، چرا که به عنوان نوجوان ایرانی، تحت چنین شرایطی زندگی کرده‌اید. فیلم بیشتر از آن‌که درباره درونگرایی باشد، نشان می‌دهد که می‌شود با تکیه به همدیگر، نگاهمان به زندگی و دنیا را تغییر دهیم. فیلم گزینه بسیار مناسبی برای دو یا چند بار دیدن است.

60. Blood Diamond (2006)

کمتر آثاری در دهه 2000 پیدا می‌کنید که در همه جوانب بهترین عملکرد ممکن را داشته باشند. «الماس خونین» (2006) نمونه‌ی موفقی از کمال‌گرایی در سینما است. فیلم داستان، فیلمنامه، کارگردانی و بازی بی‌نظیری دارد. اما فقط یک چیز باعث شده که کمتر از حد لازم به آن پرداخته شود: سیاسی بودن. به هر حال، این فیلم که اکشن، تعقیب و گریز و صحنه‌های درام نفس‌گیر دارد، در قالب یک داستان ضدجنگ، انسان‌دوستانه و علیه تبعیض و خشونت روایت می‌شود. این‌ها همه باعث می‌شوند که فیلم ارزش دو بار دیدن را داشته باشد. به علاوه این که یکی از بهترین بازی‌های «لئوناردو دی‌کاپریو» هم در این فیلم مشاهده می‌شود.

کارگردان فیلم «ادوارد زویک» است که فیلم‌های «آخرین سامورایی» و «اسطوره‌های پاییز»‌ را هم کارگردانی کرده است. او علاقه‌ی زیادی به رها کردن قهرمان سفیدپوست چشم‌رنگی در فرهنگ‌های متفاوت دارد. اما در فیلم الماس خونین بیشتر از این کار، مانیفستی علیه قهرمان‌های سفیدپوستِ چشم‌رنگی در فرهنگ‌های جهان سومی صادر کرده است. «دنی آرچر» سفیدپوست تیپیکال هالیوود نیست و شاید همین باعث شده که اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد به دیکاپریو تعلق نگیرد.

59. Ocean’s Eleven (2001)

سینما همه‌اش درباره سرگرمی است. این‌که فیلم‌ها بتوانند شما را سرگرم کنند اهمیت زیادی دارد، پس همیشه باید شرط موفقیت یک فیلم را میزان سرگرم‌کنندگی آن بدانیم. فیلم «یازده یار اوشن»‌ (2001) یک اثر هالیوودی منظم، پربازیگر و سرگرم‌کننده است. فیلمی در ژانر سرقت و هیجان که شما می‌توانید هم آن را دوباره تماشا کنید و هم پس از آن به تماشای دنباله‌هایش بنشینید. در ضمن فیلم دارای یکی از بهترین بازی‌های «جورج کلونی» و یک نمای دوست‌داشتنی و مملو از جذابیت‌ از «برد پیت» هم هست.

مهم است که فیلم متفاوت استیون سودربرگ را ببینید و از روزگاری که کارگردان‌های هالیوودی با تمام قوا مشغول خلق سرگرمی بودند یاد کنید. زمانی که ساخت فیلمی مثل «هشت یار اوشن» (2018) کاملا غیرضروری به نظر می‌رسید. دیگر بازیگران فیلم عبارتند از: «مت دمون»، «جولیا رابرتز»، «اندی گارسیا» و «دون چدل».

58. Creed (2015)

«راکی» بالاخره باید در دهه‌ی 2010 میلادی صاحب یک دنباله می‌شد. و این اتفاق باید با استانداردهای همین زمان می‌افتاد. وقتی «راکی بالبوا» در مقابل «آپولو کرید» قرار گرفت و شروع به مشت زنی کرد، کسی به این فکر نمی‌کرد که این صف‌آرایی یک مرد سفیدپوست ایتالیایی تبار در مقابل یک سیاه‌پوست خلاف اقبال عمومی باشد. اما در سال 2015 قضیه فرق می‌کند. اگر شما بخواهید در این سال دنباله‌ای برای راکی بسازید، حتما باید قهرمان را عوض کنید. یا حداقل شیوه مبارزه را تغییر دهید. این است که فیلم «کرید» متولد می‌شود.

فرزند آپولو کرید به سراغ رقیب قدیمی پدر می‌رود تا مربی او شود. «کرید» یک راکی جدید برای نسل جدید است. فیلمی که باید حتما یک بار و در صورت امکان بیشتر از یک بار تماشا کنید. «سیلوستر استالون»‌ در نقش راکی و «مایکل بی جوردن» در نقش «آدونیس کرید» بازی کرده‌اند.

57. Manchester by the Sea (2016)

«منچستر کنار دریا»‌ (2016) یک تجربه نفس‌گیر و سنگین است. اگر شما بتوانید فیلم را برای بار اول تحمل کنید، آن‌قدر شیفته آن می‌شوید که حتما برای بار دوم هم به سراغش می‌روید. اما فیلم در حالی که ظاهر ساده و کارگردانی مینیمالی دارد، با ریتم از نفس‌افتاده‌ای مجموعه‌ای از تراژدی‌‌ها را روایت می‌کند که بدون شک قلب شما را به درد می‌آورد. تجربه فیلم برای مواقعی که نیاز دارید گریه کنید بسیار پیشنهاد می‌شود. البته مراقب باشید، فیلم ممکن است شما را از فرط همذات‌پنداری و دل‌رحمی، به افسردگی بکشاند.

در فیلم «کیسی افلک» و «میشل ویلیامز» کلاس بازیگری راه انداخته‌اند و کارگردان «کنث لونرگان» احساسات شما را مثل موم در دست خود دارد. افلک برای این فیلم اسکار بهترین بازیگر مرد را گرفته که کاملا استحقاقش را دارد. از نکات مهم فیلم این است که شخصیت‌ها به شدت واقعی به نظر می‌رسند و کاملا باورپذیر هستند. در حالی که فیلم داستانی خیالی دارد و بر اساس واقعیت ساخته نشده است.

56. Sideways (2004)

«راه‌های فرعی»‌ یک فیلم جاده‌ای کمدی-درام بی شیله پیله با یک فیلمنامه مستحکم سه پرده‌ای و پر جزئیات است. بدون شک دیدن این فیلم برای همه سلیقه‌ها راضی‌کننده است، اما به ویژه برای کسانی که می‌خواهند تمرین فیلمنامه‌نویسی کنند، تماشای دوباره و چند باره شاهکار «الکساندر پین» به شدت توصیه می‌شود.

بازی «پل جیاماتی»، «توماس هادن چرچ»، «ویرجینیا مادسن» و «ساندرا اوه» در این فیلم حرف ندارد، اما نقطه قوت اصلی آن نیست. با دیدن این فیلم به خودتان لطفی کنید و 127 دقیقه از سینمای خالص و داستان‌گویی منحصر به فرد لذت ببرید.

55. Kiss Kiss, Bang Bang (2005)

«شین بلک» استاد مسلم کمدی شلوغ در عصر جدید است. او هر موقعیت درامی بامزه تعریف می‌کند. این کارگردان همچنین در به کار گرفتن بازیگران به ظاهر نامناسب برای نقش و تبدیل آن‌ها به بهترین گزینه برای نقش تبحر دارد. در این فیلم «رابرت داونی جونیور» به یک سمبل کمدی تبدیل می‌شود. او در هر موقعیتی بامزه است و آن‌‌قدر خودش را خوب در شخصیت گنجانده که جای هیچ حرفی باقی نمی‌گذارد.

فیلم به خوبی موفق می‌شود که شما را سرگرم کند،‌ بخنداند، انگشت به دهان بگذارد و به زندگی امیدوارتان کند. از آن‌جا که این فیلم قطعا لیاقت دو بار دیده شدن را دارد، بهتر است فیلم دیگر شین بلک یعنی «آدم‌های نایس» (Nice Guys) را هم ببینید و از سینمای بلک لذت ببرید. یادتان باشد که کارگردان در هر موقعیتی چیز خنده‌داری می‌بیند، پس شما هم با دیده‌ی بازتری به سراغ فیلم بروید تا حداکثر لذت را از آن ببرید.

54. Steve Jobs (2015)

هر چقدر که بگردید،‌ چیزی قدرت‌مندتر از دیالوگ در سینما پیدا نمی‌کنید. البته فیلم «استیو جابز» (2015) چیزی بسیار بیشتر از دیالوگ‌های مسحورکننده برای ارائه دارد. فیلم از برشی کوتاه از زندگی استیو جابز یک موقعیت دراماتیک و نفس‌گیر می‌سازد. در همین مدت کوتاه و در ریتم دیوانه‌وار ماجراها، رابطه مهم او و دخترش را شکل می‌دهد و با جملات نفس‌گیر پیچیده می‌کند. سطح بازی‌ها در فیلم استیو جابز بسیار بالا است. نقش‌آفرینی «مایکل فازبندر» در نقش جابز بسیار جذاب و باورکردنی است. همچنین «کیت وینسلت» و «سث روگن» نیز بازی‌های سطح بالایی از خود ارائه می‌دهند.

فیلم استیو جابز - 70 فیلم سینمای آمریکا برای دو بار دیدن

اما تماشای دوباره فیلم استیو جابز به کارگردانی «دنی بویل» یک دلیل بیشتر نمی‌خواهد. فیلمنامه بی‌نظیر «آرون سورکین». استاد مسلم فیلمنامه و دیالوگ‌نویسی که در این فیلم اقتباسی از زندگی‌نامه استیو جابز یک فیلمنامه بسیار جذاب و گیرا خلق کرده است. بار اول فیلم را با هدف آشنا شدن با استیو جابز و گوشه‌ای از زندگی حرفه‌ای/شخصی او ببینید و بار دوم برای آموختن ریزه‌کاری‌های فیلمنامه نویسی.

53. Dune (2021)

تماشای «تلماسه» (2021) برای بار دوم دلیل خاصی نمی‌خواهد. این فیلم یکی از پربازیگرترین و جذاب‌ترین فیلم‌های سال 2021 میلادی و از معدود آثار ساخته شده پس از سال 2020 در این لیست است. برای این‌که فیلم با عظمت و شگفت‌انگیز تلماسه را دوباره تماشا کنید باید به هنر «دنی ویلنو» ایمان داشته باشید. و برای ایمان آوردن به او، کاری جز تماشای آثار دیگرش لازم نیست انجام دهید.

موسیقی فراگیر «هانس زمیر» و جلوه‌های ویژه فیلم، گروه بازیگری خاص و کارگردانی به‌جای ویلنو کاری کرده که فیلم برای بار دوم هم تازگی و جذابیت داشته باشد.

52. Taken (2008)

حضور «لیام نیسون» در نقش خود در فیلم «ربوده شده» (2008) آن‌قدر جذابیت داشت که پس از آن بیش از 10 فیلم با تم مشابه بازی کند. اما این‌که موفقیت فیلم ربوده شده چه دلایلی دارد، می‌تواند موضوع یک مقاله مفصل باشد. به هر حال این فیلم حداقل در سبک خود فوق‌العاده عمل می‌کند. بازی لیام نیسون ساختارشکنانه است و بر خلاف دنباله‌های مستقیم و معنوی فیلم که هنوز هم ادامه دارند، ساخته‌ی سال 2008 جذاب، درگیرکننده و سرگرمی آفرین است.

اگر نیاز است که برای چند ساعت روبروی تلویزیون بنشینید و در حال پاپ‌کورن خوردن به جذبه‌ی یک قهرمان و تلاش بی‌نظیر او برای موفقیت در ماموریت خطرناک و شخصی‌اش قبطه بخورید، «پیر مورل» برای شما یک ساعت و نیم برنامه دارد. طولی نمی‌کشد که می‌خواهید این تجربه را تکرار کنید و فیلمی بهتر از این پیدا نخواهید کرد.

51. No Country for Old Men (2007)

خیلی چیزها درباره «جایی برای پیرمردها نیست» (2007) شما را به تماشای آن وسوسه می‌کنند. کارگردانی «ایتان کوئن» و برادرش «جوئل». بازی «تامی لی جونز»، «خاویر باردم» و «جاش برولین». تصویربرداری «راجر دیکنز» و موسیقی «کارتر بورول». چهار اسکاری که فیلم به دست آورده است. همه و همه یکصدا به شما می‌گویند: بیا این فیلم را ببین.

اما تنها یک چیز است که شما را به تماشای دوباره جایی برای پیرمردها نیست دعوت می‌کند: اعجاز سینما که در تک تک ثانیه‌های فیلم جریان دارد. برای لذت بردن از سینما باید حتما این فیلم را که قطعا یکی از هفتاد فیلم برتر سینمای آمریکا است را دو بار ببینید.

50. Synecdoche, New York (2008)

همه چیز در اولین تماشای «نیویورک، جزء از کل» (2008) خیره‌کننده است. داستان، اتفاقات، دیالوگ‌ها، اتفاقات، بازی‌ها، اتفاقات، کارگردانی، اتفاقات و گذشت زمان.

اما دفعه‌ی دوم، در شما یک چیزی تغییر کرده است. متوجه منظور نویسنده از نامی که برای اثر خود انتخاب کرده شده‌اید. پس با دید دیگری به سراغ فیلم خواهید رفت. سپس درمی‌یابید که همه چیز کاملا خیره‌کننده‌تر و جذاب‌تر بوده و مطمئن می‌شوید که چه جواهری را دیده‌اید.

49. Trial of the Chicago 7 (2020)

«دادگاه شیکاگو 7» (2020) از جمله فیلم‌هایی است که به خاطر روند سریع و دیالوگ‌های فراوان، قطعا شما را سرگرم می‌کند. اما فیلم در پس کارگردانی درست و تدوین سرعتی خود، یک ایراد هم دارد. توجه شما در اولین تماشا به جزئیات داستان جلب نمی‌شود. تنها در دومین نشست دیدن فیلم است که می‌توانید شخصیت‌ها را کاملا درک کنید و خودتان را جای آن‌ها بگذارید. این‌که فیلم تم سیاسی دارد و اساسا یک اثر انتقادی است، بماند برای بعد.

فیلم دادگاه شیکاگو 7 را «آرون سورکین» نوشته و کارگردانی کرده است. اگرچه در کارگردانی او نپختگی به وضوح به چشم می‌خورد، او توانسته ضعف‌های خود در این ورطه را با نقاط قوت برجسته‌اش در فیلمنامه‌نویسی پنهان کند. بنابراین باید به او نمره‌ی قبولی را داد. اما وقتی با بازیگردانی قدرتمند او در مقام نویسنده و کارگردان مواجه می‌شویم و می‌بینیم که از چه استعدادهایی برای تکمیل پازل خود استفاده کرده است،‌ کاملا به او و فیلمی که ساخته ایمان می‌آوریم. این فیلم نه به خاطر دو بار دیدن ساخته شده است و نه به خاطر سرگرم شدن. بلکه به خاطر این‌که یک اثر فدرتمند است ارزش دو بار دیدن را دارد و به سادگی مخاطب خود را سرگرم می‌کند. و به فکر فرو می‌برد.

48. 3:10 to Yuma (2007)

«قطار 3:10 به یوما» (2007) یک وسترن معمولی نیست. یک وسترن قدرتمند در بهترین حالتش است. و به همین خاطر نه تنها ارزش یک بار، که استحقاق دو بار دیده شدن را دارد. حضور «راسل کرو»، «کریستین بیل» و «وینسا شاو» و کارگردانی «جیمز منگولد» متبحر، این موضوع را تقویت می‌کند.

70 فیلم سینمای آمریکا دو بار دیدن بخش اول

بماند که فیلم قطعا یکی از بهترین آثار زمان خودش است و درست است که یک بازسازی از فیلمی کلاسیک محسوب می‌شود، اما توانسته به خوبی از وظیفه خطیری که بر عهده‌اش بوده برآید.

47. The Shape of Water (2017)

«شکل آب» (2017) یکی از موفق‌ترین آثار در رمانتیسیزه کردن سمبولیسم محسوب می‌شود. این فیلم تا پایان مخاطب را همراه خود نگه می‌دارد و درست در لحظاتی که او انتظار دارد، جایزه لذت بردن از موقعیت را به او می‌دهد. از این جهت، این فیلم که به چند ژانر سرک می‌کشد و با سبک‌های مختلف بازی می‌کند، یکی از بهترین آثار چند سال اخیر سینما است. فیلم به کارگردانی «گیلرمو دل تورو» یک رومانس فانتزی عالی است. از آن دسته فیلم‌هایی که باید حتما بیش از یک بار تماشا کرد. نه به این خاطر که ریتم سریع یا داستان پیچیده دارد، بلکه به خاطر این‌که به زحمتش می‌ارزد.

اگر بعد از تماشای فیلم از این‌که فیلم اسکار بهترین فیلم سال اکرانش را گرفته تعجب کردید، حتما باز آن را تماشا کنید. میزان خلاقیت در داستان‌گویی، جزئیات در پرداخت شخصیت‌، جلوه‌های ویژه اعجاب‌انگیز و موسیقی و رنگ و نور قاعدتا باید شما را شگفت‌زده کند.

46. The Aviator (2004)

چه کسی بهتر از عالیجناب «اسکورسیزی» برای ساخت فیلمی بر اساس زندگی و شکست‌ها و موفقیت‌های «هاوارد هیوز» پیدا می‌کنید؟ اسکورسیزی در فیلم «هوانورد» (2004) به زیبایی به زندگی این مرد افسانه‌ای سرک می‌کشد. او رفته رفته فضایی خلق می‌کند که در آن، تنها یک نفر امکان ستاره شدن دارد. در فیلم هوانورد، تعلیق، وحشت، عشق، هیجان و تلاش وجود دارد. زندگی هیوز یک سوژه بی‌نظیر برای اسکورسیزی محسوب می‌شود. چون در داستان او، همه تم‌هایی که اسکورسیزی عاشقشان است یافت می‌شود.

فیلم با بازی استثنایی و بی‌نظیر «لئوناردو دی‌کاپریو» ارتقا یافته است. او در به نمایش گذاشتن اضطراب، افسردگی و خشم هیوز به شدت دقیق عمل می‌کند. به گونه‌ای که فیلم در اغلب سکانس‌ها در تسخیر این بازیگر است. اما دیگران هم بازی‌های قابل قبولی ارائه داده‌اند و اسکورسیزی تلاش کرده تا به همه شخصیت‌ها، آن‌چنان که باید و شاید بپردازد. نتیجه یک‌دستی و عمق شخصیت‌ها و واقعیت داشتن آن‌ها نه فقط روی کاغذهای فیلمنامه، بلکه در ذهن مخاطب است. فیلمبرداری و تدوین مثل همیشه خارق‌العاده است و مارتی، تا جای ممکن تلاش کرده فیلمش بی‌نقص باشد. و باید اعتراف کرد که همین‌طور هم هست. «هاوارد شور» برای این فیلم یک آلبوم موسیقی حماسی و به یادماندنی خلق کرده است. در کنار همه‌ی این‌ها، کلیت فیلم به عنوان یک اثر بیوگرافی حماسی است که می‌درخشد و شما را به تماشای دوباره وا می‌دارد.

45. Kill Bill Vol. 1 (2003)

می‌شود گفت هر چند سال یک بار باید «بیل را بکش» (2003) را تماشا کرد. چرا؟ چون این فیلم اساسا برای سرگرمی ساختن، لذت بردن و کیفور شدن ساخته شده است. توسط استاد معاصر سینمای اکشن و هیجان، یک افراطی در استفاده از خون و خشونت و کشتار «کوئنتین تارانتینو». تارانتینو در این فیلم ارجاعات فراوانی به سایر آثار سینما و قهرمان‌هایی چون «بروس لی» می‌دهد. بخش‌هایی از فیلمش را به شکل «انیمه» در می‌آورد و با تلفیق فرهنگ‌های متضادی همچون جنوب آمریکا و شرق آسیا، قصه‌ی جذابی روایت می‌کند. «اوما تورمن» بازیگر محبوب تارانتینو در این فیلم نقش ضدقهرمان انتقام‌جوی زن را بازی می‌کند و عملکرد فوق‌العاده‌ای هم دارد.

فیلم سینمای آمریکا دو بار دیدن

بیل را بکش نه آغازگر یک جنبش سینمایی جدید، که در امتداد حرکت خلاقانه‌ی خلاف جریان تارانتینو است. مسیری که به درازای فیلم‌های ساخته این کارگردان است. بعد از این‌که فیلم را تماشا کردید باید به سراغ قسمت دومش بروید. اما شاید بد نباشد قبل از سر زدن به قسمت دوم، همین فیلم را دوباره تماشا کنید.

44. Gran Torino (2008)

«گرن تورینو» (2008) یکی از چند فیلم شاهکار آقای «کلینت ایستوود» به کارگردانی و بازیگری او است. فیلم به خاطر شخصیت متفاوت «والت کوالسکی» و مواجهه او با سبک زندگی جدید آمریکایی است. یک پیرمرد بازنشسته غرغرو که فرزند و کهنه سرباز جنگ است. یک وطن‌پرست خشک، که می‌خواهد آخرین سال‌های عمرش را به عشق‌بازی با دارایی‌هایش، ماشین عزیز و خانه‌اش بگذراند. او روزها در ایوان می‌نشیند، آبجو می‌نوشد و صلح و آرامش کشورش را نظاره می‌کند. تا این‌که همسایه‌های کره‌ای او این آرامش را و جوجه‌گانگسترهای خرابکار صلح را به هم می‌زنند. مخاطره‌هایی جدی که والت به هر ترتیب درگیر آن‌ها می‌شود.

PHOTOGRAPHS TO BE USED SOLELY FOR ADVERTISING, PROMOTION, PUBLICITY OR REVIEWS OF THIS SPECIFIC MOTION PICTURE AND TO REMAIN THE PROPERTY OF THE STUDIO. NOT FOR SALE OR REDISTRIBUTION.

 

پایانِ فیلم گرن تورینو، در برخورد اول شوکه‌کننده و بی‌نظیر است. او چنان تلاشی برای غلبه بر افکار خود می‌کند که در کمترین قهرمانی در سینما سابقه دارد. اما روح بزرگش در پایان کاری می‌کند که با یک از خودگذشتگی شاعرانه جاودانه شود. شاید تصور غالب این باشد که گرن تورینو بعد از اولین تماشا تمام می‌شود. اما این پایان شوکه‌کننده، هرگز کیفیت خود را از دست نمی‌دهد، بلکه آن‌چنان تسخیرکننده است که هر چند بار که آن را ببینید، باز هم شما را میخکوب خواهد کرد.

43. Crash (2006)

این‌که مدام می‌شنویم سه اسکار «بهترین فیلم»، «بهترین فیلمنامه» و «بهترین تدوین» فیلم «تصادف» (2006) غیرمنتظره بودند، چیزی از ارزش‌های این فیلم کم نمی‌کند. در واقع، این‌که مدام می‌شنویم فیلم نباید تا این حد می‌درخشید، نشان می‌دهد که فیلم تصادف را باید بیش از یک بار تماشا کرد.

مجموعه بازیگران فیلم تصادف درخشان هستند. کارگردانی ساختار شکن و کاملا به‌جا است. فیلمنامه از بهترین‌های دو دهه اخیر است و هنوز که هنوز است مشابه آن پیدا نشده. حتا هیچ نویسنده‌ای به خلق چنین موقعیت‌هایی در سینما نزدیک هم نشده است. تصادف یک فیلم با ساختاری مدرن و داستانی به غایت انسانی است. یک فیلم از سینمای آمریکا برای دو بار دیدن.

42. 127 Hours (2010)

«دنی بویل» کارگردان موفقی که در دو دهه اخیر در سینمای آمریکا موفق به خلق آثار قابل توجه زیادی شده است. بویل در فیلم «127 ساعت» (2010) بیش از هر چیز، موفق می‌شود مخاطب را میخکوب، در برابر فیلمش نگه دارد. فیلم ابدا تکراری و خسته‌کننده نمی‌شود و همین دلیلی کافی برای تماشای آن برای دومین بار است.

داستان با طنزی پنهان درآمیخته است و شخصیت‌ها، امروزی. وقتی فیلم به پایان می‌رسد باورتان نمی‌شود که چه اتفاقی افتاده. یک ادیسه سینمایی از دوام آوردن و عشق به زندگی.

41. Inside Llewyn Davis (2013)

یک فیلم متفاوت از برادران کوئن، همیشه یک انتخاب مناسب برای تماشا محسوب می‌شود. آن‌ها در طول فعالیت خود در سینما، هیچ فیلم بدی از خود به جای نگذاشته‌اند. با این‌که به ژانرهای مختلف سرک کشیده‌اند و با بازیگران زیادی همکاری کرده‌اند، فیلم «درون لوین دیویس» (2013) یکی از فیلم‌های مهجور و متفاوت آن‌ها محسوب می‌شود. فضای گرفته و ریتم آرام فیلم، همراه با موسیقی و بازی خوب «اسکار آیزاک» فیلم را به یکی از تاثیرگذارترین و بهترین آثار کوئن‌ها تبدیل کرده است.

فیلم از این جهت ارزش تماشای دوباره را دارد که برای پی بردن به درونیات لوین دیویس، درک سرخوردگی‌ها، خستگی‌ها و سطحی از پوچی که او در زندگی به آن رسیده، باید کاملا با جزئیات زندگی و شخصیت این فرد آشنا شوید. برای این منظور، و به این دلیل که موسیقی و روند داستان در برخورد اول بیشتر توجه شما را جلب می‌کنند، بهتر است هر وقت که حوصله داشتید، این اثر زیبای سینمایی را دوباره تماشا کنید.

40. Gone Baby Gone (2007)

«بن افلک» که یکی از بازیگران مطرح هالیوود محسوب می‌شود و در نقش‌های متفاوتی بازی جذابی از خود به جا گذاشته، کارگردان به غایت بهتری است. او در فیلم Gone Baby Gone (2007) ثابت کرد که ژانر جنایی را به خوبی می‌شناسد. در The Town (2010) به ما آموخت که رهرو بزرگان سبک پلیسی-شهری، همچون «مایکل مان» است. و در «آرگو» (2012) نشان داد که در ژانر هیجانی و ریتم سریع حرف‌های زیادی برای گفتن دارد. اما مهم‌ترین اثر او در نقش کارگردان، اولین فیلم اوست.

فیلم جنایی سینمای آمریکا برای دو بار دیدن

در فیلم «کیسی افلک»، «میشل موناگان، «مورگان فریمن»، «اد هریس» و «ایمی رایان» بازی می‌کنند. در این فیلم بن افلک بازی را کنار گذاشته و کاملا روی کارگردانی تمرکز کرده است. این موضوع نه تنها باعث شده که فیلم یک اثر تمیز و کم اشتباه باشد، بلکه آن را به یکی از 70 فیلم سینمای آمریکا که باید دو بار تماشا کنید تبدیل کرده است.

39. Spotlight (2015)

ماجراهای ژورنالیستی در سینما از جذابیت ویژه‌ای برخوردارند. چه درباره «مردان رییس جمهور» باشد و چه «مستر جونز»، قصه‌های روزنامه‌نگارها همیشه از موفق‌ترین فیلم‌های هیجانی بوده‌اند. اما در مورد «اسپات‌لایت» (2015) یک چیز متفاوت است: میزان حساسیت سوژه. فیلم درباره گروهی از روزنامه‌نگاران «بوستون گلوب» است که پیگیر پرونده‌ی کودک آزاری کشیش‌های کلیسای محلی می‌شوند. در نهایت آن‌ها می‌فهمند که این پرونده محدود به یک یا دو نفر نیست و این جرم، یک عادت دیرینه است. روند فیلم کاملا مخاطب را در خود حل می‌کند، و شما بعد از مدتی، به کشیش یا قاری قرآن محله خودتان هم شک می‌کنید.

در کنار ویژگی‌های متمایز فیلم در فیلم‌برداری، موسیقی و بازی‌ها، فیلم از تدوین فوق‌العاده‌ای برخوردار است. صحنه‌های فیلم همچون تکه‌های پازل کنار هم قرار می‌گیرند و تصویر کلی را شکل می‌دهند. فیلم در فرم و محتوا از وحدت بی‌نظیری برخوردار است. کارگردانی به گونه‌ای است که فیلمنامه را رفته رفته در معرض نور قرار می‌دهد. همه‌ی این‌ها با بازی باورپذیر و بی‌نظیر «مارک رافالو»، «مایکل کیتون» و «ریچل مک‌آدامز» زیباتر می‌شود. فیلم، در حالی لیاقت دو بار دیده شدن را دارد که از جمله آثاری محسوب می‌شود که با توجه به پایان قصه، احتمالا ارزش تکرار داستانی را از دست می‌دهد. اما باید توجه داشت که مخاطب تقریبا از اواسط داستان می‌تواند پایان را حدس بزند، و با این حال، فیلم را رها نمی‌کند. آزمایش کنید و ببینید که آیا این حس در مرتبه دوم تماشا هم به سراغ شما می‌آید؟

38. Cinderella Man (2005)

اگر لیستی از فیلم‌هایی که هر طرفدار ژانر درام ورزشی باید تماشا کند تهیه کنیم، «مرد سیندرلایی» (2005) باید حتما در این لیست باشد. اما این‌که فیلم از جمله آثار سینمای آمریکا با استحقاق دو بار دیدن هست یا نه، یک موضوع مجزا است. فیلم، از معدود آثار این ژانر است که به شخصیت‌پردازی و درام کنش‌های شخصیت‌ها بیشتر بها می‌دهد تا صحنه‌پردازی مبارزات. این که فیلم چطور می‌تواند در یک سوم ابتدایی با وجود مقدمه‌چینی‌های فراوانی که انجام می‌دهد همچنان جذاب و پرکشش باشد، به هنرمندی سازندگان مربوط است. البته جذابیت بازی «راسل کرو» را هم نباید دست کم گرفت. به هر حال او می‌داند که روی صحنه یا جلوی دوربین چگونه رفتار کند. چگونه حرف بزند و چگونه راه برود.

مرد سیندرلایی فیلم سینمای آمریکا برای دو بار دیدن

درام ورزشی یعنی در نهایت، غلیان احساسات و غلبه هیجان بر منطق. اما فیلم بر منطق روایی بی‌نقصی استوار است و شما تقریبا هیچ خللی در روایت آن پیدا نمی‌کنید. صحنه‌پردازی‌ها، کورئوگرافی‌ و تدوین یک طرف قضیه هستند و طرف دیگر، فیلمنامه بی‌نقص، کارگردانی عالی و ریتم حساب شده و دقیق آن. این‌ها باعث می‌شوند شما هر چند بار هم که این فیلم را تماشا کنید، همچنان بتوانید از آن لذت ببرید.

37. Easy A (2010)

کمدی-درام دبیرستانی شاید یک ژانر مبتذل به شمار بیاید. اما فیلم «آی آسان» (2010) از این دسته فیلم‌ها نیست. فیلم زرق و برق تین‌ایج پسند و موسیقی پاپ و راکِ باب میل نوجوان‌ها را دارد. بازیگران زیبا و چهره‌های جذاب و اکت‌های اغراق‌شده‌ی اغواکننده هم دارد. کمدی موقعیت محور و فضاسازی نیمه فانتزی-رئال هم دارد. به زبان ساده، این فیلم همه‌ی مواد لازم برای تبدیل شدن به یک کمدی-درام دبیرستانی با دغدغه اصلی روابط نوبالغ و غیرمتعارف برای تبلیغ فرهنگ آمریکایی را دارد. اما به یک شیوه‌ی زیرکانه، از همه آن‌ها برای تبدیل شدن به اثری با هدفی کاملا متناقض استفاده می‌کند.

نقطه قوت اصلی فیلم بازی «اما استون» در فیلم است. در کنار داستانِ جذاب فیلم، شخصیت او است که همه چیز را پیش می‌برد. بازی او تقریبا بی‌نقص است و یکی از دلایل برتری فیلم محسوب میشود. اگرچه فیلمنامه تقریبا موفقیت فیلم را تضمین کرده، اگر استون در این فیلم به این زیبایی نقش‌آفرینی نمی‌کرد، فیلم هرگز ارزش دو بار دیده شدن را نداشت. در میان همه کمدی-درام‌های دبیرستانی سینمای آمریکا این فیلم بیشتر از همه مناسب دو بار دیدن است، چون پایه‌های این سبک را می‌لرزاند.

36. Finding Neverland (2004)

فیلم درام-فانتزی بی‌نقص وجود ندارد؟ مطمئنا شما فیلم «در جستجوی ناکجاآباد» (2004) را ندیده‌اید. یک درام فانتزی به معنای واقعی کلمه بی‌نقص. بازی «جانی دپ»، «کیت وینسلت» و «داستین هافمن» شما را به تماشای فیلم ترغیب می‌کند. سپس نوبت به فیلمنامه و فضاسازی بی‌نظیر آن می‌رسد و در نهایت این روند خلق روابط است که شما را شیفته‌ی فیلم می‌کند. در نهایت شما هستید که فیلم را برای بار دوم یا سوم تماشا می‌کنید و از آن لذت می‌برید.

70 فیلم سینمای آمریکا برای دو بار دیدن

سی و پنج فیلم از 70 فیلم سینمای آمریکا با ارزش دو بار دیدن را در این مطلب معرفی کردیم. به نظر شما جای کدام فیلم خالی است؟

سی و پنج فیلم دیگر از سینمای آمریکا با ارزش دو بار دیدن را هم می‌توانید اینجا در گیم‌نیوز بشناسید (بخش دوم این مقاله). انتخاب شما برای رتبه‌های 35 تا 1 چه فیلم‌هایی هستند؟ با ما در میان بگذارید.
2 نظر برای این مطلب
  1. ایمان می‌گوید

    داداش، داستان مرگ رستم رو بخون؛ تا حدی جاشو پر میکنه

  2. محمد می‌گوید

    نبال یه فیلم میگردم که چندین سال پیش دیدم، اسمش یادم نیست، میتونید کمکم کنید
    داستان درباره انتقام یک مرد از قاتلین همسرش هست که برای انتقان از آنها میره کار با ماشینهای راه سازی رو یاد میگیرد و در نسیر قاتلین یک گودال بزرگ که روی آن رو پوشانده بود حفر میکنه و ماشین قاتلین همسرش در گودال می افتد و روی ماشین آنها رو آسفالت میکنه و اونها رو با ماشینشون دفن میکنه

نوشتن دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دیدگاه شما پس از بررسی توسط تحریریه منتشر خواهد شد. در صورتی که در بخش نظرات سوالی پرسیده‌اید اگر ما دانش کافی از پاسخ آن داشتیم حتماً پاسخگوی شما خواهیم بود در غیر این صورت تنها به امید دریافت پاسخ مناسب از دیگران آن را منتشر خواهیم کرد.