فیلمسازان از زمان تولید «سفری به ماه» جورج ملییس در 1902 همواره به دنبال جلوههای خیرهکنندهی دیداری بودهاند. قطع به یقین، آن دست جلوههای ویژهای که در زمان خود اولین فیلمِ علمی-تخیلی را به موفقیت رساند، اکنون آنتیک به نظر میرسد. بدون تلاشهای فیلمساز برای چرخاندن در قصهگویی بر روی پاشنهای دیگر، این جلوهها تنها بخش کوچکی از اهمیت و جذابیت فیلم هستند. همانطور که مارتین اسکورسیزی در سال 2011 در فیلم «هیوگو» مطرح کرد. سال 2019 اما میتواند سال رقابت دو اثر با تکیه بر جلوههای ویژه باشد، مارتین اسکورسیزی با فیلم مرد ایرلندی و انگ لی با فیلم Gemini Man از تکنولوژی کم کردن سن بازیگران استفاده کردهاند.
اسکورسیزی درسی که از ملییس گرفته بود را با جان و دل خرید و در «مرد ایرلندی» از آن استفاده کرد. در عوض، «انگ لی» (Ang Lee) در فیلم “Gemini Man” فقط همین را کم داشت. این کارگردان نوآور، همچون بسیاری پیش از خود، آنچنان در رویای «کشاندن فیلمبینها به سینما برای تماشای آن به همان شکلی که خود میبیند» غرق بود، که فراموش کرد داستانی درخور برای آنها روایت کند.
وقتی اسکورسیزی تصمیم گرفت مرد ایرلندی را بسازد، زمانی بود که او جلوههای ویژهی آزمایش شده روی رابرت دنیروی «رفقای خوب» و مقایسهاش با رابرت دنیروی 72 ساله در سال 2015 را دیده بود، که با استفاده از تکنولوژی کاهش سن ILM «پابلو هلمن» انجام گرفته بودند. اسکورسیزی آن زمان اطمینان داشت که میتواند دنیرو و دیگران را در زمان به عقب برگرداند، بدون اینکه حواس مخاطب از داستان مافیا و روایت «جیمی هافا» پرت شود.
سرنوشت این بلندپروازی با بودجهای 150 میلیون دلاری گره خورده بود که هیچ استودیویی زیر بار آن نمیرفت. نتفلیکس ناجی فیلم شد و بودجهی مد نظر را تامین کرد تا سه بازیگر قدیمی فیلمهای اسکورسیزی یعنی دنیرو و «جو پشی» 76 ساله و «هاروی کایتل» 80 ساله، در نقشهایی به درازای سه دهه از دههی 60 میلادی تا 90 بازی کنند. همچنین «آل پاچینو» که برای اولین بار با مارتین اسکورسیزی در سن 79 سالگی همکاری میکرد، به همین واسطه به تیم بازیگران مرد ایرلندی اضافه شد. در نتیجهی این انتخابها، گاهی بدن پا به سنگذاشتهی بازیگران بیشتر از نسخهی جوانشدهشان به چشم میآید، اما بازیگران موفق میشوند داستان را پیش ببرند.
این اتفاق در تاریخ سینما همیشه نیفتاده است. برخی کارگردانها، توانستهاند از تکنولوژی استفادهی موفقیتآمیز کنند. «استیون اسپیلبرگ» با دایناسورهای «پارک ژوراسیک» یک امپراطوری برای خود بنا کرد، «جیمز کامرون» پیشروترین کارگردان در استفاده از جلوههای ویژه، همیشه تماشاگران را تحت تاثیر قرار داده و برای اثبات خود فیلمهای پرفروش و بلاکباسترهای موفقش را در کارنامه دارد.
اما دیگران همواره تلاش کردهاند. «رابرت زمیکس» با «بازگشت به آینده» و «چه کسی برای راجر ربیت پاپوش دوخت؟» برای رسیدن به قلههای موفقیت استفاده از جلوههای ویژه خیز برداشت، اما سپس با «قطار سریعالسیر قطبی» تام هنکس را به درهی فراموششدنیها انداخت و با «بیولف» که در آن زمان یک نسخهی انیمیشنی از «آنجلینا جولی» را روبروی تماشاگران عریان ساخته بود، افراط در تکیه بر جلوههای ویژه را کاملا معنا کرد.
در سال 2007، زمیکس پشتیبانی و تامین مالی استودیوی خود “ImageMovers Digital” در مارین کانتی را با همهی متعلقاتش به دیزنی واگذار کرد. استودیویی که در زمان اوج خود با 450 کارمند روی پروژههای سنگین و گرانقیمتی مثل «داستان کریسمس» با درخشش «جیم کری» که زیانده شد و «مریخ به مادرها نیاز دارد» که یک افتضاح در گیشه محسوب میشود؛ کار میکرد. پس از آنکه دیزنی در سال 2011 این استودیو را تعطیل کرد، زمیکس به ساخت فیلمهای لایو-اکشن روی آورد و گاهی به سراغ اجرای ایدههای لایو-اکشن/انیمیشن خود میرفت. به عنوان مثال فیلم «به مارون خوش آمدید» که موفق نشد با مخاطب ارتباط برقرار کند.
و در حالی که «پیتر جکسون» با تلاش برای وفادار ماندن به کتابها در ساخت «ارباب حلقهها» همزمان مرزهای جلوههای ویژه را در استودیوی Weta Digital که توسط «جو لتری» هدایت میشد؛ گسترش داد، بعدا با دنبال کردن ایدهی احمقانهی تصویربرداری 48 قاب بر ثانیه در «هابیت: یک سفر غیرمنتظره» به بیراهه رفت. برای مخاطب هیچ اهمیتی نداشت.
و در کنار همهی اینها، در مسیرِ خودتخریبی جانفرسا و غیرمنتظرهای، «انگ لی» قرار داشت، که با فیلم حماسی رمانتیک و اکشن خود «ببر خیزان، اژدهای پنهان» در سراسر جهان مخاطب را به خود خیره کرد. پس از آن با جلوههای ویژهی جسورانه به خلق «زندگی پای» روی آورد که دومین اسکار را برای او به ارمغان آورد و اساتید جلوههای ویژه یعنی Rhythm & Hues را به جهان سینما شناساند. این فیلمها تلفیق هدایت شدهای از روایت و جلوههای جذاب دیداری بودند. در هر حال، انگ لی تلاش کرد یک فیلم بوکسی دربارهی «محمد علی» و «جو فریزر» با تصویر برداری 60 قاب بر ثانیه بسازد، اما هرگز موفق به جذب سرمایهگذار نشد. در عوض، فیلم “Billy Lynn’s Long Halftime Walk” را با مشخصات فنی 120 قاب بر ثانیه و به صورت سه بعدی در وضوح تصویر 4K اچدی ساخت. فیلم جنگی درامی که هرگز استقبالی بیشتر از متوسط از آن صورت نگرفت و در باکس آفیس هم موفق نشد.
انگ لی «پارامونت» را مجاب کرد که با “Gemini Man” یک ایدهی خطرناک دیگر را امتحان کند. فیلمی که در آن، «ویل اسمیت» 51 ساله در مقابل نسخهی جوان شدهی دیجیتالی خودش در 20 سالگی قرار میگیرد. «بیل وستنهافر» و «گای ویلیامز» از استودیوی وِتا در این فیلم به اهداف خود از حیث جلوههای ویژه رسیدهاند، اما اصرار لی بر تصویربرداری 120 قاب بر ثانیه و وضوح تصویر 4K کمک زیادی به اجرای آنها نکرد.
فیلمسازانی مثل جکسون و لی، مشتاقاند تا مخاطبان را با واقعیت فشردهای احاطه کنند، اما بسیاری از طرفداران سینما، هنوز هم تصاویر فوق واضح اچدی را غیرقابل تحمل و مصنوعی میپندارند. لی در بازنمایی کار قدرتمند و فوقالعادهی استودیوی وِتا در خلق ویل اسمیت 20 و چند ساله با جلوههای ویژه موفق نبود. او در دام موشکافی خود گرفتار شد. تا حتا هر یک لحظهای که تیر جلوههای ویژه ممکن است در فیلم او به خطا رود، منجر به غیرواقعی نمودن آن بشود. حتا جیمز کامرون هم از این فیلم خوشش نیامد.
لی یکی از حساسترین کارگردانها است و با بازیگران ارتباط خوبی برقرار میکند، اما علاقهی شدیدش به جنبههای تکنولوژی سینما، همواره سر راه قرار میگیرد. این واقعیت که ویل اسمیت در این فیلم دو ایفای نقش بسیار خوب و درخشان به کارنامهی خود اضافه میکند، در میان زیادهرویهای «جری بروکهایمر» زیر تلاش بیش از حد لی در خلق جلوههای ویژه مدفون میشود. نرخ فریم سریع، هیچ کمکی به بهبود روایت داستان نکرد.
آنچه این فیلمسازان را تشویق میکند، اشتیاقشان به تبدیل کردن بودجههای هنگفت استودیوها و تجهیزات تکنولوژی به تصاویری است که قبلا هرگز مثل آنها وجود نداشته است تا علاقهمندان را به سینما بکشانند. اما اگر شخصیتهایی که این سفر به ماه را آغاز کردهاند برای شما اهمیت نداشته باشد، هیچ کدام هیچ فایدهای نخواهد داشت.