بیایید نوزادی را تصور کنیم که به تازگی چشم به جهان گشوده و با حجم عظیمی از ناشناختهها در محیط اطرافش روبهرو است. هرآنچه میبیند و میشنود، حتی خود عمل دیدن و شنیدن، برای او ناشناخته است. غرایض و تمایلات جسمی او، محرکهای اولیهای هستند که از همان اولین لحظه زندگی، وی را به سمت انجام کارهای مختلفی سوق میدهند. فرآیند یادگیری هم، برای نوزاد، از همان اولین لحظات زندگیش آغاز میشود: او از همان لحظات ابتدایی زندگیاش میآموزد که چگونه میتواند با حجم عظیم ناشناختههای اطرافش مواجه شود، و در عین اینکه خود را از آسیب دیدن مصون میدارد، بتواند به آنچه میخواهد نیز دست پیدا کند. در ادامه نگاهی خواهیم داشت به سریال Bojack Horseman و ارتباط آن با زندگی روزمره ما و آموختن روشهای مقابله و مقاومت با ناشناختههای آن. با گیمنیوز همراه باشید.
اگر این فرآیند برای شما کمی آشنا به نظر میرسد، به آن دلیل است که آدمی تقریبا هیچ گاه از این مدل مواجهه با جهان دست نمیکشد. به نظر میرسد که آنچه میان یک نوزاد و یک کهنسال مشترک است، خواستههایی است که دارند، و به تناسب حجم آن خواستهها، سیل عظیم ناشناختههایی که باید برای رسیدن به آن خواستهها با آن مواجه شوند. تفاوت تنها در حجم ماجراست، نه در ذات آن.
اگر چنین فرضی قابل قبول باشد، میتوان بهتر دریافت که چرا و چگونه مفاهیمی چون «قهرمان» و «سفر قهرمان» از کهنترین طرحوارههای ذهن بشری هستند: بشری که از ابتدای وجود و در تمام طول زندگی، خود را در محاصرهی خطرها و ناشناختهها و جبرها و محدودیتهای گوناگون میبیند، در ذهن خود «ابر-انسان»ـی را تصور میکند که میتواند بر تمامی این جبرها و محدودیتها غلبه کند، طرحوارههای جهان را بر هم بریزد، و قلههای دست نیافتنی را فتح کند. او یک «قهرمان» است، و «سفر قهرمان»، آن چیزی است که برای انسانهای «معمولی»، «داستان» میسازد.
اگر چنین ریشهای برای پیدایش مفهوم قهرمان را بپذیریم، آنگاه میتوان ادعا کرد که مفهوم قهرمان به صورت ذاتی با «ابر-مرد» بودن و «بینقص بودن» عجین است. با این حال به طرز شگفتآوری، بشریت از ابتدای پیدایش داستان گویی به عنوان یک فرم هنری، همواره قهرمانهایی را تخیل و تصویر کرده است که مملو از نقصهای ریز و درشت و گرههای شخصیتی خاص هستند. به گونهای، داستان یک ابر-مرد همه چیز تمام، برای هیچکس جذاب نیست. آنچه داستان یک قهرمان را از نظر روانشناختی برای انسان جذاب میکند، «قابل لمس بودن» او است: نمایش تصویری تمام و کمال از تمایلات، محدودیتها، ماجراجوییها، شکستها و پیروزیهایش.
اینجاست که تراژدی شکل میگیرد، درام شکل میگیرد، و از رستم و گیلگمش تا بتمن کریستوفر نولان، دست و پنجه نرم کردن قهرمان با جبرها، خطرها و ناشناختههای جهان، با تمام تراژدیها و شکستهایی که در این راه خلق میشود، برای مخاطب جذاب میشود. فراتر از این، حتا میتوان مدعی شد که چنانچه قابل لمس بودن قهرمان را به عنوان یک شاخصه جذابیت آن بپذیریم، آنگاه میتوان دریافت که چرا حتی برخی از «ضدقهرمان»ها هم برای ما بسیار بیشتر از قهرمان آن قصه جذابند: یک تصویر «خاکستری واقعی و قابل لمس»، از یک تصویر «سفید ( یا سیاه) موهومی و دست نیافتنی»، برای ما انسانها جذابتر است.
ناگفته پیداست که خلق چنین شخصیتها و چنین داستانهایی چقدر دشوار است، خاصه اگر بخواهیم از انسان مدرن سخن بگوییم. انسانی که با جهانی مواجه است که از نظر «ذات» ناشناخته بودن و عدم قطعیت تفاوتی با جهان قهرمانان پیشین ندارد، اما در «مختصات» متفاوتی از آن جهانها قرار گرفته است. به صورت بالقوه، یک قهرمان مدرن با اقیانوسی از ناشناختهها مواجه است که تمام هستیاش را احاطه کرده و جز مواجهه با آنها راه دیگری پیش روی او نیست: افسردگی، اینترنت، شهرنشینی گسترده، روابط عاطفی مدرن، مواد مخدر، و بسیاری ناشناختههای دیگر. درست به دلیل وسعت و عمق همین اقیانوس است که وقتی با یک داستان خوب و قوی از یک قهرمان مدرن مواجه میشویم، باید آن را قدر بدانیم.
هنگامی که پنج یا شش سال پیش به تماشای اولین اپیزود از سریال Bojack Horseman، ساخته Netflix نشستم، احساس کردم که با یک داستان عمیق، قوی و واقعگرایانه از یک کاراکتر مدرن مواجه شدهام؛ و حقیقتا میتوانم بگویم که در طول 6 فصل و 76 قسمت، Bojack Horseman هیچگاه من را از رسیدن به چنین حسی پشیمان نکرد.
در جهان سریال Bojack Horseman انسانها و حیوانات در کنار هم در جامعه زندگی میکنند، کار میکنند، وارد روابط عاطفی میشوند و با هم صحبت میکنند. هنگامی که با Bojack، که یک اسب و بازیگری میانسال و دور افتاده از شهرت است مواجه میشویم، جدال او با فراموش شدگی، ترس از مرگ و تمامی پیچیدگیهای دیگری که از کاراکتر او میبینیم، ما را عمیقا به یاد جدالهای خودمان در دنیای امروز میاندازد. مسائلی که بشر همواره با آنها دست به گریبان بوده، اما در غالبی مدرن و فانتزی برای ما لمس شدنیتر از همیشه هستند.
با این حال، سریال Bojack Horseman قصهی تنها یک کاراکتر مدرن نیست: در طول 6 فصل و 76 اپیزود، بیننده در داستان کاراکترهای بسیاری شریک و سهیم میشود. کاراکترهایی که هرکدام سفر خود را دارند، و نه تنها این تعدد سفرها موجب آشفتگی در داستانگویی راجع به هیچ کدام نمیشود، بلکه به نوعی داستان هر کاراکتر چونان قطعه پازلی است که در کنار قطعات دیگر مینشیند و در نهایت موجب شکلگیری تصویری زیبا و لمس شدنی از انسان مدرن میشود.
Bojack Horseman به عقیدهی نگارنده، یک داستان فلسفی و روانشناختی است، اما خود سریال در متن خود هرگز چنین ادعایی را مطرح نمیکند. جهانی که سریال Bojack Horseman در آن روایت میشود، به مانند جهانی که ما در آن زندگی میکنیم، بر یک معنا و مفهوم استوار است: «موقعیت ابزورد»، یا تلاش برای پیدا کردن معنا و مفهوم در جایی که لزوما معنا و مفهومی وجود ندارد. نویسندگان سریال با توصل به طنز سیاه، موقعیتهای دراماتیک و تراژیکی را برای ما تصویر میکنند که در سفر قهرمانان این سریال برای رسیدن به «معنا» وجود دارد. داستان آن جایی وارد حیطه روانشناختی میشود که میتواند با روایتی روان، پرده از آنچه هر کدام از کاراکترها به عنوان معنا میشناسند بردارد، زیر و روهای آن را به ما نشان دهد، و به ما بگوید که چنین برداشتی که کاراکتر x نسبت به معنا دارد «ناشی» از چیست، «پوشش دهنده»ـی چه خواستهی راستینی است، یا «دفاع» در مقابل کدام ترس و نگرانی ذاتی آن کاراکتر است.
تصویر کردن چنین ایماژ دقیقی از روان کاراکترها، همان چیزی است که موجب همذاتپنداری بسیاری با کاراکترهای این سریال میشود. آنجا که بخشی از وجود ما درگیر مسائلی است که Diane در رابطهاش یا کارش با آن مواجه میشود، و بخشی دیگر از وجود ما راجع به نحوه مواجهه Mr. Peanutbutter با خودش و واقعیتها فکر میکند. در جهان سریال Bojack Horseman تمام کاراکترها یا حیوانند یا انسان، اما تمامی کاراکترها مشخصات «وضعیت انسانی» را دارند: موجوداتی دارای تمایلات و خواستههای جسمی و روحی، مجبور به وجود در جهانی که لزوما هیچ اهمیتی برای خواستههای آنها قائل نیست.
داستان با تلاش Bojack برای بازگشت به صحنهی شهرت آغاز میشود: او میخواهد کتابی راجع به خودش بنویسد، اما در نوشتن آن کوتاهی میورزد؛ گویی که نمیداند قصه ی خود را چگونه آغاز کند. بوجک، که به رغم مراوردت با معشوقههای رنگ وارنگش، عمیقا تنها است، میخواهد این کتاب به گونهای روایت شود که باعث شود تا او دوست داشته شود. هنگامی که یک نویسندهی سایه (Diane) برای نوشتن داستان او استخدام میشود، بوجک با پرسشهای او به کند و کاو در گذشته خود میپردازد، و این کندوکاو و مواجهه با نتایج آن است که خط اصلی تمام کاراکترهای اصلی داستان خواهد بود.
کتاب Bojack Horseman تنها بخشی از ماجرا است. روایت کتاب بوجک، باعث میشود تا ما به زندگی Diane هم وارد شویم و اینجاست که میتوان ادعا کرد که نویسندگان سریال با زیرکی تمام، در تلهی کلیشهسازی نیفتادهاند و کاراکتر Diane اصلا و ابدا شبیه به آن کاراکتری که مخاطب میتواند در ابتدا از یک راوی همه چیز دان و خیّر تصور کند نیست: او نیز انسانی است که در همه چیز عمیق میشود و به شدت درگیر معنای وجودی خودش، کاری که میکند، رابطهای که دارد، رویاهایی که دارد، و زندگیای که پیش میبرد است. عمیق شدن قصه، به همین میزان در خط داستانی Princess Caroline، Mr. Peanutbutter و Todd هم وجود دارد، منتها در مختصاتی نسبتا متفاوت. اگر کمی از پازل فاصله بگیریم و به تصویر بزرگ نگاه کنیم، میبینیم که هرکدام از کاراکترهای این داستان به معنایی نماد «یک نوع نحوهی مواجهه» است با بیمعنایی ذاتی جهان، و وضعیتِ انسانی است که در آن زندگی میکند، لذت میبرد، درد میکشد، شکست و پیروزی را تجربه میکند و در نهایت میمیرد.
اضطراب و افسردگی بخش بزرگی از داستان بوجک – و به معنایی، کاراکترهای دیگر داستان – است. اضطراب و افسردگی شاید یکی از بزرگترین نتایج مواجهه انسان مدرن با ناشناختهها باشد؛ ناشناختههایی که نه فقط در جهان، بلکه در ذات زندگی خودش قرار دارد: جایی که معنا و مفهومی برای مسئولیتهایی که بر عهدهی ماست یافت نمیشود، بار تصمیمگیری و مسئولیتپذیری سنگین میشود و آدمی به دوری گزینی و افسردگی میغلطد. رابطهی میان مسئولیتپذیری، معنا، افسردگی، مفهوم «انسان سالم» و اینکه اساسا چنین مفهومی وجود خارجی دارد یا نه، و بسیاری صورت مسالههای عمیق و فلسفی، راه را برای گزافه گویی و کلیشه بافی هموار میکند، اما نویسندگان بوجک هورسمن هوشیارانه از هر دو خطر دوری میکنند: هدف نویسندگان سریال Bojack Horseman صدور یک مانیفست راجع به معنای جهان نیست؛ بلکه با کنار هم قرار دادن این قطعات، بیننده را وادار به فکر کردن پیرامون خود و جایگاهش در جهان میکنند. ظرافت ماجرا در اینجاست که «طنز» و به ویژه «طنز سیاه و کنایه آمیز»، در کنار ظاهر رنگارنگ و انیمیشنی سریال، چنین فضای سنگین و اگزیستانسیالی را قابل تحمل و حتا بسیار لذت بخش میکند.
در Bojack Horseman زندگی، مرگ، ترس، خانواده، ایدهآلهای فردی، روابط عاطفی و بسیاری طرحوارههای داستانی کهن و آشنای دیگر، در قالبی مدرن و سرگرم کننده ارائه شدهاند. خیالتان راحت باشد، جهان Bojack ارائهای انیمیشنی و واقعگرایانه از جهان ماست، که گاه به گاه با قلموی سوررئالیسم تزیین میشود. جایی که Bojack Horseman – همانطور که از اسمش برمیآید – «نیمی اسب است و نیمی انسان، شاید گاهی بیشتر اسب، گاهی بیشتر انسان»؛ جایی که اکثرا خبری از کاراکترهای سیاه و سفید نیست. زندگی این خاکستریها را در «وضعیت انسانی»شان دنبال کنید.