به نظر میرسد با انتشار قسمت چهارم سریال قورباغه موتور این سریال تازه روشن شده است. و ما در حال آشنا شدن با فضای فکری کارگردان سریال یعنی هومن سیدی هستیم. در این قسمت شاهد چرخش ناگهانی ژانر سریال از جنایی به یک درام کمدی هستیم که با بردن ناگهانی مخاطب به دهه شصت آنها را شوکه میکند. در ادامه با بررسی قسمت چهارم سریال قورباغه با گیمنیوز همراه باشید.
اگر با کارهای هومن سیدی آشنایی داشته باشید میدانید که وی میتواند همزمان یک داستان درام و جنایی را پیش ببرد و در این کار تبحر خاصی دارد. برای مثال میتوانیم به فیلمهای خشم و هیاهو و مغزهای کوچک زنگ زده اشاره کنیم. اما متاسفانه در سریال قورباغه ما شاهد ضعفهای ریز و درشت بسیاری در فیلمنامه هستیم. اگر بخواهیم در گرفتن ایرادهایش ریز شویم تمام لذت تماشای سریال از بین میرود.
در واقع اگر انقدر کیفیت بازیها، فیلمبرداری، موسیقی و طراحی صحنه خوب نبود شاید آن را رها میکردیم. اما در طول این سالها آنقدر سریالهای آبکی و درامهای کپی از سریالهای ترکی در شبکه خانگی پخش شده، که باید کار هومن سیدی در روایت یک داستان منحصر به فرد و اصیل را ستود.
یکی از مشکلات بزرگ فیلمنامه که در هر قسمت نیز تشدید شده پیشروی بسیار کند روند داستان است. سریال از هر شخصیت شاید فقط 10 الی 20 درصد به ما ارائه داده و از کنار اتفاقات خیلی زود گذر میکند. جزئیات زیادی ارائه میشوند اما خبری از توضیح و شرح آنها نیست.
پیچیدگی به وجود آمده در داستان و فیلمنامه تا حدودی جذاب است اما اگر همینطور ادامه پیدا کند کشش و گیرایی خود را از دست میدهد.
طراحی صحنه و فیلمبرداری در این قسمت بسیار خوب و هدفمند است. سریال خیلی خوب مخاطب را در زمان به عقب میبرد و وارد فضای جدید میکند. طراحی لباسها و موسیقی بسیار درست هستند. شاید شما هیچ یک از بازیگران را نشناسید اما آنها بسیار کاربلد و حرفهای نقشهایشان را بازی کردهاند. این بازی گرفتنهای درست از نقاط قوت هومن سیدی است. اما همانطور که در آغاز کار گفتم فیلمنامه و داستان حفرههای زیادی دارد. برای مثال شما چطور میتوانید با دستی که به تازگی انگشتش قطع شده انقدر راحت کنار بیایید و در عروسی شرکت کنید؟ و یا چطور ممکن است که یک مامور پلیس انگشت بریده شدهای در ماشین شما پیدا کند و انقدر با آرامش با شما برخورد کند؟ و سوالات زیاد دیگری که پاسخ داده نمیشوند. سوالات بی جوابی که قاعدتا از لذت تماشای سریال میکاهد.
در قسمت چهارم داستان همچنان حول شخصیت رامین است و با گذشته و کودکی او آشنا میشویم. سریال به دهه شصت میرود و حال و هوای آن سالها را به خود میگیرد.
مخاطب ناگهان از یک فضای جنایی تاریک و ملتهب به درامی تقریبا کمدی پرت میشود. ما با خانواده و اقوام رامین و به ویژه پدر او آشنا میشویم. رامین به ما ثابت کرده که به وقتش میتواند بسیار بیرحم و بدجنس باشد و حالا میفهمیم که این ویژگی را از پدر خود به ارث برده است.
در همین قسمت نیز رامین به محض اینکه متوجه هیپنوتیزم شدن مامور ایست بازرسی میشود بدون لحظهای درنگ از این قدرت استفاده میکند تا فرار کند. اینجا سریال به مخاطبانش بعد از سه قسمت نکته کوتاهی درباره قدرت نوری و اتفاقات پایانی قسمت اول گوشزد میکند که دلیل آن شخص نوری نیست بلکه مادهای مرموز است چرا که مامور بعد از لمس آن انگشت قطع شده هیپنوتیزم میشود.
در آخر باید بگویم که روند سریال بسیار نوسانی است. هر چند هنوز هم برای قضاوت کلی زود است. چرا که بسیاری از شخصیتهای اصلی سریال هنوز وارد داستان نشدهاند و باید تا هفته آینده باز هم منتظر بمانیم.