در طول این سالها بازیهای زیادی در سبک یاغیانه (Rogue Like) ساخته شدهاند. از Deadcells تا Enter the Gungeon همگی در این سبک ساخته شدهاند. سبک یاغیانه حالتی از بازی است که شما اگر در آن ببازید به نقطه اول بازی باز میگردید. تمرکز اکثر بازیهای این سبک بیشتر بر گیمپلی بازی تا داستان آن است. Hades بازی خاصی در این سبک است که علاوه بر گیمپلی بینظیر آن، برای هر اتفاقی در بازی دلیلی میآورد. داستان این بازی بسیار جالب است و میتوان گفت به تجربه شخصی من این بازی بهترین بازی در این سبک است. حال با نقد و بررسی بازی Hades با گیمنیوز همراه باشید.
فرار از جهنم و مخالفت با پدر هدف اصلی شما
شما در این بازی نقش Zagreus پسر یاغی Hades (خدای جهنم) را بازی میکنید. هدف اصلی زگریوس این است که از جهنم خارج شده و به Olympus یا بهشت دنیای یونان برسد. داستان این بازی به شدت حول اساطیر یونان میگردد. هیدیس طوری جهنم را درست کرده که مدام تغییر شکل بدهد. همین بخش داستان باعث میشود که شما در دفعاتی که تلاش برای خروج میکنید با مرحله مشابه روبرو نشوید.
شما هر دفعه که میمیرید به خانه هیدیس بازگشته و مورد تمسخر او قرار میگیرید. شما در خانه مکانهایی برای بهبود خود و تواناییهای خود دارید. بسیاری از مکالمات و داستان بازی در همین خانه جریان دارد. پس هنگام تجربه این بازی حتماً با تک تک افراد حاضر صحبت کنید چون همه آنها چیزی برای گفتن دارند. داستان این بازی در طول دفعاتی که شما میمیرید گفته میشود. این باعث میشود که شما هرگز از این بازی ناامید و خسته نشوید.
بازی سخت است، اما خودتان آسانش کنید
در واقع وقتی شما این بازی را شروع میکنید به این فکر میکنید که اصلاً میتوانید از یک مرحله خارج شوید یا نه. اما در اصل سبک این بازی به این حالت است که شما خودتان حالت آسان را باز میکنید.
هر دفعه که شما بازی میکنید بازی به شما پاداش بیشتری میدهد. این باعث میشود که شما پس از مرگ و بازگشت به خانه هیدیس در آنجا بیشتر خود را ارتقاء داده و قویتر شوید. مرحله به مرحله که جلو بروید میتوانید جوایز را خودتان انتخاب کنید و به طور دائم حتی در طول بازی هم قویتر بشوید.
یکی از عواملی که گیمپلی این بازی را به شدت هیجان انگیز میکند عامل “Dash” است. به این حالت که شما با فشردن Space برروی کیبورد یا کلید A برروی کنترلر زگریوس به شدت به جلو حرکت میکند. با این عمل شما میتوانید از موانع هم بگذرید. برای من این قابلیت به حدی مهم بود که بدون آن قطعاً نمیتوانستم حتی یک مرحله به جلو بروم.
کمک خدایان اُلمپ، بازی را از بقیه متمایز میکند
اما نکته ای که به آن اشاره شد تغییراتی بود که شما را در طول بازی قویتر میکند. از این تغییرات میتوان به کمک خدایان اشاره کرد. دقیقا در همان موقعی که شما فرار خود را آغاز میکنید، با کمک خدایان روبرو خواهید شد. حال میتواند از سمت خدای خدایان Zeus باشد، از خدای عشق Aphrodite، از خدای آبها Poseidon، خدای نور و سرعت Hermes، خدای جنگ Ares و دیگر خدایان باشد.
کمکهای این خدایان یکی از اساسهای گیمپلی این بازی است. این خدایان به شما 3 کمک را پیشنهاد میکنند که شما باید از میان آنها یکی را انتخاب کنید. در مورد این کمکها بسیار فکر کرده و مطلع تصمیم بگیرید زیرا تأثیر بسیار زیادی در بازی دارد. به تجربه شخصی من کمکهای Ares و Zeus کارآمدترین بودند. البته این نکته هم قابل توجه است که سبک بازی هر فرد فرق میکند پس کارآمد بودن این کمکها هم برای هر فرد فرق دارد.
سطوح مختلف جهنم، نهایت تلاش هیدیس برای جلوگیری از عبور شما
این بازی در اصل 4 سطح مختلف دارد. به ترتیب نام آنها:
- Tartarus
- Asphrodel
- Elysium
- The Temple of Styx
هرکدام از این سطحها ویژگی منحصر به فرد خود را دارند. نکته زیبا در مورد این بخشها این است که نه تنها منظره بلکه دشمنان شما هم کاملاً عوض میشوند. هر سطح هم به همین ترتیب گفته شده سختتر میشود.
ناحیه اول تارتاروس در اصل حالت دستگرمی دارد. چالشها در این مرحله حتی به نزدیکی چالشهای مراحل بعدی نیست اما چیزی از مهم بودن این بخش کم نمیکند. شما در آخر این بخش با یکی از غولآخرهای بازی به نام Megera روبرو خواهید شد که شکست دادن آن در دفعات اول بازی به نظر غیر ممکن میرسد. اما پس از مدتی او برای شما در حد یک دشمن عادی تنها با جان زیاد میشود.
اما اگر لحظهای فکر کردید بازی شما را به راحتی رها میکند سخت در اشتباهید. چراکه پس از مدتی که Megaera را شکست بدهید، به جای او خواهرانش میآیند که خود آنها سبک خاص خود ولی تا حدی شبیه به مِگِرا دارند.
ناحیه دوم اَسفرودِل جایی است که شما با واقعیت بازی آشنا میشوید. در این بخش چیزی که بیشتر از دشمنان ممکن است از جان شما بکاهد، ماگمای موجود در محیط است. در اصل سختی این بخش به این است که شما باید به شدت کنترل شده حرکت کنید وگرنه به داخل ماگما رفته و از جان شما کاسته میشود. در آخر این بخش شما با Hydra روبرو میشوید. شکست دادن هایدرا برای من از مِگِرا راحتتر بود اما نمیتوان از چالشهای آن گذشت.

این مار اسکلتی در میانه مبارزه ناگهان به دور خود سپری میپیچد که دیگر نمیتوان به آن آسیب زد. مگر تا زمانی که شما مارهای کوچک اطراف را نابود کنید. سپس به مبارزه خود با مار اصلی ادامه دهید.
ناحیه سوم اِلیسیوم مرحلهای عجیب است. از طرفی زمانی که شما به آن میرسید به قدرتی رسیدهاید که بتوانید بگویید قسمت آسانی است. اما چیزی که این بخش را سخت میکند این است که دشمنان پس از مرگ تبدیل به چیزی کوزه مانند میشوند. این باعث میشود که اگر شما کوزهها را از بین نبرید آنها دوباره بازگردند. در انتهای این بخش هم شما با دو دشمن سر سخت به نام Theseus و Asterius روبرو میشوید. در اصل این دو دشمن آنقدر سخت نیستند ولی چون دو نفر هستند وضع کاملاً متفاوت است.
ناحیه چهارم معبد استیکس جایی است که از نظر من از تمام مراحل بازی راحتتر بود اما در نهایت شما به غول مرحله آخر یعنی خود هیدیس میرسید.
طبیعتاً سختترین بخش بازی این است و هیدیس از تمام روشهای ممکن برای جلوگیری از عبور شما استفاده میکند. چون برای رسیدن به اینجا شما از موانع زیادی گذشتهاید باخت در این بخش به شدت ناامید کنندهاست. من برای اولین باز که از هیدیس باختم، 5 روز به بازی حتی نگاه هم نکردم اما بعد دوباره شروع کردم. این بازی آنچنان به شما شوق ادامه میدهد که شاید بارها و بارها به هیدیس ببازید اما ناامید نشوید.

دو فاکتور اصلی در زیبایی بازی
آهنگ پس زمینه این بازی شاید از بهترین عوامل این بازی است. ریتم این آهنگ در هنگام مبارزه تند شده و در هنگام مکالمات آرام میشود. آهنگ هر ناحیه با دیگری متفاوت است. در اصل هیجان این آهنگ به حدی است که شما را برای مبارزه آماده میکند.
صدا گذاری در این بازی به معنای واقعی بینظیر است. شاید با خود بگویید مگر تأثیر آن چقدر است؟ پاسخ این سوال را تنها در خود بازی میتوان داد. وقتی زئوس صحبت میکند شما قدرت را در صدای او احساس میکنید. برادر او هیدیس وقتی حرف میزند باعث ایجاد ترس در شما میشود. اما همه شخصیتها جدی نیستند مثلاً Charon کلاً هر سوالی از او بپرسید با “هههههرررررر” پاسخ میدهد و یا مدوسا آنچنان با اضطراب صحبت میکند که انگار شما میخواهید او را بکشید.
از شخصیتهایی که با او بسیار سر و کار دارید، Skelly است. او از کارکترهای مرموز این بازی است. شما نمیدانید چه کسی او را استخدام کرده چون او حریف تمرینی شما است. دیالوگها و صدای این شخصیت شما را ترغیب میکند که هر دفعه با او صحبت کنید. و اطمینان داشته باشید که همیشه چیزی برای جواب دادن به شما دارد.

شوخی و عوامل طنز در این بازی بسیار است که باعث میشود از جو جدی بازی تا حدی خارج شوید. از نکات جالب این بازی این است که من تا به الان که 25 بار این مسیر را طی کردم، حتی با یک دیالوگ تکراری روبرو نشدم. زحمتی که برای دیالوگهای این بازی کشیدهشده حقیقتاً ستودنی است.
هیچ بازی بی نقص نیست و این بازی هم از این قاعده مستثنا نیست. از ایرادات این بازی میتوان به تنوع کم در سلاحها اشاره کرد. در این بازی 6 سلاح وجود دارد. هر سلاح در اصل برای سبک بازی متفاوت شما ساخته شده و بسته به نوع بازی شما کارایی متفاوتی دارد.
اگر میخواهید از فاصله دور بازی کنید برای شما تیر و کمان Coronacht وجود دارد. اگر دوست دارید به قلب جنگ رفته و مدام حرکت کنید، شمشیر خود زگریوس Stygius به درد میخورد. سپر Aegis دشمنان را به اطراف پرت میکند. هر سلاح ویژگی منحصر به فرد خود را دارد اما نمیتوان از کم بودن آنها چشم پوشی کرد.

ایراد دیگری که میتوان از این سلاحها گرفت؛ حرکت خاص آنها یا “Special Attack” آنها است. این حرکت در برخی از سلاحها بسیار کاربردی است اما در عین حال در برخی اصلاً چیز کارآمدی نیست. من از شمشیر خود زگریوس بیشترین استفاده را کردم و یکی از دلایل آن حرکت خاص آن بود که یک موج بوجود میآورد که به دشمنان آسیب زیادی میزد. اما سلاحهای دیگر این قابلیت یا حتی قابلیتی بهتر از این را نداشتند که مانع از این میشد که از آنها استفاده کنم.
سال 2020 برای دنیای گیم سال ناامیدکنندهای بود. سالی بود که طرفداران برای بازیها مدت زیادی صبر کردند و آن نتیجهای که میخواستند نگرفتند. اما در این میان شرکت کوچک Super Giant یک بازی منتشر کرد که نه تنها یک بازی عالی بلکه یک بازی بود که سطح سبک بازیهای یاغیانه را پلهها بالا برد.
بسیار عالی