Game News | گیم نیوز
All Things About Games!

نقد و بررسی سریال هاکای یا شاهین چشم (Hawkeye) – انتظارات برآورده نشده!

در سال 2012 برای اولین بار شاهد گردهمایی گروهی از ابرقهرمانان بودیم. در اولین نسخه از مجموعه «انتقام‌جویان» این اتفاق رخ داد. اعضای اصلی و اولیه گروه عبارتند از: «کاپیتان آمریکا»، «مرد آهنی»، «هالک»، «ثور»، «بیوه سیاه» و «هاکای». به جز مورد آخر، از بقیه نام‌های ذکر شده حداقل یک اثر مستقل ساخته شده‌است. آخرین آن هم مربوط می‌شود به فیلم بیوه سیاه که در سال 2021 اکران شد. مدت زیادی هواداران منتظر ماندند تا یک اثر مستقل هم از شخصیت «کلینت بارتون» یا هاکای ببینند. حالا پس از انشتار فصل اول سریال هاکای، می‌خواهیم به نقد و بررسی آن بپردازیم. می‌خواهیم بفهمیم که آیا سریال هاکای، اثر خوبی است و ارزش این مدت طولانی انتظار را داشته‌است یا خیر؟

نحوه ورود هاک‌آی به دنیای سینمایی مارول

هاک آی شخصیتی است که 9 سال از اولین حضورش در دنیای MCU با بازی «جرمی رنر» می‌گذرد و هنوز فیلمی با محوریت آن ساخته نشده‌است. البته که این مکث طولانی مدت «مارول» بی‌دلیل نبوده‌است. کماندار دنیای مارول زیاد شخصیت محبوبی در دنیای کمیک‌ها، محسوب نمی‌شود؛ یعنی حداقل در مقایسه با بقیه ابرقهرمانان دارای محبوبیت زیادی نیست. هواداران مارول تا قبل از فیلم‌های MCU در خوشبینانه‌ترین حالت، او را جزو قهرمان درجه 2 حساب می‌کردند. بنابراین ساختن یک پروژه مستقل از شخصیت های‌آک کمی ریسک به حساب می‌آمد.

یکی از علت‌های وجود هاکای در اولین نسخه از انتقام‌جویان هم عدم دسترسی مارول و «دیزنی» به حقوق معنوی دیگر شخصیت‌‌ها بود. به طور مثال حقوق معنوی «مرد عنکبوتی» در انحصار «سونی» قرار داشت. حتی شایعات وجود داشتند که «کوین فایگی» (رئیس و طراح بخش سینمایی دنیای مارول) قصد داشته‌است تا از مرد عنکبوتی «اندرو گارفیلد» در اولین نسخه از انتقام‌جویان استفاده‌کند. درخواستی که سونی آن‌ را رد کرد و سبب اکران اولین نسخه از «مرد عنکبوتی شگفت‌انگیز» در همان سال شد. برخی دیگر از شخصیت‌ها هم همانند «مردان ایکس» متعلق به شرکت «فاکس قرن بیستم» بودند. در نتیجه در آن زمان مسئولان مارول و دیزنی مجبور به استفاده از شخصیت‌هایی بودند که حقوق معنویشان در دست خودشان است.

خوشبختانه مارول بالاخره خبر از ساخت یک سریال بر اساس این شخصیت داد. سریالی که با بازی جرمی رنر در نقش خودش و البته «هیلی استاینفیلد» در نقش «کیت بیشاپ» منتشر شد. منتظر بودیم تا این پروژه ما را با بهترین تیرانداز دنیای مارول، بیشتر آشنا کند. همچنین سوال‌های بی‌جواب زیادی در مورد این شخصیت وجود دارد که منتظر پاسخشان بودیم. در ادامه همراه ما باشید تا به نقد و بررسی Hawkeye بپردازیم.

لازم به ذکر است که هدف از نوشتن این نقد و بررسی لو دادن داستان سریال نیست. با این‌حال خطر لوث شدن وقایع داستان وجود دارد. 

فیلمنامه و شخصیت‌پردازی

اصلی‌ترین سوالی که موقع معرفی سریال پیش اومد یک چیز بود؛ آیا سریال راجع به نحوه تبدیل شدن کلینت بارتون به هاکای است یا مانند دیگر سریال‌های مارول، داستانش زمینه‌ساز پروژه‌های بعدی مارول است؟

سریال هاکای با یک سکانس در گذشته شروع می‌شود. سال 2012 و دختر جوانی به نام «کیت بیشاپ» که در جریان حملات چیتاری‌ها به نیویورک در معرض خطر قرار دارد. بلافاصله هاکای جان آن دختر جوان را نجات می‌دهد اما متاسفانه پدر او در طی این حوادث می‌میرد. حالا آن دختر هدفی جز تبدیل شدن به یک قهرمان ندارد. او می‌خواهد با تبدیل شدن به یک نفر مانند هاکای، بتواند از مادرش دفاع در برابر خطرات احتمالی آینده محافظت کند.

اگر انتظار داشتید تا بالاخره به واسطه این سریال، درباره چگونگی تبدیل شدن کلینت بارتون به هاکای بیش‌تر بدانید، باید بگویم که انتظارتان بیهوده است. محور اصلی سریال یک رابطه شاگرد و استادی است. رابطه‌ای که میان کیت بیشاپ و قهرمان زندگی‌اش شکل می‌گیرد. او به طرز خیلی اتفاقی‌ای به این آرزو می‌رسد ولی بهای پرداختن این آرزو بسیار سنگین است.

به‌طور کلی داستان سریال و روایتش خوب نیستند ولی زیاد هم بد نیستند. شخصیت‌پردازی شخصیت کیت بشاپ، کماندار جدید مارول قابل قبول است. سریال در معرفی و زمینه‌سازی برای حضور‌های بعدی این شخصیت در دنیای MCU خوب کار کرده‌است. اما 2 ایراد بزرگ در اینجا مطرح است.

اولین ایراد مربوط به سوال‌های بی‌پاسخ است. به طور مثال رابطه پدر کیت با تشکیلات «فیسک» چه بوده‌است؟ یا اینکه چرا آدم‌های «ویلسون فیسک» به دنبال آن بودند؟ و اینکه اصلا قضیه آن ساعت چه بوده‌است؟ سوال بی‌پاسخ دیگر اینکه چرا مادر کیت، «یلنا» (خواهر ناتاشا رومانوف) را برای کشتن هاکای استخدام کرده‌است؟ درست است که فیلم‌ها و سریال‌ها دنیای مارول همگی به هم مربوط هستند و احتمالا پاسخ این سوالات در پروژه‌های بعدی باشد، اما این دلیل نمی‌شود که این سوال‌های بی‌پاسخ، به عنوان نقص سریال محسوب نشوند.

دومین ایراد موجود شخصیت «رونین» است. ما اولین بار کلینت بارتون را به عنوان رونین در فیلم «انقام‌جویان پایان بازی» دیدیم. ظاهرا کلینت بارتون به دلیل ناپدید شدن خانواده‌اش به خاطر وقایع فیلم «جنگ ابدیت» ناپدید شده‌اند. حالا کلینت برای کنار آمدن با این فاجعه دست به کشتار و سلاخی کردن مجرمان نیویورک به بی‌رحمانه‌ترین شکل ممکن می‌زند! بخواهید نگاه کلی داشته‌باشید، کل این موضوع یک ایراد است. چگونه یک قهرمان که خودش عامل نجات جان انسان‌ها است، دست به کشت و کشتارهای بی‌رحمانه می‌زند؟ از آن بدتر اینکه هیچ دلیل منطقی‌ای پشت انگیزه کلینت وجود ندارد. و اینکه در آن زمان گروه انتقام‌جویان چگونه از همان ابتدا مانع کارهای کلینت نشدند؟ مخصوصا شخصیت «ناتاشا رومانوف» که بهترین دوست و همکار کلینت محسوب می‌شود.

جزئیات کار هم آنچنان که لازم است، دقیق کار نشده‌اند. بخواهم مثال بزنم پس از آتش‌سوزی خانه کیت، مادرش اصلا آن حس نگرانی و دلسوزی‌ای که باید به خرج بدهد را به نمایش نمی‌گذارد. با توجه به اینکه فهمیدیم مادرش برای حفاظت از دخترش دست به چه کارهایی زده‌است، عدم توجه به این جزئیات واقعا تو ذوق مخاطب می‌زند.

وجود سوال‌های بی‌پاسخ بزرگ و همینطور عدم پرداخته‌شدن بیشتر به انگیزه رونین و فعالیت‌های او باعث می‌شود تا فیلمنامه کار را یک اثر متوسط و حتی بد تلقی کنیم. فیلمنامه‌ای که برای پایان دادن به یک ابهام، ابهامات بیش‌تری را به وجود می‌آورد.

تیم بازیگری و کارگردانی

معتقدم که جرمی رنر همچون آثار قبلی، موفق ظاهر شد. این‌بار حضور شخصیت هاکای در پروژه مخصوص خودش است و جرمی رنر مدت زمان بیش‌تری در سریال حضور دارد. با این وجود شخصیت فارغ از هرگونه عمق شخصیتی است. شاید مسبب این اشکال بیشتر فیلمنامه باشد تا بازیگر.

بازی هیلی استاینفیلد هم در نوع خودش خوب است. او توانسته تا به خوبی از پس نقش خود بر بی‌آید. او دقیقا آن شور و هیجان و دستپاچگی یک نوجوان که در ابتدای مسیر قهرمان شدن دارد را به خوبی منتقل می‌کند.

به جز بازیِ «ورا فارمیگا» در نقش «النور بیشاپ»، بازی بقیه بازیگران در حد قابل قبولی بود.

اما کارگردانی سریال در نقطه مقابل آن قرار دارد. پروژه‌های مارول همگی دارای صحنه‌های کمدی و خنده‌دار هستند. به نوعی این امضای مارول است. اما تا چه اندازه‌ این مقدار از شوخی و کمدی جذاب است؟ واقعیت این است که این کمدی بیش از اندازه در سریال وجود دارد. خصوصا در سکانس‌های اکشن که به نوعی باعث کمرنگ‌تر شدن عنصر هیجان در این سکانس‌ها می‌شود. همچنین بعضی از فعالیت‌های کیت در این سکانس‌ها مبالغه‌آمیز است. گاهی اوقات لجبازی‌ها و کارهای اشتباه کیت به خاطر سن کم او نیستند. آن لجبازی‌ها و کارهای اشتباه وجود دارند چراکه فیلمنامه و کمدی کار می‌خواهد آن‌ها وجود داشته باشند.

در کل عمکلرد تیم کارگردانی کار زیاد جالب نبوده‌است و باعث می‌شود کار شبیه آثار ابرقهرمانی کاملا کلیشه‌ای باشد که فقط در سکانس‌های اکشن و به کمک جلوه‌های ویژه حرفی برای گفتن دارند.

باید بگویم سریال در همین مورد هم شکست‌ می‌خورد و حرفی برای گفتن ندارد.

موسیقی متن

موسیقی متن سریال اثر «کریستوف بک»، موزیسین نام‌آشنای هالیوودی می‌باشد. او تجربه کار در پروژه‌های ابرقهرمانی را به واسطه فیلم «مرد مورچه‌ای»، دارد. باید بگویم که این تجربه او در این سریال به کمکش آمده‌است و باعث فراهم شدن تجربه خوبی‌ شده‌است. با توجه اینکه سریال حال و هوای کریسمسی دارد، موسیقی متن مربوط به این حس و حال، بیش‌تر چشم آمد.

حرف آخر

انتظار از اولین پروژه مستقل از کماندار کهنه‌کار دنیای MCU خیلی بیش‌تر از این حرف‌ها بود. اگر طرفدار این شخصیت و یا دنیای MCU باشید شاید از تماشای سریال برای اولین بار، احساس پشیمانی نخواهید کرد. هرچند که ممکن است این سریال به مذاق طرفداران هم خوش نیاید. از طرفی اگر به دنبال آشنایی بیش‌تر با دنیای فیلم‌ها و سریال‌های ابرقهرمانی هستید، اصلا سراغ سریال هاکای نروید! چراکه سریال در دسته آثار ابرقهرمانی پوچ و توخالی قرار می‌گیرد و سایر آثار ابرقهرمانی را بد جلوه می‌دهد.

در نهایت اگر شما سریال را دیده‌اید حتما نظر خودتان را با گیم‌‌نیوز به اشتراک بگذارید. آیا شما لذت بردید یا انتظار بیش‌تری داشتید؟ منتظر نظرتان هستیم.

نوشتن دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دیدگاه شما پس از بررسی توسط تحریریه منتشر خواهد شد. در صورتی که در بخش نظرات سوالی پرسیده‌اید اگر ما دانش کافی از پاسخ آن داشتیم حتماً پاسخگوی شما خواهیم بود در غیر این صورت تنها به امید دریافت پاسخ مناسب از دیگران آن را منتشر خواهیم کرد.