سریال «شوالیهماه» (Moon Knight) اثری دیگر از مارول است. در این سریال پیچیدگی خط داستانی با مسائل روانشناسه همراه میشود تا نسخهای متفاوت از دنیای مارول بسازد. هرچند موفق نمیشود. این بار مارول به ابرقهرمانهای غربی اکتفا نمیکند و به سراغ اساطیر مصر میرود. داستان از زندگی مردی در لندن آغاز میشود که ماجراهایی باعث میشود او به قلب مصر کشیده شود. در ادامه با نقد و بررسی سریال Moon Knight مارول همراه گیمنیوز باشید.
سریال شوالیهماه پا را از تخیل فراتر گذاشته و فضایی سورئال برای مخاطب ایجاد میکند. فضاسازی و روند سریال به گونهای است که مخاطب تا لحظات آخر نمیداند کدام صحنه واقعی است و کدام در ذهن قهرمان رخ میدهد.
خلاصه داستان سریال شوالیهماه
داستان در مورد مردی است که اختلال چندشخصیتی دارد. مارک اسپکتور و استیون گرنت نام دو شخصیتی است که مرد برای خود ساخته. ابتدا استیون گرنت را میبینیم که زندگی تقریبا عادی دارد، اما کمکم سر و کلهی مارک اسپکتور پیدا میشود و از استیون میخواهد که اجازه دهد کنترل بدنش را به دست بگیرد تا بتواند با نیروهای پلید مبارزه کند. استیون قبول نمیکند تا اینکه با گروهی به رهبری هاروو مواجه میشود که میخواهند شی باارزشی را از او بدزدند. آن شی باارزش به آن گروه شرور کمک میکند تا آموت یک خدای بیرحم مصری را آزاد کنند.
سریال درمورد جبر و اختیار است. خدایان که باید قادر مطلق یاشند بدون آواتارهایشان هیچ قدرتی ندارند. حتا آواتارها میتوانند خدایان را زندانی کنند یا از دستورات آنها اطاعت نکنند.
کانشو یک خدای دیگر مصری است که میخواهد جلوی بازگشت آموت را بگیرد. او برای این کار از مارک اسپکتور کمک میگیرد و به او قدرتهایی میدهد تا با هاروو و همدستانش مبارزه کند. استیون با علمی که از اساطیر مصر دارد، به او کمک میکند. همسر مارک که دختر یک کاوشگر مصری است هم کنار مارک و استیون با هاروو و همدستانش میجنگد.
در ادامه مارک و استیوون خود را در یک آسایشگاه روانی مییابند که هاروو در آنجا دکتر روانشناس است. آنها توسط تاورت که یک الهه مصری است متوجه میشوند در دنیای پس از مرگ هستند. استیون و مارک موفق میشوند از دنیای مردگان بیرون بروند تا با آموت بجنگند.
دو سوی تاریک و روشن ماه
بی شک تنها نقطهی قوت سریال بازیگری آن است. «اسکار آیزاک» در ایفا کردن سه نقش کاملا متفاوت درخشان عمل کرد. امکان ندارد صحنهای از سریال را ببینید و نتوانید تشخیص دهید که اسکار آیزاک نقاب مارک اسپکتور را زده یا استیون گرانت را. اما هنرنمایی آیزاک به همین دو نقش ختم نمیشود. وقتی کانشو به کالبد مارک میرود تا با آواتارهای دیگر سخن بگوید، بازی متفاتی را از اسکار آیزاک میبینیم.
در عوض، سریال نقاط ضعف فراوانی دارد. الگوی داستانی سریال درست همانند فیلمهای پیشین مارول است. موجودی پلید میخواهد تعداد زیادی از آدمهای روی زمین را بکشد. ابرقهرمان یا ابرقهرمانها تصمیم میگیرند جلوی او را بگیرند اما موفق نمیشوند، موجود پلید قدرت میگیرد. سپس ابرقهرمان به جنگ او میرود و موجود پلید را شکست میدهد. آیا این الگو شما را به یاد «انتقامجویان» (Avengers) نمیاندازد؟
در پایان نیرویی که طرفدار اختیار است پیروز میشود، اما نیروی طرفدار جبر، از بین نمیرود و در جایی زندانی میشود. و این بدان معناست که امکان بازگشت جبر وجود دارد.
اتفاقهای سریال قابل پیشبینیاند و مخاطب را به هیجان نمیآورند. تنها بعضی رازگشاییها ممکن است باعث شود مخاطب ابروی خود را بالا ببرد و بعد پایان را حدس بزند و با ملال بیشتری ادامه سریال را ببیند.
تنزل اساطیر مصر در حد دنیای مارول
سازندگان سریال Moon Knight سعی کردهاند، اساطیر مصر را در حد ابرنیروهای دیگر فیلمهای مارول پایین بیاورند تا بتوانند سریالی به بیکیفتی دیگر فیلمهای مارول بسازند. اساطیر مصر دارای راز و رمز و پیچیدگیهای فراوانی هستند که میتوان به طرز هنرمندانهتری از آنها بهره برد.
گرهگشاییهای بسیار ناشیانه
هرجا مارک یا استیون در خطر باشند، کانشو بدون هیچ چالشی آنها را نجات میدهد. دیگر مخاطب نگران جان قهرمانهای داستانش نیست. تنها یک جای کوتاه سریال جذاب میشود و آن زمانی است که کانشو زندانی میشود و دیگر نمیتواند از مارک و استیون محافظت کند. البته با آزاد شدن کانشو ملال به سریال باز میگردد.
یا درجایی که استیون و همسرمارک (لیلا) میخواهند از روی آسمان رمزگشایی کنند، به یکباره کانشو میپرد و مشکل را حل میکند و مجالی برای به چالش کشیدن قهرمانها نمیگذارد.
بررسی عناصر سریال
سریال درمورد جبر و اختیار است. خدایان که باید قادر مطلق یاشند بدون آواتارهایشان هیچ قدرتی ندارند. حتا آواتارها میتوانند خدایان را زندانی کنند یا از دستورات آنها اطاعت نکنند. انسانها در دنیای سریال شوالیهماه قدرت اختیار دارند. نیروی شر که همان آموت است میخواهد این را از بشر بگیرد و کانشو خدای دیگر مصری درصدد حفظ آن است.
جنبهی روانشناسانه سریال شوالیهماه
اختلال چندشخصیتی ریشه در کودکی دارد. در سریال شوالیهماه میبینیم که مارک در کودکی، برادر خود را برای بازی به غاری میبرد و ناخواسته باعث مرگ برادرش میشود. به همینخاطر مادر او، مارک را در کودکی مورد خشونت زیادی قرار میدهد و مارک برای فرار از دردهای خود شخصیت استیون را میسازد. استیون از هیچکدام از خاطرات وحشتناک مارک خبر ندارد و زندگی نسبتا آرامی دارد. در پایان میبینیم که برای اینکه مارک به آرامش برسد باید همهچیز را به استیون بگوید. پس از مرگ استیون در بیابان است که مارک به بهشت میرود، اما بازگشت مارک برای نجات استیون، میتواند نشانهی این باشد که بیماری چندشخصیتی، قابل بازگشت است و بهطورر کامل درمان نمیشود.
بی شک تنها نقطهی قوت سریال بازیگری آن است. «اسکار آیزاک» در ایفا کردن سه نقش کاملا متفاوت درخشان عمل کرد.
ابرقهرمانها
در تمامی آثار مارول «ابرقهرمان» داریم که سریال Moon Knight هم یکی از آنها است. در سریال شوالیهماه با دو نوع ابرقهرمان مواجه میشویم. هنگامی که مارک لباس مخصوصش را میپوشد به ابرقهرمانی شرقی تبدیل میشود شنل بلند، به همراه نماد شرقی که روی سینهاش است مصداق شرقی بودنش است. وقتی استیون لباس مخصوص را ظاهر میکند تماما به صورت ابرقهرمان غربی در میآید. کتوشلواری که به جای لباس مخصوص ظاهر میشود، مصداق غربی بودن آن است. پس مارک نماد انسان شرقی و استیون نماد انسان غربی است. در جایی از سریال میبینیم که استیون جان مارک را نجات میدهد و پیام این موضوع این میتواند باشد که در آخر این غرب است که باید شرق و تمام انسانها را نجات دهد.
در پایان نیرویی که طرفدار اختیار است پیروز میشود، اما نیروی طرفدار جبر، از بین نمیرود و در جایی زندانی میشود. و این بدان معناست که امکان بازگشت جبر وجود دارد. انسانها طی هزاران سال برای بدست گرفتن سرنوشت خود جنگیدهاند. جنگهای جهانی راه انداختند. دوران بردهداری را از سرگذراندند تا به انسان امروز برسند. همانطور که در سریال دیدیم آموت همان خدایی که میخواست اختیار را از انسانها سلب کند با اتحاد دیگر ابرنیروها زندانی شد. تا وقتی بشر آزاد در نگه داشتن اختیار خود با یکدیگر متحد باشد، آموت راه به جایی نخواهد برد.
به نظر میرسد فصل بعدی سریال شوالیهماه با بازگشت راندال برادر مارک اسپکتور همراه شود. راندال در کودکی به دلیل سهلانگاری برادرش مارک جان خود را از دست داد. برای اینکه بدانیم راندال به کمک برادرش میآید یا در مقابل او میایستد باید منتظز ماند. امید است مارول با دست برداشتن از الگوهای تکراری در فصل بعدی اثری تازه خلق کند.