نقد و بررسی فصل سوم عشق، مرگ و رباتها (Love, Death & Robots) – انسانیت
فصل سوم سریال انیمیشنی متفاوت «عشق، مرگ و رباتها» (Love, Death & Robots) با ۹ قسمت منتشر شد. در ادامه با بررسی فصل سوم سریال عشق، مرگ و رباتها با گیمنیوز همراه باشید.
این سریال یک تفاوت بسیار جالب با همهی انیمیشنهای دنیا دارد. تیم میلر (Tim Miller) سازنده این سریال یا بهتر است بگوییم گردآورنده این سریال، بهترین و جذابترین انیمیشنهای دنیا -تولید شده توسط کشورها و تولیدکنندگان متفاوت- را در یک مجموعه یعنی عشق، مرگ و رباتها در شبکه «نتفلیکس» (Netflix) به نمایش گذاشته است. این کار او باعث شده که این افراد هم محبوب شوند و هم هنرشان دیده شود و برای ما بینندگان نیز این یک فرصت خارقالعاده برای دیدن مجموعهای از بهترینها فراهم گردد.
بررسی فصل سوم عشق، مرگ و رباتها و درس زندگی
فصل سوم سریال متفاوت «عشق، مرگ و رباتها» (Love, Death & Robots) با ۹ قسمت منتشر شد. که هر قسمت بیانگر موضوعی جذاب است که میتواند در زندگی ما تاثیر گذار باشد. قسمتهای این فصل از نظر زمانی کوتاه هستند (بین ۷ تا ۲۲ دقیقه). در این فصل ما در کنار اسم آمریکا شاهد اسم کشورهای ژاپن، کانادا، اسپانیا و اسکاتلند نیز هستیم. تفاوت جذابی که این سریال با بقیه سریالهای انیمیشنی دارد این است که هر قسمت داستان خودش را دارد و ماجرایی کاملا متفاوت از قسمتهای دیگر را روایت میکند ولی در فصل سوم ما چند چهره آشنا داریم.
اسپانیا
دوتا از بهترینهای این فصل محصول کشور اسپانیا هستند. سه ربات و جیبارو.
سه ربات
در فصل اول، قسمت دوم ما داستان سه ربات را میبینم که بعد از انقراض انسانها به زمین آماده و درباره زندگی و اینکه چه کسی آنها را خلق کرده صحبت میکنند. در فصل سوم در قسمت اول ما شاهد بازگشت این سه ربات هستیم. در این قسمت نیز آنها روی زمین در حال جستوجو و صحبت درباره انسانها قبل از انقراضشان و استراتژی خروج آنها از زمین هستند. به سه منطقهای که انسانها قبل از انقراض در آنجا زندگی گروهی داشتند میروند. منطقهای که انسانهای فقیر یا متوسط زندگی میکردند با انبارهای کوچک غذا و اسلحه برای حفاطت از خودشان. انسانهای مرفهای که در وسط اقیانوس روی سازههای بزرگ با تکنولوژی بالا بودند. و در آخر انسانهایی که با موشک به فضا مهاجرت کردهاند. در پایان این قسمت از ایلان ماسک نیز یاد میشود.
اما پیام پنهان این قسمت چیست؟ فرقی ندارد مرفه یا فقیر، در شهر یا روستا، آمریکا یا هند، ما همه انسان هستیم و در حال انقراض. شاید بهتر باشد به جای جنگ و نقشه فرار به مریخ در کنار هم سیارهی زیبایمان را نجات دهیم و قدر و ارزش حیات و زیستگاهمان را بدانیم. یک دیالوگ جذاب در آخر این قسمت بیان میشود که به نظر من بهترین است:
مریخ؟ آنجا که بیجان و بیحیات است. انسانها میتوانستند همان پولی که برای ساخت فضاپیمای سفر به مریخ و زندگی پرهزینه در آنجا خرج کردهاند را برای نجات سیاره خودشان استفاده کنند. دوست ندارم این را بگم ولی انسانها بدترین موجودات هستند.
و ربات دیگر در جواب میگوید:
انسانها همهی ابزارهای لازم برای درمان سیاره زخمی خودشان و نجات دادن خودشان از انقراض را داشتند. ولی به جایش طمع و شکم پرستی را به یک سیاره سالم و آینده فرزندانشان ترجیح دادند.
جیبارو
قسمت نهم داستان یک لشکر را روایت میکند که با صدای زنی مرموز که بدن او پوشیده از جواهرات است دیوانه شده و یکدیگر را میکشند. همهی آنها در اعماق دریاچهای دفن میشوند به غیر از یک نفر. «جیبارو» که کر است و صدای این زن را نمیشنود. آن زن مرموز به جیبارو نزدیک میشود و او شروع میکند به کندن جوهرات چسبیده به آن زن. که باعث خونریزی و بیجانی او میشود. زن را به دست آب میسپارد و خون زن آب را آلوده میکند جیبارو با خوردن آب گوشهایش شنوا و باعث میشود صدای زن را شنیده و مانند بقیه در اعماق دریاچه دفن شود.
و باز هم انسان حریص و بیتوجه. البته از نظر من در این داستان فقط طمع جیبارو، که با بیتوجهی به این که با کندن جواهرات دارد در واقع جان آن زن را میگیرد مورد توجه نیست. بلکه نشاندهندهی اعتماد و کنجکاوی بیجا نیز هست.
موشهای اسکاتلند
شاید قسمت هفتم «موشهای میسن» (Mason’s Rats) محصول کشور اسکاتلند بهترین انیمیشن این فصل باشد. داستان درباره موشهای جهش یافتهای است که در انبار کشاورزی به اسم میسن زندگی میکنند و میسن با خریدن رباتهایی تصمیم به نابودی آنها میگیرد. ولی یک روز درِ انبار را باز میکند و جنگ موشها با ربات را میبیند. آن صحنههای دلخراش باعث میشود میسن ربات را نابود کرده و با موشها دوست شود.
پیام این قسمت دوستی با حیوانات است. این که یاد بگیریم در کنار آنها بدون آسیب زدن و سو استفاده از آنها در آرامش زندگی کنیم. اینکه ما انسانها در حق حیوانات اجحاف میکنیم یک حقیقت محض است. شاید با در نظر گرفتن اینکه کره زمین زیستگاه همهی ماست درک کنیم که به حق حیوانات احترام بگذاریم و دست به قتل عام آنها نزنیم. انسان خودخواه با آلوده کردن، شکار و تخریب زمین به بهانه زندگی بهتر و توسعه صنعت باعث نابودی موجودات مختلف و زیستگاه آنها شدهاست. البته نباید فراموش کنیم که همهی این کارها در انتها باعث انقراض خودمان خواهد شد.
و اما ژاپن
ژاپن برای انیمههای عالی، پر از جذابیتهای بصری، ایدههای خارقالعاده و پیامهای فرهنگی خاصاش بسیار معروف است. در این فصل، قسمت سوم با عنوان «نبض ماشین» (The Very Pulse of the Machine) محصول این کشور است. این داستان یک ماجرای عمیق ذهنی را به تصویر میکشد.
داستان فضانوردی که در سطح سیاره آیو (قمر سیاره مشتری) در تلاش است تا خودش را به ایستگاه فضایی برساند و تحت تاثیر چند داروی مسکن بسیار قوی توهمهایی میزند که انگار آیو در حال صحبت با اوست. شاید پیام این قسمت ماجرای متافیزیکای باشد که سالهاست انسانها را درگیر کرده. تئوری که میگوید ما بعد از مرگ انرژیمان همچنان باقی است و ذهن انسان قدرتی بینهایت و نامحدود دارد.
کانادا و عنکبوت شیطانی
قسمت هشتم به اسم «دفن شده در راهروهای طاقدار» (In Vaulted Halls Entombed) داستان یک جوخه نظامی اعزام شده به یک کوهستان برای نجات چند گروگان را روایت میکند که درگیر موجودات عجیبی میشوند که پایان خوش آیندی برای آنها ندارد. این قسمت جلوههای بصری دیدنی و خاصی دارد. به ویژه طراحی عنکبوتهای شیطانی که باعث وحشت بیننده میشود.
از نظر من هر داستان میتواند برای هر فرد پیام متفاوتی داشته باشد برای من این قسمت بیانگر این بود که هر وقت چیزی غیرطبیعی دیدی فرار کن.
چهار آمریکایی
در این فصل قسمتهای دوم، چهارم، پنجم و ششم محصول کشور آمریکا هستند.
هیولای سخنگو
قسمت دوم سریال، «سفر بد» (Bad Travelling) محصول کشور آمریکا، برای من خیلی جذاب بود. داستان یک هیولا که وارد یک کشتی میشود و بعد از حمله از آنها میخواد که او و بچههایش را به یک جزیره پر از انسانها ببرند،. کسی که با این هیولا ارتباط ایجاد میکند، تصمیم میگیرد که این هیولا را در یک جزیره متروکه رها کند تا جان انسانهای بیگناه را نجات دهد. او نظرش را با بقیه کارکنان کشتی به رایگیری میگذارد. که همه رای به پیروی از هیولا میدهند نه به نجات جان انسانها. و سعی میکنند که او را بکشند.
این داستان نشان دهنده انسان حریص و کوتاه فکر است. حریص بودن ما گاهی از حد میگذرد و باعث میشود ما انسانها وقتی فرصت نجات جان هم دیگر را داریم، به جای انتخاب کار درست، کار آسانتر و نجات خودمان را انتخاب کنیم. در واقع معلوم هم نیست خودمان جان سالم به در ببریم یا نه.
زامبی
قسمت چهارم «شب مرگان کوچک» (Night of the Mini Dead) از نظر من ضعیفترین قسمت این مجموعه بود. انسانهای کوچکی که باعث تخریب قبرستان و برعکس شدن سلیب و رهایی زامبیها میشوند. اتفاقی که در انتها باعث نابودی دنیا میشود. یک داستان با سرعت بالا و صداهای کوچک نامفهوم.
خرس قاتل
قسمت ۵ به اسم «بکشیدش تیم، بکشیدش» (Kill Team Kill)، ماجرای تیمی است که برای تحقیق درباره یک سری قتلهای عجیب به کوهستانی اعزام شدهاند که در آنجا با خرسی که توسط سازمان سیا (CIA) از نظر سایبری تقویت شده است رو به رو میشوند که در واقع مسئول این قتلها است. این قسمت بهطور واضحی میگوید: «از ماست که بر ماست.» چرا باید با ایجاد اختلال در طبیعت سلاح جنگی درست کنیم؟ چرا نمیتوانیم در آرامش در کنار هم با صلح زندگی کنیم؟
بردهداری
قسمت شش «گروه» (Swarm) ماجرای یک کندوی بزرگ در کهکشان با موجودات عجیبی است که دو محقق قصد دارند با به دست آوردن و بهرهبرداری از اطلاعات ژنتیکی آنها و ایجاد یک گروه جدید از این موجودات که مطیع انسان هستند به توسعه انسانها کمک کنند. ولی در نهایت ملکه متوجه شده و عمل عکس انجام میدهد و از ژنتیک و مغز یکی از محققان برای ارتقاع خودشان استفاده میکند. در نهایت ملکه به محقق دیگر میگوید: که او میتواند هوش خود را حفظ کند تا زمانی که او موافقت کند که انسانهای جدیدی را برای خدمت به آنها پرورش دهد. او این پیشنهاد را به عنوان یک چالش میپذیرد و اصرار دارد که نژاد بشر هرگز به انگل تبدیل نخواهد شد.
ما انسانها به دلیل داشتن مغز برتر این تفکر را داریم که همه موجودات باید برده ما باشند ولی شاید روزی فرا برسد که ما برده آنها بشویم. پس بهتر است با احتیاط حرکت کنیم.
از یک تا 9
همانطور که با هم بررسی کردیم فصل سوم عشق، مرگ و رباتها پیامهای بسیار جذابی برای بیننده دارد. البته اینها برداشتهای ما بود و هر کس میتواند برداشت خاص خودش را داشته باشد. این سریال نه تنها بسیار سرگرم کننده است بلکه سرشار از درسهای جذاب انسانی نیز هست. عشق، مرگ و رباتها در کنار جلوههای خاص و دیدنی خود، احساسات ما را کاملا تحت تاثیر قرار میدهد. در این فصل ما عشق، خیانت، دوستی، مرگ و ترس را تجربه میکنیم و کل این داستان تقریبا ۲ ساعت طول میکشد.
یک ، دو یا سه
نمیتوان گفت که دقیقا کدام فصل بهترین است چرا که یک داستان ثابت وجود ندارد. ولی میشود گفت جمع آوری انیمیشنهای فصل اول زیرکانهتر از فصل دوم و سوم بوده است. اما فصل سوم داستانهای جذابتری از فصل دوم را به نمایش میگذارد. در کل این مجموعه از بهترین مجموعههایی است که میتوانید در جمعهای دوستانه ببینید. هر قسمت داستان خودش را دارد و باعث درگیری ذهن نمیشود و پیش زمینه خاصی نمیخواهد.
نظر شما درباره بررسی فصل سوم عشق، مرگ و رباتها چیست؟