کارگردانهایی که بازیهایی عالی در فیلمهای خود ارائه دادند-قسمت اول
کار فیلمسازان بر روی یک الهام بنا شده. برای به کار انداختن آن الهام، لازم است در کاری که ماهرند با عوامل همکاری کنند تا کار به عنوان یک هدف به جلو برود. درحالی که خیلی از فیلمسازان خودشان را به کار در پشت دوربین مشغول میکنند، خیلیهای دیگر هم هستند که بازیهای عالیای در فیلم های خود ارائه میدهند، حداقل درست همان بازیهایی را ارائه میدهند که میخواهند.
دلایل زیادی وجود دارد مبنی بر اینکه چرا ممکن است یک کارگردان در بعضی اوقات بخشی از الهام و دید خود شود، آنها وسواس کاری دارند و فقط خودشان آن بازیای که در ذهنشان است را ارائه میدهند. اوقات دیگر، آن چیزی که فیلم قصد گفتنش را دارد خیلی به به زندگی و روح خالقش بافته شده و آنها قصد بازی کردن در نقش کاراکتر زندگی خود را دارند، در اینجا تنها راه درست این است که بخشی از کار باشند.
دلیلش هرچه که باشد، این اصلا آسان نیست و هنرمندهای کاملِ کمی هستند که بتوانند چند وظیفه را با هم به خوبی انجام دهند.
15: رینر ورنر فاسبیندر
به عنوان یکی از هستههای اصلی سینمای نوی آلمان، فاسبیندر تا قبل از مرگ زودهنگامش در 37 سالگی به دلیل اوردوز کوکائین، چیزی حدود 40 فیلم ساخت. کارهای او همچون زندگی واقعیاش، ستیزگر و جدال برانگیز بودند. او بهترینها را انجام داد تا ما جنبهی تاریک فرهنگ آلمان را لمس کنیم. او جنبهای از آلمان را نشان داد که سعی میکرد مخفی بماند و بعد از جنگ جهانی دوم با انطباق بروژواها پنهان شده بود.
معمولا با عوامل و بازیگرای معینی کار میکند، او دوست دارد که در نقش اصلی بازی کند اما همیشه نقشهای دوم را عالی بازی میکند، او برنامهریزی میکند تا به تمایل و شیفتگیِ عمیقی دربارهی نقشهای رسمیِ جامعه که معمولا به سوی نظرگاههای نسل ارجاع میدهند، برسد، جنسیت و کلاس در “علی: ترس روح را میخورد”، “روباه و دوستش” و “ازدواج ماریا براون”.
انرژی و قدرت او به تئاتر و تلویزیون هم سرایت کرده، او دو مینی سریال عالی ساخته: “جهان بر روی سیم” که علمی تخیلی و “برلین الکساندرپلاتز” که تاریخی است.
14: تاکاشی کیتانو
یکی از چالاکترین کارگردانهای امروز ژاپن، تاکاشی کیتانو(یا همانطور که در بعضی از فیلمهایش نوشته میشود، بیت کیتانو) کارنامه اش به اندازهی سبک فیلمسازیاش درنده است.
یک کمدین پیشین تلویزیون و مجری نمایشهای بازی، او خیلیها را با فیلم یاکوزایی و خل و چلاش، “سوناتین”، شگفت زده کرد، که در آن نقش یک گنگستر که تصمیم به بازنشته شدن و با شادی زندگی کردن کنار ساحل را دارد، بازی میکند، ولی کارش او را به عقب میکشد. اینها برخی از ویژگیهای یک فیلم تاکاشی کیتانویی است: ترکیبی از خشونت گرافیکی و مدیتیشن فیلسوفانه که توسط طنزی غمانگیز تیرباران میشود.
طی سالها کیتانو فیلمهای عالی و مختلفی کارگردانی کرده که هم تحسین و هم تا حدودی ویژگیهای کالت را بین تماشاگران غربی پیدا کرده. از بین بدنامترین بازیهایش میتوان به “آتشبازیها” اشاره کرد، یک کاراگاه خشن که سعی میکند از آخرین سالهای زندگی زنش که دارد از سرطان خون میمیرد لذت ببرد، در فیلمِ 2003اش، “زاتویچی”، که در آن نقش یک سامورایی کور را بازی میکند و در فیلم اقتباسیه “جنگ شاهانه” که نقش یک معلم سادیسمی را دارد.
13: کلینت ایستوود
ستارهی بسیاری از کلاسیکهای سینمایی همچون “خوب، بد، زشت” و “هری کثیف”، زود وارد حوزهی کارگردانی شد،او برنامهریزی کرد تا کاملا و صادقانه تواناییهایش را به عنوان کارگردان و فیلمنامه نویس در فیلمهایش همچون “یک دنیای عالی”، “پلهای مدیسون کانتی” و “گاوچرانهای فضایی”، نشان دهد.
هر چه میگذشت او تحسین بیشتری را به عنوان یک کارگردان جلب میکرد و یک روش جدی و متودیک را به همراه علم عمیقی از رنجهای انسان را نشان میداد. “رودخانهی مرموز”، “نامههایی از ایو جیما” و “شکست ناپذیر” از این دستهاند.
او همچنین برنامهریزی میکند که در جلوی دوربین هم به اندازهی پشت آن عالی کار کند. شاید بهترین و جالبترین تولیدهایش در دو نقش کارگردان و بازیگر، در فیلمهای “عزیز میلیون دلاری” و “گرن تورینو” باشد. در هر دوی این فیلمها، او نسخهی کاملتری را از نقشهای کنایهدارش را نشان داد، با به فکررفتنهای معین و رمانتیکش اما با این علم که آنها مردنی هایی هستند که هنوز به دنیا نیامده.