فیلم The Invisible Man از آن جهت که در یک فضای سینمایی مستقل و با تکیه بر فیلمنامهای کاملا مصور شده، شخصیتهایی توجیه پذیر و امروزی و با استفاده از تکنیکهای مشخص و هوشمندانهی سینمایی خلق شده است، یکی از آثار قابل نقد اکران شده در سال 2019 محسوب میشود. فیلمی که برای چندمین بار مرد نامرئی را به پردهی نقرهای آورده و ضمن روایت داستان مخصوص به خودش، این بار ماجرا را با مضامین جهان مدرن پیرامون ما در آمیخته است. در ادامه با نقد و بررسی فیلم The Invisible Man محصول سال 2020 همراه گیمنیوز باشید.
فیلم The Invisible Man با یک مقدمهی نفسگیر آغاز میشود. فضایی که حتا پسزمینههای تاریک و خاکستری آن هم در نظر شخصیت اصلی ترسناک و آلوده به آزار هستند، در مقابل دیدگان تماشاگر تصویر میشود. فیلمساز در یک نیمپردهی جذاب، موضوع «فرار» را به عنوان مقدمهی فیلم مطرح میکند و شخصیت اصلی خود را -یک زن- در شرایطی معرفی میکند که بیتاب و بیقرار است و از چیزی میگریزد. یکی از کلاسیکترین طرحهای داستانی که به ترسناک شدن ماجرا در نظر مخاطب میانجامد و بزرگان سینما بارها از آن برای شکل دادن به داستان خود با تم وحشت استفاده کردهاند اینجا هم به کار گرفته میشود. زن میگریزد و ما فعلا نمیدانیم از چه چیزی و به چه دلیلی، اما همین فرار کردن او نشانهی مهمی است که در ذهن بیننده ثبت میشود و تا پایان اکت اول فیلم باقی میماند.

فیلم سپس با یک سکانس درگیرکنندهی دیگر به ادامهی ماجرا وصل میشود. «ادرین گریفین» با فهمیدن ماجرا در حالی که همسرش در حال گریختن از خانهی ترسناک و آزاردهندهی او است، برای جلوگیری از این اتفاق به سوی او حمله میکند و اولین تنش را در فیلم به وجود میآورد. بعد از این لحظات نفسگیر و تنشی که در پی آن خلق شده، فیلم برای مدتی با یک ریتم کند ادامه پیدا میکند و در حالی که همزمان با شخصیت اصلی یعنی «سیسیلیا» مخاطب هم از نابود شدن تهدید اصلی فیلم نفس راحتی میکشد، فیلمنامه بعد دیگری از خود را به نمایش میگذارد. وحشت در ذهن سیسیلیا خلق میشود، مخاطب شروع به همذاتپنداری با او میکند و پیش از همهی شخصیتهای دیگر داستان، به این باور میرسد که مرد نامرئی وجود دارد و زنش را آزار میدهد.
از آنجا که چند سالی هست به دیدن قهرمانهای زن در فیلمهای مهم سینمایی عادت کردهایم، حضور پروتاگونیست زن در این فیلم نیز عجیب نیست و به سرعت پذیرفته میشود. اینکه داستان از زاویه دید سیسیلیا روایت میشود فیلم The Invisible Man را به یک بازسازی قابل ملاحظه تبدیل میکند، اما استفاده از قهرمان زن به همین جا ختم نمیشود. «لی وانل» کارگردان فیلم زیرکانه وحشت را برای شخصیت اصلی فیلم خود درونی کرده و کاری میکند خشونت خانگی بیشتر از هر مضمون دیگری در فیلم برجسته شود. در حالی که فیلم همان روند داستانی را پیش میگیرد و با نزدیک شدن به میانه، به یک اثر عادی در ژانر وحشت و حادثهای تبدیل میشود، آن بذرهایی که در مقدمهی فیلم در ذهن بیننده کاشته شدهاند شروع به رشد کردن کرده و مقدمات برداشت نهایی که در آواهای سکانس پایانی فیلم طنین انداز میشود را فراهم میکنند. داشتن یک شخصیت اصلی زن همراه با بازی ستودنی «الیزابت ماس» و کارگردانی هوشمندانهی پیچشهای داستان ظریف فیلم، در کنار ایجاد انتظار وحشت در مخاطب و بزرگنمایی شخصیت منفی فیلم (دکتر گریفین) در فضایی ضد زن، فیلمی در دفاع از زن و علیه مردسالاری خلق میکند که چه بسا دست کم یکی از اهداف «هربرت جورج ولز» از نوشتن داستان مرد نامرئی بوده است.
وانل، فیلم خود را به سادگی هر چه تمامتر کارگردانی میکند، اما با بهره جستن از کلیشهها به روایت خود قدرت میبخشد. از همین رو میتوان گفت که تا حد زیادی این فیلم یک فیلم ژانر است، که موفق شده مضامین مدرن را در خود حل کند و با رویکرد نسبتا جدیدی که برای کارگردانی یک داستان کلاسیک و قدیمی اتخاذ کرده، به اثری تحسینبرانگیز تبدیل شده است. فیلم The Invisible Man که بیش از آنچه به آن دست یافت لایق ستایش است، روند جذاب و شخصیتهای باورپذیری دارد و با استفاده از یک منطق علمی (و امروزه کاملا انجام شدنی و دست یافتنی از طریق علم فیزیک) و جلوههای ویژهی شگفتانگیز داستانی را بازتعریف میکند که شاید برای سالها گمان میرفت دیگر ارزشی ندارد و بیشترین استفادهی ممکن از آن در سینما شده است. وحشت اصلی فیلم در قابهای خالی شکل میگیرد که با حرکت دوربین و بدون نیاز به هیچ نشانهی اضافهای حضور مرد نامرئی را برای تماشاگر مرئی میکنند. از این تکنیک در فیلم بیش از حد استفاده نمیشود و همین باعث شده که این نوع حرکت دوربین و این جنس قابها تاثیرگذاری خود را حفظ کنند و به امضای هنری کارگردان تبدیل شوند. البته که صحنههای اکشن فیلم، درگیری سکانس تیمارستان، وحشتِ کلیشهای سکانس اتاق زیر شیروانی و… قطعا برای تکمیل تجربهی درست روایت از داستان مرد نامرئی لازم بودهاند، اما آنچه به واسطهی قابهای خالی فیلم خلق میشود، از اهمیت ویژهای برخوردار است.

از آنجا که فیلمنامه این ذهنیت که مرد نامرئی فقط در ذهن شخصیت اصلی فیلم حضور دارد و آثار آزارها و شکنجهها و کنترلهای رابطهی مریض گریفین و سیسیلیا دلیل آشفتگیهای او هستند و او در واقع مراحل روانی پس از حادثهی ناگوار را طی میکند، قابهای خالی The Invisible Man به آن راحتی با زبان سینما تعبیر نمیشوند. در ابتدا تماشاگر فضای ذهنی سیسیلیا را باور نمیکند، پس از مدتی با او همراه میشود و در این فکر که دیگران هم لازم است همین تصویر را ببینند و باور کنند که مرد نامرئی وجود دارد تحت تاثیر قرار میگیرد و با شخصیت اصلی فیلم از جنس دیگری همذاتپنداری میکند. یک زن بیدفاع که از خانهی وحشت یک دانشمند دیوانه گریخته و حالا هیچ کس حرفش را هم باور نمیکند. در این جا است که سیسیلیا به این باور میرسد که تنهاست، باید روی پای خود بایستد و خودش را نجات دهد و در عین حال که با تراژدیهای متوالی زندگی خود دست و پنجه نرم میکند با بزرگترین دشمن خود نیز به مقابله بپردازد. فیلم The Invisible Man شاید در ابتدا یک اثر ساده به نظر برسد اما در این لحظات، یک فیلم پیچیده و عمیق با فیلمنامهای سنگین و شگفتانگیز است که تقریبا از همهی پتانسیلهای شخصیت اصلی خود استفاده میکند.

پیچش داستانی خوب فیلم در پایان، و اندینگ راضیکنندهی آن، آخرین ویژگی متمایز فیلم وانل است که آن را یک سر و گردن از تمام اقتباسهای سینمایی ناول اچ. جی. ولز بالاتر میبرد. میزانسن میز شام که دو شخصیت اصلی فیلم را در یک ارتفاع اما در مقابل هم قرار میدهد، زیرکی سیسیلیا در خلق و اجرای نقشهی نهایی انتقامش از بزرگترین وحشت زندگیاش، اجرای بینقص او با همهی جزئیاتی که لازم بوده و آخرین دیالوگش که خطاب به جیمز میگوید: «چطور به نظرت رسید؟» و او پاسخ میدهد: «خیلی شبیه این بود که اون خودش رو کشت.» و نگاههایی که رد و بدل میشوند.