۱۰ انیمه که لایق دریافت جایزه اسکار بودند
چندسالی میشود که جایزهی اسکار بهترین انیمیشن، بیشتر از کیفیت،در مورد فیلمهاییست که رایدهندگان زحمت تماشایشان را کشیدهاند. این البته به این معنی نیست که برندگان لایق جایزه نبودند.به لطف تلاش شرکتهای مختلف، بخش نامزدها هنوز هم آثار درخوری دارد. ولی علیرغم تنوع نامزدها، هر سال دیزنی و پیکسار عنوان برنده را به خود اختصاص میدهند، در حالی که بقیه فیلمهای شایسته دستشان از جوایز خالی میماند. صنعت انیمه به طور مثال، که علیرغم استعدادهای فراوان در تمام این سالها فقط یک برنده داشته. انیمهی “Spirited Away” محصول استودیوی گیبلی. پس با گیمنیوز برای آشنایی با چند انیمهای که لایق بردن اسکار بودند همراه باشید.
Millennium Actress
ساتوشی کان یکی از بهترین کارگردانهای انیمه در تمام تاریخ است. او تا قبل از مرگش در سال 2010 تعدادی انگشتشماری انیمه ساخت، ولی هر کدام از آنها گنجینهای بیبدیل هستند. بعضی از کارگردانهای مشهور هالیوود همچون کریستوفر نولان و دارن آرنوفسکی موفقیت بعضی از آثارشان را مدیون الهام گرفتن از آثار این کارگردان بهنام ژاپنی هستند. هر کدام از آثار کان لایق اسکار هستند، ولی در این مقاله به Millennium Actress میپردازیم. داستان زندگی پیرزنی که از طریق نقشهایش در صنعت سینما گفته میشود، کان در این اثر از استعدادش در طراحی و داستانگویی استفاده کرده تا داستانهای واقعی در مورد مردمی از جنس پوست و خون را تعریف کند. Millennium Actress در مورد احیای داستانگوییست، اثر رازالودی که یک پیام ساده دارد، “زندگی میکنی و میمیری”.
Mind Game
ماساکی یوآسا از دیگر کارگردانهای محشر انیمهاست. بعد از کارگردانی اثر معروف “Devilman Crybaby” برای نتفلیکس، او با انیمه هایی همچون “Night is Short, Walk On Girl” به یکی از کارگردانهای محبوب منتقدان تبدیل شد. شخصا نمیتوانم برای تماشای “Inu-Oh” آخرین اثرش تا الان و همکاریاش با طراح کمیک معروف ژانی، تایو ماتسوموتو، صبر کنم. اما قبل از موفقیتهای میناستریمش، حتی قبل از کارگردانی سریالهای محشری همچون “Kaiba” و “The Tatami Galaxy”، او “Mind Game” را ساخته بود.
انیمهای که در آن خدا یک ماهی است، انسانها با آلتهایشان لیمبو بازی میکنند و زندگی در فراری بیچاره به سمت بالا تعریف شده است که تمام قوانین فیزیک و عادی را میشکند. این اثر مخلوطی از استایلها و تاثیرات انیمیشنی مختلف است که زیبایی و زشتی را در هم میآمیزد. اما یوآسا همیشه یک آدم احساساتی بوده و داستان پیچیدهی آن با عشقی خالص و به حدی قدرتمند که دل هر کسی را آب کند، تعدیل شده است. مطمئن نیستم که “Mind Game” چه زمانی حائز شرایط اسکار میشد، چرا که تا سالها بعد از اکران اصلی در ایالات متحده نشان داده نشده بود، ولی قطعا اثری در خور این جایزه است.
Redline
ردلاین، فیلمی است که ماشینها سریع میروند. در کهکشانی تسخیر شده توسط سندیکاها و سرمایهداران خطرناک، Sweet JP، یک تعمیرکار ماشین، ناگهان برنده بلیطی برای بزرگترین مسابقه کهکشان میشود. ولی مسایقه در سیارهی بسیار خطرناک Roboworld است، جایی که دختر زیبایی به اسم Sonoshee نیز در آن زندگی میکند. JP باید چکار کند؟ Redline پروژهای علاقهای بود که ساختش هفت سال طول کشید. Takeshi Koike، کارگردان آن با دوستانش در Madhouse جمع شدند تا خفنترین و افسارگسیختهترین فیلمی که میتوانستند بسازند را خلق کنند. نتیجه اثر علمی تخیلی شد که جهانی محشر با کاراکترهای خفن را به مخاطب تحویل میدهد.
The Tale of Princess Kaguya
به عنوان تنها کارگردان انیمهای که تا به حل برنده اسکار شده، هایائو میازاکی، کارگردان استودیوی گیبلی نیازی به معرفی ندارد. اما Isao takahata، همکار وی، کارگردانی با اعتبار یکسان ( و حتی برای بعضی بیشتر) است. آثار او شامل دراماهای درگیرکننده (Grave of the Fireflies)، تا کمدیهای تخیلی (Pom Poko) میشوند. آخرین فیلم او،“The Tale of Princess Kaguya” اقتباسی از یک داستان عامهی ژاپنی در قالب فضایی حماسهای با استایلی خاص است. این انیمه یکی از بهترین فیلمهای ساخته شده از لحاظ بصری است. بهترین سکانسهایش آن حس تشویشی که به هنگام فراوان طوفان در دل دارید را به حضورتان میآورد. فیلم زیادی طولانی است، ولی پایانش شما را به گریه میاندازد. بیشتر از هر فیلم دیگری در این لیست، این حقیقت که “The Tale of Princess Kaguya” برنده اسکار نشد، یک جنایت است.
Doukyuusei
مجلههای مصور “Boy’s love” از کامیکهای معروف و قدیمی ژاپن است، ولی ما فقط به تازگی شاهد ساخت اقتباس از روی این اثر هستیم. کارگردان شوکو ناکامورای، طراح کاراکتر آکمی هایاشی و کارگردان هنری چیکو ناکامورا پس از کار روی انیمه سریالی “Penquindrum” تیمی تشکیل دادند. آنها اینبار با اقتباس از کمیک “Boy’s love” داستان سادهی دو پسر دبیرستانی را گفتند که عاشق یکدیگر شدهاند. کارگردانی ناکامورا در ساخت اقتباسی وفادارانه در کنار قلم جانبخش هایاشی تحسین برانگیزند. Doukyuusei فیلم کوچکی با رانتایم تقریبا یک ساعته است که به جای داستانهای جاهطلبانه طولانی سعی در روایت یک عشق سادهی نوجوانی دارد. ناکامورا بعد از این فیلم، از میزان کارش کاست و بعدها به کارگردانی انیمیشن و طراحی استوریبرد مشغول شد، ولی امیدوارم حداقل یک انیمه دیگر از او در آینده ببینیم.
In This Corner of the World
انیمهای اقتباس شده از سریالی محبوب، “In This Corner of the World” داستان زندگی زن جوانی را می گوید که در آخرین سالهای جنگ جهانی دوم با مردی از شهر Eba نامزد کرده است. سوناو کاتابوچی، کارگردان انیمه و تیمش سالها زمان صرف تحقیق و عکسبرداری کردند تا فضا و طراحی هر چه دقیقتر بنظر بیاید. نتیجه داستانی ظریف از زندگی روزمره و پشتکار با جزییاتی دقیق است. حرکت فیلم به سوی وحشت و تعلیق به گونهای تدریجی است که تا زمانی که دیگر خیلی دیر شده باشد مخاطب متوجه غرق شدنش در جهنم نمیشود. این بزرگترین موفقیت استودیوی MAPPA و به جرئت آخرین اثر خوب آنها تا قبل از به فروش رسیدنشان است.
Your Name
کوبیدن “Your Name”، یکی از موفقترین انیمههای ساخته، به قند بعضی از محافل تبدیل شده است. هر چه باشد، داستان آن شباهتهای قابل توجهی به فیلم رومانتیک درامای “The Lake House” با بازی کیانو ریوز و ساندرا بولاک دارد. احمقانه نیست؟ شخصا، من “Your Name” را بسیار دوست دارم. برای شروع، اولین فیلم ماکاتو شینکای است که هر از گاهی شوخی در آن رد و بدل شود. اما مهمتر از آن، “Your Name” – رومانتیک کمدی که در طول زمان نشان میدهد ماورای آن چیزی است که فکر می کردید باشد – در به تصویر کشیدن دوستیهای آنلاین بسیار موفق است.
میتسوها در روستا و تاکی در شهر زندگی میکنند. با جابهجایی ذهنشان آشنایی کاملی از زندگی یکدیگر مییابند. اما خیلی زود میفهمند که فاصله ( و زمان) چقدر آنها را از یکدیگر جدا میکند. شما حاضرید چقدر برای کسی که احتمالا هرگز نبینیدش فداکاری کنید؟ “Your Name” تنها فیلمی نیست که این سوال را مطرح میکند و حتی بهترین انیمه سالی که عرضه شد هم نبود. ولی به یک دلیل خاصی محبوب شد، و حداقل اسکار باید آن را بیابد.
Liz and the Blue Bird
در نگاه سطحی، “Liz and the Blue Bird” شبیه آن دسته از انیمههای دلگرمکنندهی اغراقکننده از طرف استودیوی محبوب Kyoto Animation است. نزدیکتر نگاه کنید، و درمییابید که “Liz and the Blue Bird” یک اثر هنری است: یک داستان کلاستروفوبیک از نور و تاریکی که دو دختر نوجوان را درون یک مدرسه به دام میاندازد و بعد از آن به شکافتن رابطه بینشان در لایههایی عمیق میپردازد. نااوکو یامادا، کارگردان، آهنگ این انیمه را با کنسوکه یوشیو، بوسیله معادلات ریاضی و صدای اشیاء مدرسه نواختهاند. از دلایل انتخاب این فیلم در این مقاله، رقابت آن با “Spider-Man: Into the SpiderVerse”، یکی از بهترین فیلمهای ابرقهرمانی تاریخ و انقلابی در تکنیکهای انیمیشن 3 بعدی است. “Liz and the Blue Bird” شاید برای عموم مردم به آن اندازه جذاب نباشد، ولی در نوع خود، اثری با شهامت بسیار بالاست.
Children of the Sea
یکی از چالشهای بزرگ ساخت اقتباس از روی کمیک، به حرکت در آوردن عصارهی آن اثر بدون فدا کردن جلوهی قدرتمند تصویر ثابتش است. “Children of the Sea” در تصویر کشیدن هنر دایسوکه ایگاراشی با ماموریت غیرممکنی رو به رو شده بود. اثر نهایی تقلای بسیاری برای تبدیل پیچشها و دیتورهای کامیک به روایتی منسجم میکند. ولی در بهترین لحظات آن، “Children of the Sea” استادانه تعالی کارهای ایگاراشی را به تصویر میکشد: فرایندی که زندگی را به دنیا میاورد و از بین میبرد،فرایندی که قهرمان جوانش را در طول یک تابستان دگرگون میکند. این انیمه تصاویری دارد که به تنهایی در بین زیباترین و شوکهآورترین سکانسهای عمرم جای میگیرند. اگر از علاقهمندان اقیانوسها و فردی صبور برای تماشای یک انیمه چند ساعته هستید، این اثر به شما پیشنهاد میشود.
On-Gaku: Our Sound
اون-گاکو داستان آرام سه دبیرستانی سرکش است که میخواهند یک گروه موسیقی تشکیل بدهند. همسالان آنها به قدری تحتتاثیر موزیکشان قرار گرفتهاند که آنها را به یک فستیوال راک دعوت میکنند تا در آنجا بنوازند. سکانس فستیوال راک به جرئت یکی از بهیادماندنیترین لحظات در تاریخ انیمه است. این فیلم اقتباسی از روی کامیکی مستقل است که توسط تیمی تازهوارد در طول هفت سال ساخته شده. اون-گاکو مسیرش را از ترندهای محبوب زمانش جدا کرده بود. بخاطر همین طراحی کاراکترها و محیط بسیار ساده هستند. سکانسها نیز صرفا با نگاه کاراکترها به یکدیگر و بیان دیالوگها میگذرند. ولی نقطه قوت این انیمه در به تصویر کشیدن ابتذال زندگی و شوقی است که موسیقی به آن میبخشد. در اوج فیلم، زمانی که قهرمانان ما شروع به نواختن و خواندن کلماتی که در بیانشان ناتوان بودند میکنند، شیرینی و بیریایی این سکانس کافی است تا همه به قدرت راک ایمان بیاورند.