Game News | گیم نیوز
All Things About Games!

متوسطِ از یاد رفتنی | یادداشتی بر فیلم Laggies

1

ایده ی بازگشت یک جوانِ بی آینده از دنیای بزرگسالان به دنیای آزاد و رهای نوجوانی برای یک فیلم «پیرنگ بلوغ» ایده ای جذاب و وسوسه کننده ای است. وقتی یک تیم بازیگری کاملا قابل قبول و حرفه ای و یک پروتاگونیست جالب توجه هم با این ایده ترکیب شود، نتیجه باید محصول بسیار خوبی درآید. اما آیا واقعا کمدیِ لایت لین شلتون به آن حدی که باید رسیده است؟

laggies-poster

Laggies

کارگردان : لین شلتون

فیلمنامه نویس: آندره آ سیگل

بازیگران : کایرا نایتلی، کلوئه گریس مورتز، سم راکول، کیتلین دور

مدت زمان : 99 دقیقه

امتیازات :

مگان (کایرا نایتلی) که در 28 سالگی، زندگی خود را به عنوان یک جوان بدون هیچ آینده ای می بیند و به این نتیجه می رسد که حتی با نامزدش هم نمی تواند ارتباط برقرار کند، سعی می کند از این زندگی فرار کند. او به صورت موقتی به خانه ی دوست جدیدش (کلوئه گریس مورتز) – آنیکای شانزده ساله- می رود با پدرش ( سم راکول) زندگی می کند.

 

مگان، به عنوان شخصیت اصلی این درامِ کمدی، شخصیتی است که بی پروا تر از محصولات مشابه اش نوشته شده است. این که ملاحضات اخلاقیِ قرار دادی را در جاهایی رعایت نمی کند و کاری را می کند که به عقیده ی عموم از بیخ و بن اشتباه اما یک عمل کاملا انسانی است، مخاطب را شوکه می کند. از این نظر، تنها شخصیت های مشابه او را می توان در فیلم های جیسون ریتمن ( فیلم هایی نظیر Juno و یا Young Adult) دید. اما مشکل اصلی از جایی شروع می شود که کارگردان پس از ورودِ مگان به زندگی آنیکا، رشته ی هدف اش را گم می کند. حالا مخاطب نمی داند که مگان قرار است چکار کند؟ آیا اتفاقات لحضه ای و ناخودآگاه است که می خواهد زندگی مگان را تغییر دهد و دید جدیدی از زندگی پیش روی او بگذارد؟ یا همه ی اینها بخشی از نقشه ای بزرگتر است که در ذهن شخصیت اصلی شکل می گیرد؟ به ادامه ی فیلم می بینیم که کارگردان از فرط ساده انگاری اصلا نقشه ای در ذهن نداشته و اگر هم داشته، کمتری استعدادی در به نمایش گذاشتن آن از خود نشان نداده است. پس شخصیتی مثل مگان که پتانسیل تبدیل شدن به یک موجود جذاب و انسانی مثل جونو مک گافِ الن پیج یا مویس گریِ چارلیز ترون را دارد، به موجودی بلاتکلیف – از نوع بدش- و باری به هر جهت تبدیل شده است. طوری که حتی تلاش بازیگر مستعدی چون کایرا نایتلی برای بهتر کردن شخصیت هم زیر سایه ی نابلدی کارگردان – و تا حدودی فیلمنامه نویس- کاملا نادیده گرفته می شود.

1410040854350_1409177582042-34-LAGGIES

برای فیلمی که داستان اصلی اش تا این حد نیازمند داستان ها و شخصیت های فرعی فیلم است، تخت و اضافی بودن شخصیت های مثل آنیکا و دوست و پدرش ( بقیه بماند!) واقعا مایه ی تعجب است. کلوئه گریس مورتز با بازی تین ایجر پسند همیشگی خود، از نقش های دیگرش قابل تشخیص نیست و سم راکول در نقش پدرش، به موجودی خشک و غیرواقعی تبدیل می شود. اینها با این که نقش مهمی هم در پیش بردن داستان دارند اما کاملا پوچ و خالی از هیچ کار مفیدی اند. دورِ مگان می چرخند، به عادی ترین شکل ممکن دیالوگ می گویند و بعد … ؟! عمرا اسمشان هم به یادتان بماند!

اگر بتوان ادامه ی تماشای فیلم را تاب آورد – آن هم اگر کسی توانست به دلیل کایرا نایتلی است وگرنه هیچ خبر دیگری نیست!-،  هپی اندینگ هالیوودی ویرانگر فیلم را اصلا نمی توان بخشید. چند انتخابِ امیدوار کننده ی شخصیتِ مگان به یک پایان بسیار متوسط و بد ختم می شود که آدم مطمئن می کند که انگار سر صحنه نوشته شده و هیچ فکری رویش نشده. شاید اگر فیلم به این شکل به پایان نمی رسید، به یک محصول متوسطِ از یاد رفتنی تبدیل نمی شد.

1 نظر
  1. سجاد سعیدی می‌گوید

    متشکرم از نقدت قاسم عزیز.

نوشتن دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دیدگاه شما پس از بررسی توسط تحریریه منتشر خواهد شد. در صورتی که در بخش نظرات سوالی پرسیده‌اید اگر ما دانش کافی از پاسخ آن داشتیم حتماً پاسخگوی شما خواهیم بود در غیر این صورت تنها به امید دریافت پاسخ مناسب از دیگران آن را منتشر خواهیم کرد.