لذت بردن از فیلم The Shape of Water سخت نیست و میتوان بیتوجه به تمام اشکالات و حفرههایش آزادانه به آن اجازه داد تا در آخر یک هفتهی سخت، با دنیای رنگارنگ و فانتزی به نفس راحتی برایمان بدل شود؛ اما صحبت به اسکار و بفتا و گولدن گلوب و دیگر جشنوارههای مقدس که میرسد و حرفی از بهترین فیلم، بهترین کارگردان، بهترین فیلمبرداری و این بهترینهای قلابی زده میشود و یا وقتی که نمره میانگین ژورنالیستهایی که اینجا و آنجا و همه چیز را با وجود عدم تخصص کافی امتیاز دهی میکنند میشود معیار فیلم دیدن و یا حتی نظر عام مردم، لذت بردن از یک اثر همواره سختتر میشود. دیگر اتمسفر و جهان فیلم نمیتوانند با عناصر دیگری که در گوشمان داد میزنند «آیا واقعا این بهترین فیلمی است که امسال دیدهای؟» مقابله کنند. کپی برداریها و مضمون تکراری در تک تک ثانیههای فیلم رهایمان نمیکند و فیلمنامهی سفارشی که به علت تحملپذیری برای عام مردم فشرده و چلانده شده، بیش از پیش برجسته مینماید. در ادامه با نقد فیلم The Shape of Water همراه گیمنیوز باشید.
وودی الن میگوید: «همهی ما فیلمسازها کپی میکنیم و نام الهامگیری بر پیشانی آن میچسبانیم». فیلمساز باتجربه شاید کمی تند رفته و الهام را نیز در سینما محکوم میکند، اما طعنهی تأمل برانگیزی به فیلمهایی که به نام تاثیرگیری و الهام مخاطبین خود را احمق فرض میکنند میزند. در اصل برای الهام نامیدن یک عنصر تاثیرپذیرفته باید به این توجه داشت که نفر دوم چه مقدار به آن شاخ و برگ داده و به نوعی شخصیسازی کرده. اگر هیچگونه شخصیسازی و ایده جدید به یک شخصیت، نما، قاب، میزانسن یا هرچه که میخواهد باشد تزریق نشده باشد بیگمان کپیبرداری انجام شده است. اما کپی نامیدن کار «دل تورو» در «شکل آب» کمی خوشبینانه و احساسی است. چگونه میتوان از اصطلاح کپی استفاده کرد وقتی یک فیلم از کپیبرداری شخصیتهای خود –اگر با ارفاق بتوان به چنین گونی گوشتهای متحرک و سخنگویی گفت شخصیت- از یک شاهکار کالت و تاریخی هم عاجز است.
حقیقت این است که کپی برداری ناشیانه از طراحی صحنه و لباس و عناصر بصری شرط اصلی همارز بودن شخصیتهای دو فیلم نیست. تمام این حرفها مقدمهای بر اثبات ایدهدزدی «شکل آب» از «آملی» (Amélie 2001) اثر ژانپیر ژونه (Jean-Pierre Jeunet) بود. آملی روایتگر ماجرای دختری تنهاست که بدنبال معنای واقعی عشق، خارج از تمامی جنبههای جنسی میگردد. جدای از کپیبرداری های متعدد عوامل دیداری شکل آب از آملی مانند طراحی لباس و لوکیشن محل زندگی شخصیت اصلی، جدیدترین ساخته دل تورو نیز داستان دختری را روایت میکند که بدلیل بیماری لالی، از پیدا کردن عشق واقعی عاجز است. در شکل آب همچون آملی، شخصیت اصلی همسایهای پیرمرد دارد که از قضا هم نقاش است و هم به اندازه او تنها. در اینجا دل تورو حتی به تلویزیونی که در خانهی پیرمرد در آملی، شوهای موسیقی و رقص پخش میکند هم رحم نمیکند و مستقیما از آن در شکل آب بهره میگیرد.
این قضیه شاید زمانی جدی شود که بدانیم ژانپیر ژونه، فیلمساز سرشناس سینمای فانتزی طی ایمیلهایی که به گیرمو دل تورو فرستاده گلایههایی از ایدهدزدیهای متعدد او از فیلم های آملی و اغذیهفروشی (Delicatessen) داشته است.
شکل آب بهجای قهرمان و ضدقهرمان، آدمخوبه و آدمبده دارد؛ و در این بین آدمبدهای که به قلب خود گوش میدهد و به خوبها میپیوندد. چیزی که از این موارد در فیلمهای فانتزی شخصیت درست و حسابی نمیسازد میتواند بازیگری ناشیانه و شخصیتپردازی ضعیف باشد. وجود این آدمهای لوس و گوگولی در فانتزیهای کودک و نوجوان، مثلا کارهای «تیم برتون»، بدلیل مخاطبان هدفشان قابل توجیه است. اما شکل آب با رده سنی R، که دارای اصطلاحا «صحنه»های متعدد است، نمیتواند قالب فانتزی خود را برای بازیگری اغراق آمیز و بیروح، حتی توسط بازیگران باتجربهای مثل «مایکل شانن» و «مایکل استالبرگ» و شخصیتها و داستان سطحیاش بهانه کند.
شکی در این نیست که شکل آب از عوامل تکنیکی مثل فیلمبرداری و مونتاژ به خوبی بهره میبرد. فیلمبرداری شکل آب به شدت حرفهای و چشمنواز عمل میکند و با اینکه دائما از دوربین متحرک استفاده میکند هیچگاه حس زیادهروی در این کار را به بیننده منتقل نمیکند و به همراه آن تدوین و برشهای بهجا، نماها و قابهای زیبا و البته جلوههای بصری دستاوردهای فنی این فیلم را کامل میکنند. اما همهی اینها به همراه موسیقی فوقالعادهی آقای الکساندر دسپلا چیزی جز عناصر فرعی در فرم یک فیلم نیستند. با وجود همهی این عوامل، فرم همچنان بدون فیلمسازی ناقص میماند. همهی این عوامل فنی برای تشدید حس در بیننده بهکار میروند و نه ایجاد آن؛ و ایجاد حس در فیلم وظیفهی اصلی یک فیلمساز است. وقتی روایت پر از حفره و تکرار مکررات و شخصیتهایی باشد که از تشکیل حس همذاتپنداری در بیننده عاجزند، همهی این زحمات به باد فنا میروند.
البته منظور از به باد رفتن در فروش یا درو کردن جایزههای متعدد نیست، بلکه در ساخت فیلمی قابل مقایسه با دیگر آثار فانتزی است.
مگر میشود داستانی در بازه زمانی دهه شصت میلادی را برای مخاطب آمریکایی روایت کرد و از جاسوسهای روسی، این کمونیستهای جنایتکار و جنگ سرد خفن میان آنها و ژنرالهای آمریکایی نگفت؟ یا مثلا در طول ده ثانیه به دو معضل اجتماعی هموفوبیا (دگرباش ستیزی) و نژادپرستی اشاره نکرد؟ -در سکانسی از فیلم به ناشیانهترین شکل ممکن در بازیگری و کارگردانی، پیرمرد تنها به صاحب یک رستوران پیشنهاد آشنایی میدهد و با مقاومت او مواجه میشود و در همین بین یک زوج سیاهپوست به رستوران آمده اما آنها نیز به همراه پیرمرد از رستوران اخراج میشوند-. بدون اینها که نمیشود اسکار و خرس و شیر و گاو و گوسفند طلا برد و نظر منتقدین را جلب کرد. حتی اگر یک میلیونبار قبل ما شاهد چنین داستان دیو و دلبرانه نبودیم و از تکرارها و کپیبرداریهای این فیلم چشمپوشی میکردیم، The Shape of Water بدلیل عاجز بودن در رقابت با شاهکارهای این ژانر با همین مضمون، چه در محتوا و چه در روایت، فیلمی نیست که بتوان از آن به عنوان یک اثر خوب فانتزی یاد کرد.