قسمت سوم فصل دوم سریال WestWorld با آغازی جذاب و اضافه کردن شخصیتی جدید کار خود را پی میگیرد. کاتیا هربرس هنرپیشهی هلندی، این بار نقش بانویی انگلیسی را ایفا میکند که برای گذراندن وقت به WestWorld آمده و در این سفر با پسری متمول آشنا میشود که برای شکار ببر بنگال به پارک آمده است. این داستان جنبی سریال تلمیحی ظریف به خوی استعمارگری انسان نیز دارد که در کلیهی قسمتهای داستان به نحوی بر آن تأکید شده است. درحالیکه دختر متوجه قتل سایر میهمانان شده است وی هم چنان آن را نوعی تغییر جالب در خط داستانی این ماجرا میداند. به بیانی بهتر کشته شدن انسانها اعم از میزبان و میهمان را امری عادی تلقی میکند. از طرفی با حضور این شخصیت دو موضوع روشن میشود: ابتدا توضیح کارگر مهاجم هندی که این لذتهای خشن پایان خشنی هم خواهند داشت مبنی بر اینکه خشونت میزبانان بر میهمانان توجیه میشود. موضوع دیگر بحث پیدا شدن ببرها در کنار دریاچه است که به ظن قوی قرار بر این است که شخصیت دختر بهنوعی وارد بازی “میو” بشود.
این نقد و بررسی بخشهای مهمی از داستان را لوث میکند. برای جلوگیری از فاش شدن داستان، پیش از خواندن نقد سریال را تماشا کنید.
پیتر ابرناثی وست ورد همان ضامن اخلاقی جامعهی آمریکایی است. او با اینکه زخمخورده و رازهای بسیاری در درون خودش دارد همچنان از ایدئالهایش دست نمیکشد و خود را از دیگر مردم جدا نمیداند. بازی استثنایی لوییس هرتوم در تغییر حالت از یک مرد خستهی کشاورزِ جنوب آمریکایی به یک سوژه خرابکاری و از آن به یک رهبر و از طرفی تبدیل شدنش به یک بیمار تأثیر به سزایی در باورپذیری نقش بهعنوان یک شخصیت کامل و چندجانبه دارد. او همچنان خاطرات خود را با دلورس به یاد دارد و تماماً از محیط پیرامونی خودش جدا شده است. این خلقوخو احتمالاً در آینده میتواند آبستن حوادثی بسیار باشد. گرچه تمامی پیشبینیها بدون منبعی رسمی و در حد گمانهزنی است اما احتمال بسیار زیادی میرود که پیتر ابرناثی درجایی از داستان به “میو” بپیوند و در مقابل دلورس قد علم کند.
نقد قسمت دوم فصل دوم سریال را میتوانید اینجا در گیمنیوز بخوانید.
در قسمت سوم فصل دوم سریال WestWorld میبینیم که برنارد خود نیز دچار مشکلات دیگر میزبانها شده است. بهاحتمال فراوان اتفاقاتی که برای برنارد در هنگ اتحادیه افتاد باید قبل از پیدا شدن او توسط گروه تجسس در کنار رودخانه باشد. چراکه ارتباط او با شارلوت هیل هنوز به پایان نرسیده و همچنان درصدد مخفی کردن هویت خودش از اوست. تنها کسی که هویت واقعی برنارد بهعنوان یکی از ساختههای شرکت دلوس و بهطور دقیقتر ساختهی آرنولد را میشناسد دلورس است. به همین خاطر تمامی مواجههای برنارد با دلورس با ترس زیاد و اندکی ناراحتی همراه است. برنارد از دلورس میترسد چراکه حافظهی او برای برنارد خطری بالقوه و بسیار خطرناک محسوب میشود. او دنیای بیرون را دیده است و برای آن نقشه کشیده است.
سکانس ماقبل پایانی قسمت سوم فصل دوم سریال WestWorld گویای محتوای کلی این قسمت است. آیا میزبانان امکان خروج از برنامه را دارند؟ باید گفت که با توجه به صحنهای که در آن “لی” تمام دیالوگهای میو را جز به جز از بر میخواند در این سکانس هم شاهد آن هستیم که تدی در برابر اعدام سربازان اتحادیه مقاومت نشان میدهد و آنها را آزاد میکند. اگر تمامی ضرورت اخلاقیای که باعث میشد دلورس انسان نجیب و بااخلاقی باشد فروریخته است پس همچنان تدی باید برای زندگی خود هدفی پیدا کند. هدف تدی از لابهلای خط به خط برنامههایی که برای او نوشته شده است بهصورت پویایی خودنمایی میکند و او همچنان آن بهره از جوانمردی را حتی در این لحظه که ضرورتهای قبلی برای آنها نیست نشان میدهد.
اما این موضوع برای دلورس اسفبار است. او قبل و بعد و بیرون و درون این پارک را از نظر گذرانده است. برای او اخلاق و عمل قبلی چیزی جز بهرهکشی از میزبانان نبوده است. اگر دقیقتر به زندگی دیگر انسانها هم نگاه کنیم همین موضوع در آن بهوضوح قابلمشاهده است. ممکن است فقیری در کنار قصری زندگی کند اما درنهایت گرسنگی هیچ دستبردی به آن قصر نزند و هیچ شورشی علیه آن نکند. آنچه که غریزهی او را رام میکند و مانع از فروپاشی نظم نمادین جامعه میشود اخلاق است. اخلاق بهخودیخود بد یا خوب نمیتواند باشد بلکه گزارههای اخلاقی هستند که در برابر ما قد علم میکنند و گاه تبدیل به قانون، ارزش یا عرف میشوند و یا گاه در وجود ما نهادینه شدهاند و ما را به انجام دادن کاری تشویق یا از انجام دادن کاری منع میکنند. به همین سبب عدهی زیادی از میزبانهایی که در WestWorld میبینیم قومیتها و کسانی هستند که در دنیای واقعی هم مورد ظلم و ستم واقع شدهاند و اکنون سر طغیان برآوردهاند. سیاهان، بردهها، هندیها، زردپوستان، سرخپوستان، روسپیان و بهویژه زنان از جمله گروههای اقلیتی هستند که این سریال بهعنوان جزئی از سیاستهای کلی هالیوودی درگیر این گروههای اقلیت است.
سر برآوردن و طغیان کردن از دیگر سیاستهایی است که قسمت سوم فصل دوم سریال WestWorld سعی در برآوردن آن دارد. البته باظرافت بسیاری این موضوع در شخصیتهای سریال گنجانیده شده است و ما همزمان با رشد شخصیتها در ذهنمان و در قاب دیداریمان، انگیزه و علتی برای اعمال آنها پیدا میکنیم. ما نفرت “میو” را درک میکنیم، با “دلورس” هم ذات پنداری میکنیم، “تدی” را به دلیل داشتن اندک ویژگیهای مثبت ستایش میکنیم، با “برنارد” در درماندگیاش همراه میشویم و حتی شخصیتهای منفی فیلم مانند ویلیام را بها میبخشیم. این همان اصل درک شخصیت در فیلمنامههای هالیوودی است که طی آن مخاطب باید با شخصیت احساس نزدیکی -هرچند در جهت معکوس- کند و انگیزههای او را درک نماید. برای همین عمدهی توضیحات شخصیتها در دوران کودکی یا در خانوادهی آنها شکل میگیرد. در آینده بیشتر به موضوع چارچوب فیلم و پیرنگ WestWorld بیشتر میپردازیم. با گیمنیوز همراه باشید.