در خبرها خواندهاید که کارگردان فیلمِ «محافظین کهکشان» (Guardians of the Galaxy) که از جمله فیلمهای پرفروش و خوشفرم دنیای سینمایی مارول است، یعنی آقای «جیمز گان» از کارگردانی قسمت سوم این فیلم کنار گذاشته شد. البته این خبر را به دلایل متعددی در گیمنیوز نخواندهاید. (مهمتر از همه اینکه ما معتقدیم تنها پوشش صرف اخبار از وظایف ما نیست و بیشتر از آنکه انتقال این اخبار به مخاطبین برای ما اهمیت داشته باشد، تحلیل وضعیت و تلاش برای متصل کردن نقاط بحرانی آن به جامعهی خودمان و ارائهی تصویری روشن و واضح به خوانندگان مهم است.) در این سر خط خبری، چیزی که نباید از قلم بیفتد، دلیلِ اخراج جیمز گان توسط دیزنی است. یک تلاشِ واضحِ کاپیتالیستی برای مبارزه با «آزادی بیان» و حقوق کمدی و استفاده از شبکههای اجتماعی است.
پیش از آنکه به آنچه بیش از همه در این وادی اهمیت پیدا میکنم برسیم، بد نیست یک بار با هم صورت مسئله را مرور کنیم و ببینیم «جیمز گان» چرا اخراج شده است؟ به دلیل تعدادی توئیتِ طنز، به ظاهر توهین آمیز و گویا دارای مواردِ آسیبزای جنسی و محرک برای «کودکان» که او در سالهای 2008 تا 2012 منتشر کرده است.
حالا دیزنی تمام قد از تصمیم خود برای اخراج گان دفاع میکند، و اگرچه همین حالا از بازیگران فیلم، از جمله «دیو باتیستا» گرفته تا خودِ شرکت «مارول» در تلاش هستند تا جیمز گان را به صندلی کارگردانی فیلم خود بازگردانند، به نظر میرسد در دوران سلطنت دیزنی بر سینمای سوپرهیرو، هیچ شانسی برای بازگشت چنین تصمیم بزرگی وجود ندارد.
اما اگر دقت کنیم، دیزنی در واقع دارد به اسمِ «اخلاق» یک بیقانونی مشکلزا را مرتکب میشود. اگر کنکاشی که برای پیدا کردنِ توئیتهای ده سال پیشِ یک کارگردان را در مورد تصمیماتِ شرکت بزرگی مثل دیزنی به کار ببندیم، حتما چند موردِ بزرگ از بیاخلاقی پیدا خواهیم کرد. بیاخلاقی که حالا دقیقا شده ملعبهی همین شرکت برای ردِ اتهام از خودش و باقی ماندنِ وجههی مثبت و سفید و دوستداشتنی دیزنی برای مخاطبین و افکار عمومی. به نظر میرسد که رفتارِ دیزنی در اخراج جیمز گان به دلیلِ این توئیتها، بیشتر از اینکه از سر تعهد به جامعه باشد، از ترسِ از دست دادن مقبولیت و وجههی اجتماعی است. یعنی تقریبا همان اتفاقی که در کنار گذاشتن چهرههای مشهورِ متهم به آزار جنسی در روزهای اوجِ جنبش #Meetoo افتاد.
به نظر میرسد در دوران سلطنت دیزنی بر سینمای سوپرهیرو، هیچ شانسی برای بازگشت چنین تصمیم بزرگی وجود ندارد.
تصور کنید که یک شرکت فیلمسازی در ایران، بخواهد با استناد به تصویری از توئیت یک بازیگر او را از پروژهی سینمایی جدیدی که بنا بر یک قرارداد رسمی هر دو در آن مشارکت دارند کنار بگذارد. جامعهی عصبانی این روزهای ایران چه واکنشی نشان خواهد داد؟
به بهانهی اخلاق یک بیاخلاقی بزرگتر مرتکب شو. این شاید رمز موفقیت بسیاری از فعالین فرهنگی در سراسر دنیا باشد. در حالی که افکار عمومی نباید هیچ بیاخلاقی محرزی را بپسندند، اگر قدرت رسانهای با یک حرکت ضدفرهنگی یار باشد، دیگر جای نگرانی نخواهد بود. با اینکه دیزنی در جلب توجهِ رسانهها به کارِ اخلاقی خود در کنار گذاشتنِ کارگردانی که روزگاری از چایلد پرنوگرافی توئیت میکرده و مصداق یک بیاخلاق هرزه در جامعهی خود شناخته میشود (!) آنچنان موفق نبود، باید او را همچنان برندهی جنگِ تصاحب برتری نزد افکار عمومی دانست.
اول از همه باید پرسید که آیا دیزنی نمیدانسته که چه کسی را استخدام میکند؟ یک نگاه به سابقهی کاری جیمز گان میتوانست از این اتفاق جلوگیری کند. اگر آنها میدانستند که با کارگردان چه مجموعهها و فیلمهایی طرف هستند، یا میدانستند که جیمز گان چه نوع سبکی از طنز و شوخی را دوست دارد و اگر با زمینهی کاری او که بیش از همه در آن موفق بوده است آشنا بودند، هیچ وقت او را استخدام میکردند؟
اما موضوع این نیست. واقعا موضوع این نیست. واضح است که برای دیزنی یا هر شرکت دیگری، در هنگام استخدام هیچ کدام از این موارد مهم نبوده است. حتا اگر قبل از عقد قرارداد همین توئیتها را به مسئولین دیزنی نشان میدادند او احتمالا به آقای جیمز گان برادرانه توصیه میکرد آنها را پاک کند و اجازه ندهد کسی به آنها دسترسی پیدا کند. (مهم اصلِ موضوع نیست، مهم برملا شدن و رسانهای شدنِ محتوایی است که در حقیقت تا قبل از این به هیچ جای هیچ کسی نبوده است!)
کمتر کسی این روزها به این فکر میکند که (1) ارسال آن توئیتها توسط جیمز گان اصلا سالها پیش از عقد قرارداد بین دیزنی و او بوده و اگر قرار بود یک بازرسی عقبهی حضور در شبکههای اجتماعی انجام گیرد باید پیش از اینها انجام میگرفت و (2) اگرچه جیمز گان در ارسال این توئیتها مقصر است، اما حتا قوانین توئیتر را هم نقض نکرده و این شبکهی اجتماعی هم او را مجازات نمیکند، در حالی که دیزنی حالا برای این چنین جرمی، چنان مجازات سختی را در نظر گرفته است و (3) اگر بنا باشد هر زمان، یک قراردادِ اجتماعی تثبیت شده، به بهانهی مضحکی همچون «توئیت» یا هر چیز دیگری، به صورت یک طرفه فسخ شود، آیا جایی برای اعتماد باقی خواهد ماند؟
به بهانهی اخلاق یک بیاخلاقی بزرگتر مرتکب شو.
اخراج جیمز گان از کارگردانی فیلم محافظین کهکشان، یک حرکت به ظاهر متمدنانه اما به واقع غیر اخلاقی و ضد قانون است. اتفاقی که اگر جلوی آن گرفته نشود به جوامع دیگر نیز رخنه خواهد کرد (و البته نباید از این نکته غافل شویم که همین حالا هم از جوامع دیگر به جامعهی سینما و فرهنگ رخنه کرده و این حرکت اساسا در دنیای سیاست بسیار مندرس و متداول است) و جایی برای دفاع هم باقی نخواهد گذاشت.
ضمنا باید توجه داشت که ایراد سخن از این گونه افعال، ما را به سمتی میبرد که در جامعهی خودمان، که متاسفانه در حال حاضر دچار انحطاطهای بیش از حد و بیقانونیهای فراوان است، دچار معضل سوء استفاده از این لغزشهای محتمل شویم. اگرچه در فضای سیاسی شاهدِ گروکشیهای جناحی با استفاده از موادِ خام توئیتری و اسکرین شاتی هستیم، در حوزهی فرهنگ دچار این آفت شدن میتواند تبعات جبران ناپذیری برای جامعهی درگیر تنش ما داشته باشد.
تصور کنید که یک شرکت فیلمسازی در ایران، بخواهد با استناد به تصویری از توئیت یک بازیگر او را از پروژهی سینمایی جدیدی که بنا بر یک قرارداد رسمی هر دو در آن مشارکت دارند کنار بگذارد. جامعهی عصبانی این روزهای ایران چه واکنشی نشان خواهد داد؟ آیا یک وجههی عمومیِ مشخص در مقابل بازیگر قرار میگیرد و شرکت فیلمسازی به خواستهاش میرسد؟ یا چند جبههی متفاوت و غالبا عصبانی با استفاده از همین حربه مدام سعی میکنند تا به هم ضربه وارد کنند و در نتیجهی همهی این درگیریها فرهنگ و سینما آسیب نخواهد دید؟
فرض کنیم که رسانهها در این رویدادِ احتمالی و فرضی (که به نظر نمیرسد برای محقق شدن آن چندان مشکلی داشته باشیم) بیطرف باشند و هیچ کاری جز پوشش اخبار نکنند. آیا جامعه پیروز خواهد بود؟ آیا کسی هست که به عنوان وکیل مدافع قانون ایفای نقش کند؟ آیا در حقیقت در ایران یک رسانه آنقدر قدرتمند هست که بتواند در مقابلِ نامِ نامی «اخلاقیات» قد علم کند و به نابودی کشیده نشود؟ آیا اساسا رسانهها در ایران به دنبال چنین کاری میروند؟