مردم سرزمینم! من برای شما همیشه همان عزتم، همانی که از سیزده سالگی در تماشاخانههای لاله زار با تشویقهای شما بزرگ شدهام… همانی که همراه شما با دردهای ایران بسیار گریستهام و با شادیهایش لبخندها زدهام… برای شما من همیشه همان عزتم… بچهای از سنگلج…
این بهترین تعریف است از عزت الله انتظامی که در زمان تحریر این مقاله فقط بیست و چهار ساعت از پر کشیدنش میگذرد. از زبان خودش و به قلم همو که حالا یک سینما را و یک فرهنگ را و یک ملتِ عجیبِ دردکشیده را در سوگ نشانده است. سوگ عزتالله انتظامی که از سیزده سالگی عزتمند بود.
هیج فرقی ندارد که فیلم «گاو» (1348) را قبلا دیده باشید یا همین امروز، وقتی «مش حسن» رو برمیگرداند به سمت جماعت و خطاب به محترمترینشان برای خودش میگوید «من مش حسن نیسّم» و دوباره سر زیر میاندازد یک حس مشابه به شما هجوم میآورد که دقیقا مطابق با تعریفِ همان لحظهی استثنایی و جادویی سینما است که هنر در آن خلق میشود. و وقتی عزتالله انتظامی سر بر میگرداند و در پی اصرار دیگران همین حرفش را تکرار میکند، «من مش حسن نیسّم. من گاو مش حسنم» به واقع یک شاهکارِ فرهنگی در حال شکل گرفتن است که تا صدها سال بعد از خلق شدن هم میتواند زنده بماند و به زندگی خود ادامه بدهد.
در سوگ عزتالله انتظامی نمیشود مرتب و منظم نوشت. نمیشود مدام تلاش برای از قلم نینداختن هزار و یک نکته در مورد او و سینمایش را لابهلای کلمات پنهان کرد. نمیشود از این همه حضور در سینمای ایران نوشت و نوشت و به اشک نرسید و خاطرات آثارِ زندهی این تازه به گور رفته را با چیزی جز ادای احترام به بزرگیاش و به مقام شامخ هنرمند مرور کرد.
بیهوده نیست که او را عزت سینمای ایران میدانند. اندک آشنایی با کارنامهی سینمایی عزتالله انتظامی (نگران نباشید با یک چرخ در صفحات ویکی پدیا میسر میشود) و مرور کوتاهی بر آثار او و جوایزی که گرفته میتواند شما را در مسیر دریافت این حقیقت روانه سازد. اما آقای بازیگر بودن او جای بحث دارد. معنای بازیگری شاید بهتر و واقعیتر.
نسل عزتالله انتظامی، تکرار نشدنی و باور نکردنی در تئاتر، سینما و تلویزیون ایران است. زنده یاد انتظامی به واقع از آن دسته از هنرمندانی است که فقدان او با هیچ چیز جبران نخواهد شد، چون میدانیم که با مرگ او، منش و مکتبِ کاری او هم میمیرد. حتا لازم نیست به فیلمهایی که در آنها حضور داشته نگاهی بیاندازیم، عزتالله آنقدر شکوهمند بر پردهی سینما زندگی کرده که تصاویر از او در یاد ما ماندگار شدهاند.

با این همه وقتی از انتظامی حرف میزنیم فقط اسم او نیست که به یاد میآید. فراز و نشیبِ بسیارِ کارنامهی سینمایی عزتالله انتظامی بسیار و درخور توجه است. یکی از معدود بازیگرانی است که در طول عمر هنری خود تلاش کرده در فیلمهایی حضور یابد که برایش دستآورد هنری محسوب شوند. بعید است انتظامی از هیچکدام از فیلمهایی که در آنها بازی کرده رضایت کامل را داشته باشد ولی باید مطمئن بود که او از بازی در هیچ کدام پشیمان نیست.
وقتی سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد را برای فیلم گراند سینما میگیرد اولین بار نیست که از او در یک جشنواره تجلیل میشود. او با فیلمِ فخیم «گاو» به چیزهای بیشتری رسیده و سالها قبلتر. زمانی که در ایران نه جشنوارهای بوده و نه فجری، انتظامی به خاطر بازی درخشان و تا ابد ماندگار خود در فیلم گاو مورد تحسین قرار میگیرد و جایزهی مهم جشنواره فیلم شیکاگو را کسب میکند. چه چیزی میتواند بعد از این عزتالله را از نفس بیاندازد؟
انتظامی از پرکارترین و پرافتخارترین سینماگران عصر حاضر است. او بیش از 60 سال حرفهای کار کرده و وقتی میگوید از 13 سالگی در تماشاخانههای لالهزار با تشویقهای مردم بزرگ شده است، منظورش واقعا این است که همهی انرژی و توان خلق و توسعهی هنرش را از تماشاگر گرفته است. او در این شصت دو سال فعالیت حرفهای در پنجاه و شش فیلم سینمایی بازی کرده و در بیش از 70 تلهتئاتر و سریال تلویزیونی به ایفای نقش پرداخته است و اگر بخواهیم در مورد کارنامهی اجراهای تئاتر او حرف بزنیم مجالی نمیماند.
هیج فرقی ندارد که فیلم «گاو» (1348) را قبلا دیده باشید یا همین امروز، وقتی «مش حسن» رو برمیگرداند به سمت جماعت و خطاب به محترمترینشان برای خودش میگوید «من مش حسن نیسّم» و دوباره سر زیر میاندازد یک حس مشابه به شما هجوم میآورد که دقیقا مطابق با تعریفِ همان لحظهی استثنایی و جادویی سینما است که هنر در آن خلق میشود.
معنای بازیگری سینمای ایران در کنار اسمهای مهم و بزرگ دیگری در طول سالها دیده شده است. او با کارگردانان بزرگ و مولفی همچون علی حاتمی و داریوش مهرجویی کار کرده و سینمای ایران را با محسن مخملباف مرور کرده است. با مهرجویی از گاو و اجارهنشینها تا هامون و میکس را تجربه کرده و برای علی حاتمی همواره وزنهی بازیگری فیلمهایش بوده است. و برای بزرگنیا همواره حکم برگ برنده را داشته و سینمای او را معنا میکند. در کنار جمشید مشایخی و علینصیریان، بهروز وثوقی و خسرو شکیبایی، داریوش ارجمند و اکبر عبدی در قاب تصویر قرار گرفته و همواره بهترین و ماندگارترین بوده است.
آقای بازیگر برای او کافی نیست، عزت سینمای ایران امروز دیگر صحنه را برای همیشه ترک و سینمای ایران را بی بازیگر کرده است. تعجبی ندارد که حامد بهداد به گلایه برخیزد که آقای بازیگر شدنِ آقای بازیگر در فضای تنگ این روزها که خبری از وثوقی و فردین نیست میسر شده، چون او نمیداند که آقای بازیگر همان روزهایی آقای بازیگر شد که وثوقی و همنسلانش در جادههای شمال ایران فیلمفارسی را تجربه میکردند و نه حتا چند سال بعد.
عزتالله انتظامی در فیلمهای «گاو» (به کارگردانی داریوش مهرجویی)، «آقای هالو» (داریوش مهرجویی)، «ستارخان» (به کارگردانی علی حاتمی)، «صادق کرده» (به کارگردانی ناصر تقوایی) و دیگر فیلمهای مهم و تاثیرگذار پیش از انقلاب بازی کرده است. درخشش انتظامی در فضایی رخ میدهد که فرهنگ و هنر فرصتِ تازهای برای انعکاس ایدههای نوِ تازه رسیده از فرنگ را دارند و درست در زمانی که ابتذال سراسر سینمای عامهپسند ایران را فراگرفته او در فیلمهایی میدرخشد که به موج نوی سینمای ایران میانجامند و حاصل یک تفکر هنری خالص از جنس اجتماع در بند خود است.
پس از انقلاب انتظامی همکاری با کارگردانان محبوبش را ادامه میدهد و در «اجارهنشینها» (داریوش مهرجویی) با اکبر عبدی همبازی میشود. در سال 67 سوار «کشتی آنجلیکا» (به کارگردانی محمد بزرگنیا) میشود و یک سال بعد در «گراند سینما» (به کارگردانی حسن هدایت) تجربهای جدید دارد و بسیار میدرخشد. فصل تازهی سینمای آقای بازیگر با کارگردانان بیشتری تجربه میشود. «باد و شقایق» (سید ضیاءالدین دری) نام درخوری برای فیلمی است که بازیگر و کارگردانش در یک روز از دنیا میروند. «خانهای روی آب» (به کارگردانی بهمن فرمانآرا) دههی افول سینمای ایران را برای انتظامی آغاز میکند و به «شب» (به کارگردانی رسول صدرعاملی) میرساند.
عزتالله آنقدر شکوهمند بر پردهی سینما زندگی کرده که تصاویر از او در یاد ما ماندگار شدهاند.
انتظامی همزمان با تغییرات بدنهی سینمای ایران پیر میشود و کمکاری را ترجیح میدهد. در فیلمهای مسعود کیمیایی، رخشان بنی اعتماد، رسول ملاقلی پور، بهروز افخمی، مسعود جعفری جوزانی، علیرضا داوود نژاد و بسیاری دیگر بازی کرده و سرد و گرم روزگار را چشیده است. او یکی از پرفروغترین ستارگان سینمای ایران است. ستارهای که خیلی زود آغاز میکند -نه از زمانی که چهرهی ماندگار میشود و نه از زمانی که یونسکو از او تجلیل میکند- و مدتها میدرخشد.

در سوگ عزتالله انتظامی نمیشود مرتب و منظم نوشت. نمیشود مدام تلاش برای از قلم نینداختن هزار و یک نکته در مورد او و سینمایش را لابهلای کلمات پنهان کرد. نمیشود از این همه حضور در سینمای ایران نوشت و نوشت و به اشک نرسید و خاطرات آثارِ زندهی این تازه به گور رفته را با چیزی جز ادای احترام به بزرگیاش و به مقام شامخ هنرمند مرور کرد.
ای کاش انتظامی زنده بود و من اینها را مینوشتم. ای کاش فرقی نکند که امروز فیلم «گاو» را میبینید یا چند سال قبل. هنرمند زنده است. یادش گرامی.
ناگهان آقای مشایی سمت ماشین ما آمد … گفت با ما بیایید همین امروز انجام میدهم. آقای مشایی سوار ماشینِ بزرگِ سفید رنگی شد و ما بلافاصله پشت سر او حرکت کردیم… ناگهان دیدم میدان فاطمی هستم… تازه فهمیدم اینجا وزارت کشور است! … آقای رئیسجمهور و مشایی و عدهای دیگر، همه آنجا بودند. مرد جوانی آمد و مرا همراه خودش باز به راهروهای تودرتو دیگری برد. واقعاً خسته شده بودم… مجبور بودم با عصا پا به پای او راه بروم. به سالن بزرگی رسیدیم. آنجا یک صندلی سه نفره فلزی آبی رنگ دیدم خودم را به آن رساندم و روی صندلیِ وسط نشستم. ناگهان دیدم آقای مشایی و آقای رئیسجمهور و چند نفر دیگر که همراه آنها بودند از روبرو به طرف من میآیند. آقای مشایی طرف چپ من و آقای رئیسجمهور طرف راست من نشستند. ناگهان اطرافمان پر شد از دوربینهای عکاسی. آقای مشایی گفت “چی شده؟ یه خرده شاد باشین! ” من حرفی نداشتم که بزنم. عکاسها تند و تند عکس میگرفتند. عکسشان را که گرفتند محل را ترک کردند و من بازهمان جا بهت زده وسط آن صندلی سه نفره تنها ماندم. -عزتالله انتظامی.