Game News | گیم نیوز
All Things About Games!

نقد و بررسی فیلم The Dead Don’t Die – می‌دونستی خوب تموم نمیشه!

نگاه «جیم جارموش» به سینما نگاهی عجیب و ستودنی است. او عادت دارد بیننده را به دنیای خودش بکشاند و قصه‌ای متفاوت اما در هر حال قابل درک روایت کند. از «مرد مرده» تا دو فیلم جذاب اخیرش یعنی «تنها عاشقان زنده ماندند» و «مردگان نمی‌میرند» او با خلق جهانی چفت و بست‌دار و روایت قصه‌ای متفاوت، اندکی موهوم و بسیار متقارن با قصه‌های کلاسیک جهانِ ما، کاری کرده که لذت غایی همراه شدن با یک داستان سینمایی را به راحتی منتقل کند. او در ساخت فیلم جدیدش به روند پیشرفت و تکامل این نگاه سینمایی منحصر به فردش ادامه داده و در حالی که تلاش کرده تا جای ممکن همه‌ی زوایای پنهان قصه را به صورت جزئیات به بیننده انتقال دهد، از فرمول مورد استفاده‌ی سینماگران دیگر برای تکامل این تجربه نیز بهره برده است. در ادامه با نقد و بررسی فیلم The Dead Don’t Die همراه گیم‌نیوز باشید.

در فیلم مردگان نمی‌میرند، جارموش بر خلاف عادت قبلی خود، تماشاگر را با شخصیت‌ها به دنبال فیلم می‌کشاند. فاصله‌ای که بین شخصیت‌های داستان و بیننده‌ی یک فیلم زامبی‌محور وجود دارد باید به میزان کافی کم باشد، تا آن‌ها در این دنیا دوام بیاورند. جارموش در این قصه، روایت را با هدف جلوگیری از پیشی گرفتن بیننده از آن دچار تزلزل نمی‌کند، بلکه با هوشمندی شخصیت‌هایی را در داستان قرار می‌دهد که همیشه در حال تایید فرضیه‌های تماشاگر در مواجهه با اولین نشانه‌ها هستند. بدین ترتیب، جارموش به عنوان فیلم‌ساز -و دقیق‌تر، نویسنده- یک قدم از شخصیت‌های داستانش و نیز بیننده، جلوتر است. برای خلق این فضا او به شخصیت‌هایی باهوش و آشنا با اتفاقات، حداقل در سطح فانتزی نیازمند است و به همین خاطر آن‌ها را خلق می‌کند، به هر کدام به میزان لازم، داستان (در واقع زمانِ داستانی) اختصاص می‌دهد و در نیمه‌ی دوم فیلم عقب می‌نشیند و از دیدن آن‌چه خلق کرده لذت می‌برد.

در نقد فیلم The Dead Don’t Die باید دقت کرد که این فیلم، حداقل در سطحِ فیلم‌نامه به مثابه یک سیستم منظم عمل می‌کند. جارموش ابتدا ستینگ وقایع را می‌سازد و سپس شخصیت‌ها را یکی یکی معرفی می‌کند، فضاهای مختلف را نشان می‌دهد و توضیح می‌دهد که اتفاقی که قرار است بیفتد دقیقا با چه منطقی قابل باور است. این منطق در داستان اتفاق می‌افتد و مثل یک دنیای عادی و روزمره، از رسانه‌ها مخابره می‌شود، دهان به دهان می‌چرخد و به فاصله‌ی یک روز به فاجعه‌ای تبدیل می‌شود که بیننده هیچ چاره‌ای جز مواجهه با آن ندارد.

نقد فیلم The Dead Don’t Die – «بیل ماری» و «آدام درایور» دو شخصیت محوری فیلم هستند که داستان با آن‌ها آغاز می‌شود و با آن‌ها به پایان می‌رسد. تجربه‌ی کوتاه این دو مامور پلیس شگفت‌انگیز از یک آخرالزمان زامبی‌دار در واقع داستان اصلی فیلم جارموش است.

جارموش با فیلم خود تاکید می‌کند که در این دنیا نیز ممکن است به همین سادگی یک آخرالزمانِ زامبی‌دار را ببینیم، آن هم به فاصله‌ی یک شبانه روز از آخرین باری که همه چیز عادی بود، مردم سر کار می‌رفتند، سر ساعت مشخصی شب می‌شد و تین‌ایجرها به فکر سفر جاده‌ای می‌افتادند. جارموش نشان می‌دهد که چطور به فاصله‌ی یک شبانه روز همه‌ی این تصاویر و احساسات به نابودی کشانده می‌شوند و آخرِ دنیا فرا می‌رسد. و البته توجه دارد که ذهنِ فعال بیننده را تا زمان مناسب مسکوت نگه دارد، یعنی تا پایان که تایید کند این یک صحنه‌ی کوتاه از یک تصویر بزرگ‌تر و جهان‌شمول‌تر است. ضمنا از کنایه‌های سیاسی هم به وضوح استفاده می‌کند و در جای‌جای فیلم خود تقصیرها را متوجه نظام حاکم و سیاست‌مداران می‌داند. او ضمن به سخره گرفتن لحنِ همواره ثابت سیاست‌مداران و تکرارِ الگوی «تکذیب» و اعلان «جای نگرانی نیست» و «در پی این تصمیمات فقط چیزهای خوب عاید کشور شده است» نهیبی به افرادِ زودباور و تحت سلطه‌ی پروپاگاندا می‌زند و نماینده‌ی آن‌ها را در فیلم به یکی از اولین قربانیان آخرالزمانشان تبدیل می‌کند. او ابزار خود را به کار می‌گیرد تا به اطلاع همه‌ی مخاطبین فیلم خود برساند شاید آخرالزمان زامبی نزدیک باشد، تا آن‌ها حداقل به برخی رفتارهای خود فکر کنند. البته این موضوع برای حتا مخاطبین خودِ جارموش نیز هدف اصلی فیلم نیست و تنها یکی از چند لایه‌ای است که داستان در خود دارد.

به عنوان بخشی مهم از جامعه‌ای که جارموش به تصویر می‌کشد، فضای این خوابگاه (اردوگاه یا هر چه…) که مختص بچه‌ها است موهوم، عجیب و آخرالزمانی به نظر می‌رسد، اما هیچ تعریف و توضیحی از آن در فیلم ارائه نمی‌شود.

خلق یک دنیای آخرالزمانی در سالی که همه برای تماشای «زامبی‌لند» هیجان‌زده‌اند و سریال «مردگان متحرک» هنوز پربیننده و مزخرف است، به این شیوه و با این حد از جزئیات، و دربردارنده‌ی این استایل خاص فیلم‌سازی و روایت، در کنار شوخی‌های چالشی جارموش در دلِ این دنیا، کار دشواری است که می‌شود گفت فیلم‌ساز به خوبی از پس آن برآمده است. در حقیقت، جارموش با بردن مخاطب به لحظه‌ی شروع این آخرالزمان، و با آشنا کردن او با واقعه پا به پای شخصیت‌های داستان در این شهر خیالی کوچک و در برهه‌ای ناشناخته از تاریخ، روشی را استفاده کرده که باید گفت خیلی خوب جواب داده است. مواجهه‌ی بیننده‌ی فیلم مردگان نمی‌میرند با زامبی‌ها، به همان اندازه که برای اولین پلیرهای بازی رزیدنت ایول (Resident Evil) اصیل و بکر بود، اصالت و بکارت دارد و عجیب نیست که این نوع آشنایی، برای شناخت این موجودات و سپس ترسیدن از آن‌ها برای فیلم‌ساز کارگر افتاده باشد. البته شخصیت‌های متفاوت و بی‌نظیر فیلم و بازیِ درست و به‌اندازه‌ی بازیگران در این نقش‌ها هم بر این مسئله بسیار تاثیر داشته است.

هنک یکی از شخصیت‌هایی است که تجربه‌ی یک جهانِ ساخته شده توسط جارموش را تکمیل می‌کند.

در شروع فیلم دو شخصیتِ «چیف کلیف» و «رانی» در مقابل «هرمیت باب» معرفی می‌شوند. سکانس معرفی آن‌ها سراسر نکته است. باب آن‌ها را از خود دور می‌کند و محدوده‌ی قلمروش را با شلیک یک گلوله معین می‌سازد، و پس از این که کلیف تصمیم می‌گیرد از این محدوده خارج شود، باب به سبک خود از او تشکر می‌کند. آشنایی کلیف با هرمیت باب از گذشته، به یک فاکتور تعیین‌کننده تبدیل می‌شود، که در ادامه‌ی فیلم روابط کلیف با دیگر شهروندان شهر سنترویل را نیز تعریف می‌کند. سن زیاد کلیف نیز فاکتوری مهم در روایت این فیلم است و باعث می‌شود ارتباط و آشنایی او با زندگان و نیز مردگانِ باززنده شده، درک شدنی به نظر برسد. او در عین حال نقش کلیدی فیلم محسوب می‌شود، چرا که همه‌ی اتفاقات جاری در داستان پیرامون او می‌گردند. فیلمِ The Dead Don’t Die به یک سمفونی چندنفره تبدیل می‌شود که رهبر ارکستر آن جیم جارموش در بهترین دوران نویسندگی و کارگردانی خود و نوازنده‌ی اصلی آن «بیل ماری» در نقش چیف کلیف رابرتسون هستند. رابطه‌ی ماری و جارموش حالا دیگر یک رابطه‌ی به بلوغ رسیده است و استفاده‌ای که این دو هنرمند می‌توانند از نبوغ یکدیگر داشته باشند، استفاده‌ای بسیار هنرمندانه و قابل باور است. همان‌قدر که استعداد و توانایی بیل ماری در پرتو نبوغ جارموش متبلور می‌شود، «آدام درایور» و «تام ویتس» نیز به تبدیل شدن این نبوغ به فرم دلخواه سینمایی کمک می‌کنند.

«زلدا وینستون» با بازی «تیلدا اسوینتون» (I Know!) یکی دیگر از شخصیت‌هایی است که جهانِ جارموش برای کامل شدن به حضورشان نیاز داشته، فارغ از این‌که در داستان فیلم کارکردی داشته باشد یا نه.

شخصیت‌های رانی و «بابی» برای شکل گیری این دنیای آخرالزمانی و باورپذیر کردن آن، شخصیت‌هایی تعیین‌کننده محسوب می‌شوند. فیلم در نهایت قادر است با استفاده از دانش و آینده‌بینی این دو شخصیت، بیننده (و همزمان چیف کلیف را به عنوان نماینده‌ی جامعه) با حقیقت روبرو کند. بیننده‌ی فیلم جارموش نیز به سرعت می‌فهمد که حداقل برای درک منطق داستان لازم است این شخصیت‌ها را جدی بگیرد و به آن‌ها اهمیت بدهد، و در ادامه وقتی رفتارِ نجات‌دهنده‌ی آن‌ها را در قالب اکشنِ بازتعریف شده‌ی فیلم می‌بیند، می‌فهمد که باید زودتر از این‌ها با این دو شخصیت کنار می‌آمد و در انتها ممکن است به این فکر بیافتد که اگر کلیف و دیگران هم زودتر متقاعد می‌شدند، اتفاق بهتری در پایان انتظار همه را می‌کشید. اگرچه جارموش همین نکته را هم به یک شوخی جذاب تبدیل می‌کند و نشان می‌دهد که چطور از ابتدا باید می‌دانستیم که قرار نیست در پایان با اتفاق خوبی روبرو باشیم و رانی مدت‌ها این نکته را گوشزد می‌کرده است.

فیلم جارموش لایه‌های متفاوت شوخی و طنز را نیز در خود جای داده است. از اولین شوخی فیلم که با موسیقی ابتدایی فیلم می‌شود تا آن لحظه‌ی درخشانی که زامبی‌ها دست به لیوان قهوه می‌برند، تا انتهای فیلم که نویسنده هوشمندانه آخرین شوخی خود را با خوانده شدن فیلم‌نامه‌ی کامل توسط آدام درایور و فیلم‌نامه‌ی ناقص توسط بیل ماری می‌کند، بار طنز فیلم خلاقانه، زیرکانه و یک‌دست هدایت و منتقل می‌شود و در لحظه‌های درست، بیننده را از فروپاشی احساسی نجات می‌دهد. به عنوان یک هنرمند خلاق و یک فیلم‌ساز مستقل متفاوت، جیم جارموش تمام تلاش خود را کرده که مثل نمونه‌های دیگر سینمای عجیبش، The Dead Don’t Die را چندلایه و دارای ظرافت‌های منحصر به فرد تحویل پرده‌ی سینما بدهد، و از پس این کار هم برمی‌آید. بازیگران و موسیقی فیلم (که یک نوع تبلیغ برای آهنگ و خودِ «استرجیل سیمپسون» که در نقش یکی از زامبی‌ها در فیلم جارموش بازی کرده محسوب می‌شود)، نقشِ متفاوت شخصیت‌ها و روایت فیلم از زاویه دید متفاوت هر کدام از آن‌ها با حالات و روحیات متفاوتشان و به تصویر کشیده شدن تجمیع این تفاوت‌ها در سکانس‌های شلوغ، چیره‌دستی جارموش در سر و شکل دادن به چنین فیلم‌نامه‌ای از طریق کارگردانی خبره و هوشمندانه را نشان می‌دهد.

نقد فیلم The Dead Don't Die
نقد فیلم The Dead Don’t Die – استفاده‌ی جارموش از تام ویتس به عنوان بازیگر، کم‌کم به یکی از کلیشه‌های فیلم‌های او تبدیل شده است، اما حضور «سلنا گومز» در فیلم جدیدش، یکی از حربه‌های او برای فروش بیشتر محسوب می‌شود که حالا مدت‌ها است توسط افرادی مثل وودی الن هم در سینمای کم‌تر مین استریم آمریکا استفاده می‌شود.

نتیجه برای مخاطبین این هنرمند، تجربه‌ای فوق‌العاده به ارمغان می‌آورد، در حالی که بینندگانِ آشنا با سینما از آن لذت می‌برند و برای کسانی که به دنبال یک فیلم زامبی‌دار بی سر و ته به تماشای این فیلم نشسته‌اند، ناامیدکننده است. نیازِ اثر جارموش برای ستوده شدن توسط مخاطبین خاص خودش یک نکته‌ی به ظاهر منفی محسوب می‌شود که در نهایت به نفع آن تمام می‌شود، چرا که این احساس را در مخاطبین اندکش ایجاد می‌کند که آن‌چه اکنون به تماشای آن نشسته‌اند مرغوب، با کیفیت و حتا در وضعیت امروز سینمای آمریکا نادر است.

نوشتن دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دیدگاه شما پس از بررسی توسط تحریریه منتشر خواهد شد. در صورتی که در بخش نظرات سوالی پرسیده‌اید اگر ما دانش کافی از پاسخ آن داشتیم حتماً پاسخگوی شما خواهیم بود در غیر این صورت تنها به امید دریافت پاسخ مناسب از دیگران آن را منتشر خواهیم کرد.