فیلم سینمایی Tenet (تنت یا ایمان) ماجراجویی اخیر کریستوفر نولان را چند بار دیدم تا بتوانم یادداشتی درباره آن بنویسم. فیلم قبل از اکرانش بسیار خبرساز بود، از بودجهی عجیب غریبش گرفته تا ایده فیلم و فروش نه چندان درخشانش. از آنجایی که برای عموم کریستوفر نولان کارگردان هیجانانگیزترینهای هالیوود است، انتظار داشتم فیلم خارقالعادهای در راه باشد. با وجود اینکه از یکی دو ساخته اخیر نولان ناامید شده بودم اما باز هم امیدوار بودم که این بار معجزهای رخ بدهد و از تماشای فیلم لذت ببرم.
فیلم هیجانانگیز؟
ابتدا باید بگویم نام کریستوفر نولان با فیلمهای هیجانانگیز گره خورده است. نولان سازنده فیلمهای پرفروش و موفقی بوده است. نگاهی که به ساخت فیلم دارد در کمتر مواردی در هالیوود دیده شده است. این نگاه را میتوان در ساخت سهگانه بتمن دید که در آن نولان از یک مجموعه کمیک اثری فاخر بیرون کشیده است. گویا هر باری که این کارگردان برجسته خبر از شروع ساخت فیلمی جدید میدهد، هیجانی عجیب علاقمندان به سینما را در بر میگیرد. همه با اشتیاق درباره آن صحبت میکنند و بیصبرانه منتظر اکران آن میمانند.
البته از نقش رسانهها نباید غافل بود. رسانهها عاشق تبلیغات و بزرگ کردن هر چیزی هستند که به نظرشان جالب باشد. آنها قادرند انتظارات شما را از هر محصولی به شدت بالا ببرند، چه فیلم باشد، یا یک سریال و یا یک محصول پوستی. اما هر فیلم هیجانانگیزی لزوما فیلم خوبی نیست. تبلیغات از فیلمی متفاوت و عظیم صحبت میکردند. این فیلم شاید در نگاه اول ظاهری واقعا عظیم داشته باشد، اما اینجا توضیح میدهم که این فیلم نه تنها متفاوت نیست، بلکه زیراکس چندباره کارهای قبلی خود نولان است.
…و اما واقعیت
من منتقد نیستم، و درباره سینما شاید اطلاعاتی بیش از آنچه اکثر شما دارید نداشته باشم. از آنجایی که در کشور ما عموم مردم فیلمهای نولان را تحسین میکنند، شاید از نظری جز مدح و ستایش فیلم جدید او استقبال چندانی نشود. من از اینکه احتمالا نظرم با بسیاری از شما بینندگان فیلم متفاوت باشد اصلا ناراحت نیستم و از گفتن آن ترسی ندارم. از طرفی به قاعده «خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو» هم چندان اعتقادی ندارم. پس با این مقدمه باید بگویم «اولین» باری که فیلم را دیدم هنوز چهل دقیقه از آن نگذشته بود که خوابم برد. بله، خوابم برد! حتی بار دومی هم که آن را دیدم به سختی با خواب آلودگی مقابله میکردم. من برای متوجه شدن فیلم چندبار آن را دیدم.
داستان فیلم Tenet دقیقا چه بود؟
بگذارید اصل یادداشت را اینطور شروع کنم: این فیلم، در نظر من داستان محور نیست. هیچ چیزی وجود نداشت تا بتوان به کمک آن داستانی از آن به دست آورد جز چند دیالوگ سطحی به سبک ماروِل و دیسی که حتی کیفیت آنها را هم نداشت. نجات دنیا؟ آیا این داستان فیلم بود؟ بسیار خب، قبول میکنم. در این فیلم نولان تصمیم میگیرد تا دنیا را از خطری بزرگ نجات دهد. از خطر جنگ جهانی سوم؟! جنگ با آیندهای که تصمیم به نابودی گذشتهاش گرفته؟ آیا اطلاعات دیگری داریم؟
مثل این است که انگار بدون دعوت به واقعهای پرتاب شدهایم و همه آنچه میبینیم بخشی از یک ماجرای بزرگتر است که حتی اطلاعاتی از آن هم نداریم. نولان فقط به نشان دادن بخش کوچکی از یک ماجرای بزرگ بسنده کرده است. این را اینجا داشته باشید، دوباره به آن برمیگردیم.
قهرمانان فیلم
برای نجات دنیا به یک ابرقهرمان نیاز داریم. حداقل کمیکهای مارول و دیسی به ما قهرمان یا قهرمانانی با شناخت شخصیتی ارائه میدهند. اما در فیلم سینمایی Tenet چیزی جز اینکه یک شخصیت اصلی داریم (که نامی هم ندارد و در فیلم از آن به عنوان Protagonist یا «شخصیت اصلی» نام برده میشود) که به اخلاقیات کاری معتقد است، هیچ شناخت دیگری از او نداریم. اینکه از کجا آمده و برای چه کار میکند و چه انگیزهای دارد، هیچ اطلاعات درستی از او در دستمان نیست. خود فیلم هم چیز دندانگیری از او برایمان شرح نمیدهد. پس از خود بازیگر برای فهم بهتر او کمک میگیریم و اینجا ناگهان دم خروس دیگری بیرون میزند: دیالوگها!
دیالوگهای عجیب فیلم سینمایی Tenet
نکته اول، به هر صورت بخشی از روند یک داستان در فیلم به کمک دیالوگهای بازیگران به تماشاگر منتقل میشود. نکته دوم، بخشی از احساسات و حالات شخصیت فیلم هم به کمک دیالوگ به بیننده فهمانده میشود. فیلم صامت که نمیبینیم! پس رسالت دیالوگ چیست؟ در توضیح نکته اول باید گفت که دیالوگهای این فیلم حتی از تکراریترین کمیکهای دست چندم مارول و دیسی سطحیتر و احمقانهترند. از همان ابتدای فیلم تا انتهایش چندین مورد از آنها را میبینیم. به طور مثال، همان ابتدای فیلم که رییس شخصیت اصلی به او درباره جنگی در آینده توضیحی میدهد. این دیالوگها آشنا نیستند؟ یا سبک دفاع مقدسی عجیب دیالوگها در پایان فیلم… چرا نمیتوان با دیالوگها ارتباط برقرار کرد؟
در توضیح نکته دوم (که اتفاقا همان نکته بسیار ناامیدکننده است) باید گفت که بازیگر نقش اول و حالاتش تقریبا هیچ راهی برای برقراری ارتباط با فیلم به ما نمیدهند. یکی از سکانسهای فیلم که این نکته را بیش از هر زمانی به صورتمان میکوبد، زمانی است که شخصیت اصلی برای اولین بار با گلولهای که برعکس حرکت میکند روبهرو میشود.
این سکانس از فیلم از آنجایی برای کل فیلم حیاتی است که برای اولین بار مفهوم Tenet و طبیعت جنگ پیش رو را برای بیننده ترسیم میکند.
قاعدتا جز خود اتفاقاتی که برای اولین بار بیننده با آن روبرو میشود (که به خودی خود در نگاه ابتدایی تعجب برانگیز است) هیچ عامل دیگری از سوی دیالوگها و بازیگران وجود ندارد تا به انتقال این حس تعجب کمک کند.
وقتی شخصیت اصلی اولین بار با گلولهی برعکس روبرو میشود به سختی تعجب و تحیری در صورتش دیده میشود. در دیالوگها و اینتونیشن بازیگر به سختی اثری از فردی که برای اولین بار با چنین چیزی روبرو شده میبینیم. انگار هر دوی آنها از روی متنی میخوانند. همینطور دیالوگها نه تنها عمقی ندارند، بلکه در بعضی خطها صرفا برای پیچاندن مخاطب حالتی فیلسوف مابانه پیدا کردهاند، بدون اینکه اصالت خاصی داشته باشند.
سردی و بی روحی شخصیتها و دیالوگهای بدون عمق، اینها دقیقا همان عواملی هستند که باعث میشوند تعدادی از شما بینندگان نتوانسته باشید آنطور که باید با فیلم ارتباط برقرار کنید.
فیلم سینمایی Tenet یک شاهکار بصری
نولان و شیوه فیلمسازی او به طوری وسواسی با خلق کردن جلوههای بصری عظیم عجین شده است. شاید تنها نقطه قوت این فیلم، جلوه بصری قدرتمندش در آن ابعاد عظیم باشد. بالاخره هر کارگردانی حاضر نیست یک هواپیمای واقعی بخرد، آن را آتش بزند و از صحنههای واقعی فیلمبرداری کند تا حس وقوع یک سلسله اتفاقات باورپذیر و منطقی را برای بیننده ایجاد کند. خود من با CGI و پرده سبز چندان موافق نیستم. از این نظر شاید از عظمت صحنههایی که نولان خلق میکند (و چه ریخت و پاش مالیای که بخاطرشان نمیکند) واقعا تحت تاثیر قرار بگیرم.
البته بخش زیادی از این لذت را مدیون تصویربرداری حرفهای Hoyte van Hoytema هستیم. او در دو فیلم قبلی نولان نیز عهدهدار این وظیفه بوده است. همینطور در صحنههایی که برعکس یکدیگر هستند به ویژه در صحنهی تعقیب و گریز با ماشین و یا حمله به تاسیسات سیتور در انتهای فیلم، شاهد تدوینی بینقص و صحنههایی با جزییات هستیم. این تصاویر اکشن در نوع خود در سینمای هالیوود نظیر ندارند.
اما این توجه وسواسگونه نولان بر خلق تصویر بینقص در این فیلم تا آنجا پیش رفته که باعث شده این فیلم به طور کلی از داستان، دیالوگ و عمق غافل باشد.
به زبان بهتر، فیلم تنت در یک طرف کفه ترازو به شدت سنگینی میکند. یک طرف «تصویر» است و طرف دیگر آن تقریبا هر چیز دیگری است که فدای «تصویر با کیفیت» شده است.
تعدد مکانها و حوادث
مساله دیگری که همواره در فیلمهای نولان از آن درد میکشم، تعدد اتفاقات در مدت زمان محدود است. این نکته در اکثر فیلمهای نولان نمود پیدا میکند. نولان سعی میکند اتفاقات زیادی را در قالب مدت زمانی دو ساعته تحویل بیننده بدهد. اتفاقاتی که هر کدام آنقدر مهم و پرجزییات هستند که به تنهایی در شکلگیری هسته اصلی ماجرای فیلم نقش دارند.
متاسفانه بیشتر جزییات مهمی که باعث تاثیرگذاری، فهم بیشتر و ارتباط مخاطب با داستان میشوند، در این شیوه برخورد نولان با وقایع فیلم (یعنی گنجاندن تعداد زیادی از اتفاقات در یک زمان بسیار کم) از دست میروند و چیزی نمیماند جز نگاهی گذرا و پرشتاب به آنها که بیننده قبل از هضم آن باید با عجله به سراغ بعدی برود. تصور کنید که تنت را در قالب یک مینی سریال ۶ یا ۴ قسمتی میساختند، به نظرتان جالبتر نمیشد؟ در این صورت به تمام اتفاقات به مقداری مناسب پرداخته میشد و شخصیتپردازی به شیوهای درست و عمیق صورت میگرفت. البته تعدد باورنکردنی مکان و لوکیشن در این فیلم یکی از ایرادات وارده به آن است.
پس دوباره به مطلبی که بالاتر گفتم برمیگردم. نولان با نشان دادن قسمت کوچکی از اتفاقات بزرگ و با عجله رد شدن از آنها به روایت داستان لطمهای جدی وارد کرده است.
به طور مثال سفر آنها به گذشته برای گذراندن کاترین از دریچه برعکس کننده که کاملا در یک کانتینر در کشتی روتاس صورت گرفت یا همینطور برگرداندن دو جوخه و چندین نفر آدم به زمانی در ده روز گذشته در انتهای فیلم، هر کدام اتفاقهای مهمی در طول فیلم بودند که بدون هیچ اطلاعات تکمیلی به سرعت رخ دادند.
به این فکر کردهاید با این تکنولوژی و کشتیهای سفر در زمان چگونه میتوان به زمان دلخواه در گذشته برگشت؟ بله، درست است، «اینجا نیستیم که متوجه بشویم…فقط باید احساسش کنیم» (اشارهای به یکی از دیالوگهای فیلم). به نظر میرسد نولان روی فهم مخاطب از نشان دادن سکانسی از یک کشتی در حال حرکت برعکس روی آب بدون هیچ سازوکار مشخصی خیلی حساب باز کرده است.
غیرضروریات
یکی دیگر از مسائل آزاردهنده در فیلم سینمایی Tenet حضور سکانس قایقسواری بود که هیچ هدفی جز خلق تصویرهای خاص نداشت. ریخت و پاشی عجیب و بدون توجیه و صرفا برای لذت بصری بیننده. صحنه دیگری که نظرم را جلب کرد سکانس ناموزون سیتور و کاترین در اتاقشان در کشتی تفریحی بود. آیا رسالت این سکانس صرفا نشان دادن روابط بین این دو شخصیت بود؟ هر چه فکر میکنم دلیل و توجیهی منطقی نمییابم. آنچه عیان است تلاشی مذبوحانه از جانب نولان برای نشان دادن روابط بین شخصیتها است که در این فیلم تا حد زیادی لنگ میزند. حضور چندین سکانس خاص این چنینی در تنت نیز به همین دلیل و صرفا جهت پوشاندن ضعف شخصیتپردازی نولان است.
فیلم به جای ایجاد تعادلی بین شخصیت پردازی و روایت ماجرا صرفا به روی اعمالی که هر شخصیت در سکانسهای اکشن قرار است انجام دهد تمرکز کرده است. به همین خاطر شخصیت کاترین، سیتور و خود شخصیت اصلی تا این حد پوچ به نظر میرسند.
موسیقی متن
از سوی دیگر موسیقی متن فیلم که به صورت جداگانه هیجان انگیز بود، در میکسی از روی عمد، از صدای دیالوگ شخصیتها بلندتر به گوش میرسید. این مساله عملا شنیدن مکالمات بین شخصیتها را دچار مشکل کرده بود. البته این حرکت هم موضوع جدیدی نیست، نولان در اینتراستلار هم این بلا را سر بیننده آورده است. در حالی که به یاد دارم که در سینما حین دیدن اینتراستلار با مدیر سالن بحث میکردیم که کیفیت سیستم صوتی سالناش پایین است، بعدتر فهمیدیم که این هم یکی دیگر از حقههای بدون توجیه نولان است. با این حال روند برعکس شدن موسیقی متن در صحنههای برعکس نکته ظریف و جالبی بود.
آیا فیلم سینمایی Tenet واقعا متفاوت است؟
در مواجهه با این سوال اول بپرسید از چه نظر؟ محتوا؟ تصویر؟ موسیقی؟ تدوین؟ ایده؟ فیلمنامه؟
شاید فیلم به لحاظ تصویر بزرگ باشد، اما از حیث دغدغه، «زمان» همواره عنوانی است که نولان با آن درگیری دارد. اوج این درگیری را در تنت میبینیم، اما درگیری او با زمان چیز جدیدی نیست. در فیلمهای قبلی او بارها توجه ویژهاش به زمان را دیدهایم، حتی در دانکرک. تمامی فیلم تنت را در مقیاسی کوچکتر در همان سکانس ابتدایی ممنتو دیدهایم. همانطور قالبهای سکانسیای که نولان فیلم تنت را بر پایه آن ساخته است دارای نمونههای مشابه در سایر فیلمهای او است.
اگر دانکرک که روایت یک واقعه تاریخی است را در کارنامه او در نظر نگیریم، باید بگویم که فیلم تنت قطعا متفاوت است، زیرا نولان هرگز تا این حد در شخصیت پردازی و روایت داستان ضعیف ظاهر نشده است. حال شاید بهتر متوجه شوید که وقتی میگویم او آنقدر به کیفیت تصویر فیلم توجه نشان داده که تقریبا سایر بخشهای فیلم را از یاد برده است، از چه حرف میزنم.
مطلب دیگری که نولان با آن درگیری دارد پیچیده کردن انواع مفهومهای ساده است. این علاقه عجیب او به پیچیدگی و گرفتاری شخصیت فیلمهایش در یک چرخه بیپایان هم از مسائل تکراری است. این مساله فقط به فیلم اینسپشن و تنت ختم نمیشود.
بیایید به عقب برگردیم، به زمانی که نولان اولین فیلم کوتاهش را منتشر کرد. اگر فیلم Doodlebug را دیده باشید، کاملا آگاه خواهید بود که تمامی فیلمهای نولان را چگونه میتوان در همین ۳ دقیقه خلاصه کرد. به همین خاطر معتقدم خلاقیت خاص و جدیدی در ایده ساخت تنت صورت نپذیرفته است. اگر چند سال دیگر نولان فیلمی بسازد، با نگاهی به این اثر و سایر اثرهایش میتوان حتی صحنههای فیلم آیندهاش را هم حدس زد.
در نهایت…
برای جمعبندی مایلم خاطرنشان کنم که این فیلم با بودجهای برابر ۲۰۰ میلیون دلار ساخته شده است. برای اینکه بدانید از چقدر پول صحبت میکنم، باید بدانید که کشور هند با این مقدار پول ماهواره به فضا فرستاده است. البته که این فیلم برای یک بار دیدن سرگرمکننده و یا شاید مهیج باشد. با این حال بودجهای که خرج آن شده و چیزی که در انتها تولید شده به هیچ وجه ارزشش را ندارد.
این فیلم به سختی تعاریف ابتدایی سینمای بدنه را یدک میکشد. چیزی که متاسفانه میتوانم از کار نولان نتیجه بگیرم این است که او با ایجاد سکانسهای گران قیمت و پیچاندن مفاهیم و موضوعات، سعی در پنهان کردن ضعف خود در روایت و شخصیت پردازی دارد. او با این کار به نوعی در صدد است تا با گیر انداختن مخاطب بین پیچیدگیهای غیرضروریای که ایجاد میکند، حواس او را از ناپختگی کل اثر پرت کند.
اگر فیلم سینمایی Tenet را تماشا میکنید و با دیدن صحنههای آن گیج میشوید، خودتان را اذیت نکنید. به هر صورت این فیلم برای سرگرمی است. وقت خودتان را با دیدن چندباره آن تلف نکنید زیرا بجز متوجه شدن مکانیزم برعکس شدن زمان و پیدا کردن چندین سوتی تدوینی در برخی فریمها چیز ارزشمند دیگری پیدا نمیکنید.
اجازه ندهید نولان سر شما را با مربع سیتور گرم کند. این برعکس شدن اسمها شاید خیلی هوشمندانه جلوه کند، اما اینها همه ظاهر قضیه هستند. روند رمزگشایی از جذابیتهای سینما است، اما به شرط آنکه چیزی برای کشف کردن وجود داشته باشد. به همین دلیل است که تنت، با یک فیلم خوب بودن فاصله دارد. به نظر میرسد یکی از فشنگهای معکوس نولان که برعکس در زمان سفر میکند، مستقیم از قلب تنت گذشته و تمام فیلم را از هم شکافته است.
از همهی متن بهتر اون تیکه ای بود که گفتید” به شرط آنکه چیزی برای کشف کردن وجود داشته باشد”، واقعا همین بود انگار، مخاطب درگیر کشف داستانی میشد که اصلا وجود نداشت و فقط با سوالای بی جواب مواجه میشد.
واقعا خیلی نقد خوب و جامعی بود، خیلی لذت بردم، دقیقا همونقدر که از تماشای این فیلم نبردم =)