Game News | گیم نیوز
All Things About Games!

به سوی اسکار ۲۰۲۱ – نقد فیلم Judas and the Black Messiah – راه مارتین لوتر کینگ

فیلم Judas and the Black Messiah پس از شروع جنبش نه به خشونت علیه سیاه پوستان در سال 2020 توانست توجه زیادی را به خود جلب کند. فیلم وقایع سال 1968 میلادی تا اویل دهۀ 80 میلادی را روایت می‌کند. حزب پلنگ سیاه فعالیت خود را از سال 1966 آغاز و رهبری این حزب در سال 1986 را «فردریک آلن همپتون» بر عهده گرفت. وی عقیده داشت که هر کجا مردم باشند قدرت نیز همانجاست به همین علت شعار حزب پلنگ سیاه «قدرت برای مردم» بود. در ادامه نقد و بررسی فیلم Judas and the Black Messiah را می‌خوانید.

فیلم «یهودا، منجی سیاه» توسط شرکت برادران وارنر پخش شد.  مهمترین دستاورد فیلم در فصل جوایز تا به اینجا برای بهترین نقش مکمل مرد در مراسم بفتا بوده است. این فیلم در مراسم اسکار 2021 در پنج رشته از جمله بهترین فیلم، بهترین فیلمنامه اصلی، بهترین فیلمبرداری و بهترین موسیقی متن اورجینال نامزد است.

در ادامه سعی داریم نگاهی به روند داستان و بخش‌هایی که فیلم در آن‌ها به نامزدی اسکار دست پیدا کرده است، داشته باشیم.

فیلم یهودا، منجی سیاه، بر اساس یک داستان واقعی ساخته شده است. اصلی‌ترین منبع برای نوشتن فیلمنامه‌ی این فیلم همانطور که در فیلم هم اشاره می‌شود، مستند «چشم روی جایزه 2» است. مستندی که در سال 1989 پس از کشته شدن فرد همپتون، در مصاحبه‌ای که با بیل اونیل انجام شده است، تهیه شد. روند داستان فیلم به گونه‌‌ای پیش می‌رود که در ابتدا شاید ما را به یاد فیلم‌هایی از این دست بیندازد. به طور مثال فیلم سِلما که به روایت زندگی مارتین لوتر کینگ می‌پردازد. اما شاید نامزد شدن این فیلم در بخش بهترین فیلمنامه اصلی تنها به خاطر غافلگیری مخاطب در پایان داستان باشد.

جایی که مخاطب انتظار دارد نیروی پلیس و یا ایالتی دست از سر مبارز‌ه کنندگان علیه نژاد پرستی بردارند و فیلم در یک فضای حماسی، با یک سخنرانی انگیزشی پایان یابد. گرچه در طول فیلم، صحنه‌هایی از سخنرانی و یا نشست‌های انگیزشی توسط فرد همپتون انجام می‌شود، اما داستان تا پایان اینگونه پیش نمی‌رود.

اما در بخش بهترین فیلمبرداری و موسیقی متن، باید به این مهم اشاره کرد که اگر این دو عنصر در این فیلم به خوبی عمل نمی‌کردند، ژانر فیلم از یک درام-جنایی به یک درام ساده تغییر پیدا می‌کرد.

در صحنۀ ابتدایی فیلم و با ورود کیت استنفیلد (بیل اونیل) با یک لانگ شات بسیار حساب شده همراه با موسیقی متن فکر شده روبه رو می‌شویم. در ادامه‌ی فیلم در آغاز یکی از سخنرانی‌های فرد همپتون با بازی «دنیل کالویا» حرکت دوربین در طول راه پله در پشت سر سوژه نیز بسیار قابل توجه و تحسین برانگیز است. اما باید گفت، اگر این فیلم برنده اسکار بهترین فیلمبرداری شود به خاطر همان سکانس ابتدایی فیلم خواهد بود و بس.

با این حال فیلم موفق می‌شود در سکانس‌های اکشن و به ویژه تعقیب و گریز خود را فراتر از استانداردهای فیلم‌های پروپاگاندا نشان دهد. درست است که مهم‌ترین چیز در این فیلم موضوع آن است و احتمالا برای همیشه در تاریخ با همین نکته شناخته شود. اما این چیزی از ارزش‌های فیلم و کارگردانی مسرت‌بخش آن کم نمی‌کند. به ویژه در لحظات ملتهب فیلمنامه و سکانس‌هایی که قرار است حس ترس و دلهره به مخاطب منتقل شود، فیلم موفق است. در کنار این‌ها فیلم قادر است تا تصویر جذابی از اعضای حزب پلنگ سیاه خلق کند. در طرف دیگر اما شاید به اندازه کافی قساوت نیروهای پلیس و نژادپرستی سیستماتیک را به تصویر نمی‌کشد.

مهم‌ترین ارزش فیلم بازی جذاب بازیگر نقش فرد همپتون است. دنیل کالویا در نقش فرد همپتون، نه تنها لحن و صدای درستی دارد، بلکه تقریبا تک تک رفتارهای این شخصیت تاریخی را به درستی و خوبی بازسازی کرده است.

بازی دقیق و پراحساس کالویا که تا این‌جا برای او جوایز و تحسین‌هایی را به همراه داشته، یکی از بخت‌های اصلی جایزه اسکار هم هست. البته فیلم در مجموع از تیم بازیگری قدرتمندی برخوردار است. نقش بیل اونیل نیز به اندازه کافی درست و با حساسیت کافی پرداخت و تصویر شده است. با این همه، شاید همه نقش‌آفرینی‌های دیگر این فیلم زیر سایه بازی کالویا قرار گرفته‌اند. اگرچه این نباید باعث شود که از کیفیت بازی دیگر بازیگران غافل بشویم.

گره‌های فیلمنامه و موقعیت‌های دراماتیک اضافه شده برای افزودن بار عاطفی به فیلم عمدتا کارایی لازم را ندارند. تنها چیزی که احتمالا به واسطه این صحنه‌های اضافه شده عاید فیلم می‌شود خارج شدن از حالت مستندگونه و تبدیل شدن به یک فیلم آرمان‌خواهانه داستانی است.

در پایان به نامزدی فیلم در بخش بهترین فیلم می‌پردازیم، که با توجه به موضوع فیلم و برهه اکران آن قطعا نامزدی آن دور از انتظار نبوده است.

همانطور که در ابتدا اشاره کردیم، فیلم به ماجرای تشکیل حزب پلنگ سیاه بین سال‌های 1968 تا 1982 می‌پردازد. در آن زمان حزب پلنگ سیاه با تشکیل نشست‌ها و سخنرانی‌ها سعی در تشکیل یک حکومت محلی مستقل در ایالت شیکاگو داشت. آن‌ها عقایدی مارکسیستی داشتند و برای قدرت گرفتن با گروه‌های ناراضی دیگر در ایالت و حتی باند مافیای سیاهپوستان معروف به کراون‌ها (Crowns) نیز دست به همکاری زدند. اما نکته مهم در این میان، حس صلح طلبانه‌ی رهبر گروه یعنی فرد همپتون بود که او را به دیگر رهبران مبارزه علیه نژاد پرستی شبیه می‌کرد.

فیلم Judas and the Black Messiah در نشان دادن قصد صریح و بی تکلف فرد همپتون ضعیف عمل می‌کند. در فیلم فرد همپتون مخالف سر سخت خشونت و جنگ است، اما اطرافیان او بدون در نظر گرفتن نظر او در بسیاری از موارد دست به خشونت زده و همین باعث می‌شود ما ندانیم هدف اصلی جنگ و خونریزی است یا نه.

فیلم یهودا، منجی سیاه، در مقایسه با فیلم‌های سال‌های اخیر با مضمون مشابه همچون: دوازده سال بردگی، سِلما و… به مراتب ضعیف‌تر و محتاط‌‌تر در بیان عمل می‌کند. اما با توجه به شرایط کنونی که در دنیای امروزی به وجود آمده است و با توجه به جنبش «نه به خشونت علیه سیاهان» فیلم شانس بالایی در دریافت جایزه بهترین فیلم دارد.

نباید فراموش کنیم که در سال‌های اخیر فیلم‌های زیادی با مضمون نکوهش نژادپرستی موفق به دریافت جایزه بهترین فیلم شده‌اند که با توجه به جو حاکم بر جوایز ممکن است این فیلم موفق به دریافت جایزه نشود.

نقد شما به فیلم Judas and the Black Messiah چیست؟ نظر خود را با ما و دیگر خوانندگان گیم‌نیوز در میان بگذارید.

 

*نویسنده میهمان: روزبه ابرازی

نوشتن دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دیدگاه شما پس از بررسی توسط تحریریه منتشر خواهد شد. در صورتی که در بخش نظرات سوالی پرسیده‌اید اگر ما دانش کافی از پاسخ آن داشتیم حتماً پاسخگوی شما خواهیم بود در غیر این صورت تنها به امید دریافت پاسخ مناسب از دیگران آن را منتشر خواهیم کرد.