سریال Shadow and Bone جدیدترین سریال فانتزی پرطرفدار نتفلیکس است که با چشم پوشی کردن از نقاط ضعف سریال که در ادامه اشاره میشود، میتوان گفت که در کل یک اثر قابل و قبول و یک سریال دیدنی است. در ادامه به نقد و بررسی سریال Shadow and Bone (سایه و استخوان) میپردازیم. با گیمنیوز همراه باشید.
اگر به جهان داستانهای فانتزی و جادوگری علاقه دارید و دلتان هم برای سریالهایی با شکل و شمایل و فضاسازی «بازی تاج و تخت» تنگ شده تماشای این سریال را کاملا پیشنهاد میکنم. سریالی تشکیل شده از سیاهی و سفیدی مطلق و جادو و جادوگری و کشوری که توسط آنتاگونیست شرور تحت خطر است و حالا باید توسط پورتاگونیست تازه کار نجات داده شود.
مطلب نقد و بررسی سریال Shadow and Bone داستان فصل اول این سریال و سرنوشت برخی شخصیتها را لوث میکند. اگر این سریال را ندیدهاید، از خواندن ادامه این متن صرف نظر کنید.
اگر تابهحال مجموعه کتابهای «لی باردوگو» که «سهگانه گریشا» نام دارد را نخواندهاید، پس بهتر است قبل از شروع کردن سریال این مطلب را بخوانید. سریال ساختهی «اریک هیزرر» است و «جسی لی می» نقش پورتاگونیست داستان یعنی «الینا استارکوف» یا به روایتی «احضار کننده خورشید» را بازی میکند و به جز «بن بارنز» معروف سریال «وست وورلد» یا آنتاگونیست داستان یا همان «احضار کننده تاریکی: که نقش «ژنرال کریگن» را دارد، این سریال دیگر بازیگران آنچنان معروفی را به خدمت نگرفته است.
داستان به معنای واقعی کلمه نشان دهنده نبرد سایه و نور است. سنتیترین شکل داستانگویی و نبرد و خیر و شر یا همان «یین و یانگ» سفید و سیاه و معروف است.
کشور «راوکا» توسط مرزی غیرقابل عبور که طی اتفاقی توسط «دارکلینگ» ساخته شده به دو قسمت تقسیم شده است. مرزی که به «فولد» معروف است و تاریکی و سایه مطلق است و هرکس که واردش بشود احتمال خارج شدنش، یک در هزار است. طبق افسانههای بین مردم کشور، این ابر سیاه فقط توسط «احضار کننده خورشید» نابود میشود. کسی که تابحال اثری از وجودش در کشور نبوده و همه دنبال پیدا کردن آن هستند، غافل از اینکه خود احضار کننده خورشید از قابلیت منحصر به فردش کاملا بی خبر است.
دنیای داستان کاملا براساس جادو و جادوگری شکل گرفته، اما جادوگران این داستان معروف به گریشا هستند و دنیای فانتزی سریال «گریشاورس» نام دارد. هر گریشا قدرت متفاوتی دارد. در کل سه نوع گریشا وجود دارد، کورپورلارکی، متریالکی و اثریالکیها. تا اواسط سریال شما کاملا گیج هستید و با انواع و اقسام کارکترها و قابلیتهای متفاوتشان و انواع اسمهایی که هیچگونه آشنایی با آنها ندارید محاصره میشوید. یکی از بزرگترین نقاط ضعف سریال همین مورد است که، نه به معرفی اشخاص و جایگاهشان درست توجه میشود و نه به جغرافیای جدید و ناشناخته و متنوع «راوکا» پرداخته میشود. خودتان هستید و هوشتان که توسط اسمها و چیزهایی که از شخصیتهای این گوشه و آن گوشه سریال میشنوید با کلیت ماجرا آشنا شوید.
علاوه بر موردی که در بررسی سریال Shadow and Bone اشاره شد، سریال به طرز غیرقابل باوری چندین و چند خط داستانی مختلف با کارکترهای مختلف را همزمان پیش میبرد به طوری که گاهی فراموش میکنید تمام این داستانها را در یک سریال منسجم تماشا میکردهاید.
از طرفی خط داستانی شخصیت «کز» و دو دوست و همراهش «اینژ» و «جسپر» که در پی یک دزدی بزرگ هستند را دنبال میکنید. که خب هر شخصیت گذشته و حتی خط داستانی و مشکلات جداگونهی خودش را دارد. جدا از اینکه شخصیت «جسپر» تفاوتها و علایق خاص و عجیب و غریب خودش را برای آن دوره و زمانه دارد. از طرفی دیگر دو شخصیت «نینا» که یک گریشا است و «ماتیاس» که به نوعی دشمن و شکارچی گریشا است را دنبال میکنید که یک درام تقریبا دوست داشتنی و تینیجری است. و در آخر هم داستان شخصیتهای اصلی سریال که «الینا»، «مل» و «الکساندر» یا همان ژنرال کریگن است. و داستانهای پیرامون این سه شخصیت قرار است برایتان شکل بگیرد. تا اندازهای که به نظرم خیلی کم و غیر منسجم هم هست، با فلش بکهایی تقریبا نامفهوم و بیربط از گذشتهی سه شخصیت اصلی داستان با خبر میشوید.
یک سری فلشبک نا به جا و تکه تکه از گذشتهی «مل و الینا» میبینید که احتمالا چیز خیلی مهمی هم دستتان را نمیگیرد. جز اینکه الینا برای جدا نشدن از دوستش هرکاری میکرده و به همین دلیل نمیدانسته که یک گریشای بسیار نادر است و در عوض به یک «نقشه کش» تبدیل میشود. دقیقا این اتفاق در آینده هم تکرار میشود. الینا برای جدا نشدن از مل دوباره زندگی خودش و حتی همراهانش را به خطر میاندازد و کاری میکند که به دلایلی او هم همراه با مل از داخل فولد عبور کند.
در راستای نجات مل از دست هیولاهای وحشتناک فولد، قدرتش کشف میشود و اتفاقی خورشید را احضار میکند. از همین لحظه به بعد زندگی معمولی الینا به عنوان یک نقشه کش ساده به یک گریشا و زندگی اشرافی تغییر میکند.
حالا همه به دنبال پیدا کردن الینا برای منافع متفاوت و شخصی خودشان هستند. به ویژه ژنرال کریگن که ادعا میکند هدفش تربیت و قوی کردن نیروی الینا و در راستای آن نابود کردن فولد است. در ادامه کمکم متوجه میشوید دقیقا برعکس این ماجراست و درواقع کریگن به دنبال استفاده از قدرت الینا به نفع خودش و گسترش فولد است. که در واقع خودش از اول آن را خلق کرده است.
حالا کمکم با دلیل اصلی بهوجود آمدن فولد و نحوهی نابود کردنش آشنا میشوید. اینکه در واقع فولد ریشه گرفته از خشم و تنفر قدیمی کریگن است و این خشم نه تنها کم نشده بلکه الان طمع فرمانروایی بر کل جهان هم به آن اضافه شده است. مادر کریگن سعی میکند این مسئله را به الینا بفهماند و کمکش کند از زیر سلطهی کریگن خارج شود. چون حالا در واقع کنترل قدرت الینا توسط استخوان گوزنی که حالا در بدن الینا و کریگن است، در خدمت کریگن قرار دارد و الینا آنچنان تسلطی روی قدرتش ندارد.
قسمت آخر سریال Shadow and Bone احتمالا بهترین قسمت این فصل به حساب میآید، چون حالا دیگر حداقل شما خودتان با کلیت این جهان متفاوت آشنا شدهاید.
حالا کریگن قصد دارد قدرت الینا را داخل فولد برای مردم به نمایش بگذارد. با تعدادی از بزرگان سیاست و تعدادی تماشاچی به داخل فولد میروند و از آنها میخواهد هرآنچه که میبینند را برای بقیه هم تعریف کنند. اما خب مثل همیشه همهچیز برای آنتاگونیست داستان طبق نقشه پیش نمیرود. حالا کریگن و دشمنانی که برای خودش ساخته داخل فولد هستند و قرار است شاهد یک سکانس اکشن جالب باشیم.
الینا و دوستانش به سختی کریگن را شکست میدهند و از فولد خارج میشوند و حالا الینا قصد دارد به تنهایی فولد را نابود کند. غافل از اینکه از آنجایی که در واقع کریگن یک نامیرا به حساب میآید و موجودات وحشتناک داخل فولد هم در واقع همان مردمی هستند که داخل فولد گرفتار شده بودند. کریگن نه تنها نمرده، بلکه حالا کنترل فولد و هیولاهایی که دست ساختهی خودش است را هم به دست گرفته. به نظر میرسد که در فصل بعدی کار الینا خیلی سختتر از آنچه فکر میکند باشد و ما قرار است شاهد اتفاقات جذابتری باشیم. اکنون که کلیت داستان و بالا و پایینهای شخصیتپردازی و فیلمنامه و ریتم سریال را با هم مرور کردیم بد نیست به بررسی سریال Shadow and Bone در بخشهای دیگر نیز بپردازیم.
اگر سرهمبندیها و استرس سازندگان برای بالا بردن سرعت تولید سریال و کم کردن تعداد قسمتهای سریال که احتمال زیاد به خاطر بودجه سرسام آورش است نبود، سریال میتوانست خیلی بهتر از اینها ظاهر شود. چون هرچیزی که یک داستان جذاب میخواهد را دارد: کارکترهای جذاب، درام و لحظات رمانتیک، آنتاگونیست و پورتاگونیست قدرتمند و حتی کمی چاشنی کمدی و فان در آن جهان تیره و تاریک.
بازی بازیگران چیز چشمگیری نیست به جز بازی کریگن که بهترین بازی سریال را ارائه میدهد. کارگردانی قسمتها جذاب و چشمنواز است و به دلیل وجود دکور جدید و جالب راوکا شاهد قاببندیهای خاص و زیبایی هستیم.
بهنظرم کمبود یک موسیقی خاص و درجه یک در سریال به شدت حس میشود. که از این طریق میتوانست روند داستانگویی را در بعضی از قسمتها بهتر کند و تاثیر عمیقی در کلیت سریال بگذارد.
اما با تمام این حرفها در کل این سریال کاملا ارزش دیدن دارد و میتواند با یکسری تغییرات در فصل بعدی خیلی قویتر ظاهر شود. و شاید حتی به یکی از شاهکارهای اخیر تبدیل شود و رقیبی جدی برای «بازی تاج و تخت» بشود.