نگاهی به سریال Slow Horses – جاسوس بازی مرد پیر و گروه از کارافتادگان
سریال Slow Horses که به تازگی فصل اول آن از اپل تی وی پلاس پخش شده، در یک نگاه یک سریال دلهرهآور جاسوسی معمول به نظر میرسد، اما در نهایت به چیزی بیشتر تبدیل میشود. سریال در موقعیتهای مختلفی که برای خود میسازد از کلیشههای ژانر که به خوبی هر چه تمامتر آنها را بنا کرده خارج میشود و تلاش میکند در مقابل ساختههای فرمولی این روزهای تلویزیون بریتانیا قرار بگیرد. اما آیا موفق میشود؟ در این مطلب به این موضوع خواهیم پرداخت.
شاید برای هیچ اثر جاسوسی دراماتیکی، کیفیت بازیها اصلیترین موضوع نباشد. عمدتا مهمترین عامل موفقیت (یا اغلب مواقع عدم موفقیت) یک عنوان جاسوسی، فیلمنامه و پیچشهای داستانی مرموزی است که قهرمان داستان باید آنها را به تنهایی حمل کند.
سریال Slow Horses در ده دقیقهی ابتدایی تنها یک سریال کلیشهای به نظر میرسد که تمام تلاشش را با جاسوسبازی در یک عملیات ضدتروریستی خطیر برای جذب مخاطب انجام میدهد. اما این افتتاحیهی تاسفبار و کاملا مطابق انتظار، که نفس مخاطب را دستمایه جذابیتش قرار میدهد تنها اول راه است. پس از آن، «گری اولمدن» با جورابهای سوراخ خود ظاهر میشود و یک کلاسِ درس تمام عیار بازیگری ارائه میکند.
پرفورمنس عالی دیگری از استادی که پیشتر در درام جاسوسی آرامسوز و بسیار جذاب Tinker, Tailor, Soldier, Spy همینقدر و چه بسا گیراتر و موفقتر ظاهر شده بود. اولدمن سردسته گروهی از جاسوسهای MI5 است که به زعم مامورین عالیرتبه سازمان اطلاعات داخلی بریتانیا بهدردنخور هستند. به همین خاطر آنها به یک مخروبه به نام Slough House تبعید شدهاند. جایی که وظیفهی خطیری بر عهدهشان است: انجام دادن هیچ کاری.
اما «جکسون لمب» (Jackson Lamb) با بازی گری اولدمن تنها یک قهرمان در سایه است. «ریور کارترایت» (River Cartwright) با بازی جک لادن قهرمان اصلی داستان محسوب میشود. همان جاسوسی که در افتتاحیه سریال به دنبال مظنون اشتباهی میافتد و او را در حالی سرنگون میکند که در کولهپشتیاش بمبی حمل نمیکرد. در مقابل، شخصیت خرابکار قرار میگیرد. «وب» یا «اسپایدر» که آدرس اشتباهی به ریور داده است و عامل اصلی شکست او در این عملیات محسوب میشود.
به زودی مخاطب میفهمد که این عملیات یک عملیات تمرینی بوده است. بعد، همهی ما متوجه میشویم که یک فریب بزرگ در کار بوده و ریور به عمد به اشتباه انداخته شده است. مسئله مهم اینجاست که او چگونه میخواهد این را ثابت کند؟ اثبات اینکه تبعید او به Slough House نتیجهی یک دسیسه داخلی بوده و با پرونده اصلی داستان سریال در ارتباط است، به بخشی از تلاشهای او در ادامه تبدیل میشود.
پرونده اصلی، یک گروگانگیری در جریان است. گروهی از خرابکاران جناح راست افراطی که خود را «پسران آلبیون» مینامند یک دانشجوی جوان که نویسنده کمدی است و اصالتی پاکستانی (و مسلمان) دارد را میدزدند. آنها بعد به سبک «داعش» با انتشار یک ویدئو تهدید میکنند سپیدهدم فردا، او را گردن میزنند. انگیزه آنها: خالص کردن بریتانیا (Making Britain British). هدف آنها؟ در میان این هیاهو گم میشود.
اگرچه ریور و دیگر همکارانش از جمله «سید» (دختر جاسوسی که به زودی یک رابطه احساسی با ریور آغاز میکند) دستور موکد برای عدم دخالت در هر پروندهای دارند، به نحوی با ماجرا درگیر میشوند. ریور فرصت را غنیمت میشمارد تا اعاده حیثیت کند و ثابت کند که متعلق به Slough House نیست. او خود را به گروه بهدردنخورها متعلق نمیداند. بنابراین سرپیچی را شروع میکند.
طولی نمیکشد که مخاطب میفهمد این گروگانگیری نیز یک دسیسه است. یک کار نمایشی است که توسط مقامات بلندپایه سازمان اطلاعات داخلی بریتانیا سازماندهی شده تا آنها را در نهایت قهرمان نشان دهد. اما همانطور که انتظار میرود، هیچ چیز درست پیش نمیرود، چون یک دیوانه در میان گروه نمایشی پسران آلبیون حضور دارد. کسی که به زودی با سرپیچی از سردسته گروه که همان عامل MI5 است کنترل گروگانگیری را به دست میگیرد و اوضاع را پیچیدهتر میکند.
مردان و زنان گروه بهدردنخورها خیلی زودتر از آنچه انتظار میرود وارد مهلکه میشوند. یک خرابکاری در Slough House از یک جاسوس بازنشستهی بهدردنخور، به کشته شدنش منجر میشود. او پیشتر به سید که یک عامل نفوذی دیگر و شخصی برای کنترل حرکات ریور در Slough House است شلیک کرده و او را در معرض مرگ قرار داده است. ریور و لمب همانکاری را میکنند که از یک جاسوس انتظار میرود: جمع کردن مدرک برای اثبات گناهکار بودن دسیسهگر.
جکسون لمب که تا کنون کاملا منفعل بوده و تلاش میکرده از مهلکه به دور بماند، وارد میدان میشود. داستان که از خط کلیشهای خود خارج شده بود دوباره به آغوش گرم کلیشههای جاسوسی برمیگردد. از اینجا به بعد همه چیز مطابق انتظار پیش میرود و در نهایت قهرمان اصلی موفق میشود. او نه تنها پرونده را به نفع خود تمام میکند، که با کمک لمب و دار و دستهاش از جمله «استندیش» که رابطهای قدیمی و طولانی با او دارد، موفق میشود حیثیت گروه بهدردنخورهای در تبعید MI5 را به آنها برگرداند. هدفی که رسیدن به آن در تعارض واضحی با ساز و کار اصلی آنها است.
عملکرد خلاف انتظار از گروهی از شخصیتهای داستانی که هیچ پشتوانهای برای نتیجهای که به دست میآورند ندارند، هزاران بار در سینما و تلویزیون امتحان شده. اما پیوند این فرمول با یک داستان جاسوسی، عامل جذابیت اصلبی سریال Slow Horses است. سریالی که در آینده فصل دومی از آن را نیز شاهد خواهیم بود. جکسون لمب و ریور کارترایت با داستان تازهای برمیگردند. اما این بار احتمالا شخصیت دیگری جز «دایانا تَورنر» (Diana Taverner) با بازی «کریستین اسکات تامس» در مقابل آنها قرار خواهد گرفت. یا شاید هم نه.
سریال Slow Horses در نهایت چهرهی ناآشنایی از مامورین MI5 را ارائه میدهد که در میان تناقضهای بسیار، کارامد و جذاب است. اینکه گری اولدمن میتواند چهرهای کاملا متضاد با جیمز باند و دیگر جاسوسهای مشهور دنیای سرگرمی را باورپذیر کند، از هنرمندی اوست. وگرنه فیلمنامه حتا در بیان مهمترین پیامش که دوری از اسلامهراسی و پرهیز از ملیگرایی افراطی است هم شکست میخورد.