در این نوشتار به نقد و بررسی فیلم پروژهی آدام (Adam Project) محصول سال 2022 میپردازیم. پروژهی آدام فیلمی است با نقشآفرینی رایان رینولدز، مارک رافلو، جنیفر گارنر و کاترین کینر که نهمین فیلم کارگردانی شده توسط شان لوی به شمار میرود. همراه گیمنیوز باشید.
آدام رید (رایان رینولدز) که در حال انجام ماموریتی پرخطر است، با یک وسیلهی سفر در زمان به گذشته میرود تا از حوادث ناگواری که در سالهای آینده روی خواهد داد، جلوگیری کند. اما در زمان اشتباهی فرود میآید و با نسخهی جوانتر خودش روبهرو میشود… اگر با خواندن چند سطر قبلی به یاد برخی از فیلمهای اکشن و علمی-تخیلی مانند ترمیناتور (نابودگر) یا بازگشت به آینده افتادهاید، تعجب نکنید. چون فیلم پروژهی آدام، چه در ایده و چه در اجرا، رونوشت واضحی از دو اثر پیشگفته است و حتا در مسیر الگوبرداری از آنها قدمی پیش نمیگذارد.
البته گفتنی است که شان لوی در سرهمبندی ایدههای تاریخ مصرف گذشته و تزریقشان به کالبد بیرمق فیلمهای خودش ید طولایی دارد که نظیر آن را در اثر قبلی او یعنی مرد آزاد (نقد آن را با ورود به این لینک بخوانید) هم دیده بودیم. اما در مرد آزاد حداقل یک طرح خلاقانه وجود داشت و همان هم دیدناش را قابل تحمل میکرد. اگرچه در آنجا هم چشمهی خلاقیت فیلم از نقطهای به بعد میخشکید و قطرهای باقی نمیگذاشت، همان آغاز امیدوارکننده کافی بود تا در ادامهی ماجراها به دنبال کورسوی امیدی بگردیم. حال آن که پروژهی آدام یک کپی صرف از فیلمهای بهتر از خود است و این مشکلی نیست که بتوان نادیدهاش گرفت یا بر آن سرپوش گذاشت.
ناکام در روایتگری
اما این بیهویتی و فقر ابتکار تنها مشکل فیلم نیست. پروژهی آدام در قصهپردازی و روایتگری هم چندان متقاعدکننده نمینماید و ظرافتهای لازم را ندارد. مثلا ما هیچگاه نمیفهمیم که در سال 2050 میلادی، آیندهای که آدام میانسال در آن زندگی میکند، برای مردم جهان چه اتفاقی افتاده است. تنها یک صحنهی تعقیب و گریز میبینیم و بعد هم بلافاصله به سال 2022 پرت میشویم تا بدون هیچ پیشزمینهای شاهد دیدار آدام میانسال و آدام نوجوان باشیم، و سپس اتحاد و همکاری آنها با هدف نجات جهان را مشاهده کنیم. اما مگر چه شده که این دو نفر خودشان را به آب و آتش میزنند؟ صرف این که گفته شود «دنیا رو به نابودی است» برای باورپذیری اعمال شخصیت و جانفشانیهای او کفایت نمیکند.
این موضوع نشان میدهد که پروژهی آدام در ساختن یک فضای دراماتیک ناموفق است. کافی است آغاز این فیلم را با افتتاحیهی فیلم ترمیناتور مقایسه کنیم. جیمز کامرون در صحنهی اول ترمیناتور ویرانشهری را به تصویر کشیده بود که بهراستی لرزه بر تن هر بینندهای میانداخت، چون آنجا همهی ویژگیهای یک مکان آخرالزمانی را در خود داشت؛ تانکهایی که از روی استخوان آدمها میگذرند، جنازههایی که در جای جای زمین پراکنده شدهاند، انسانهایی که در حال جنگیدن با رباتهای فوق پیشرفته هستند و…
ضعف فیلم Adam Project در فضاسازی
اما پادآرمانشهری که در سخنان بیسر و ته آدام توصیف میشود، انگار اصلا وجود ندارد. به سخن دیگر، همه چیز در اینجا فرضی و قراردادی است. ما باید آیندهی زمین را مفروضا در معرض خطر بدانیم و به داشتههای پیشینیمان از گونهی (ژانر) علمی-تخیلی رجوع کنیم. بنابراین فیلم نمیتواند جهانی را که از آن حرف میزند، در ذهن بیننده جا بیاندازد و سپس باورپذیر جلوه دهد. همچنین در شناساندن انگیزهی شخصیتها هم توفیقی کسب نمیکند، چون معلوم نیست که آنها میخواهند جهان را از کدام عامل تهدیدکننده نجات دهند. آیا اقدامات مایا سوریان (کاترین کینر) باعث ایجاد یک جهنگ جهانی شده است؟ یا…
از این که بگذریم، میرسیم به پیامهای اخلاقی فیلم که همگی بیرون از روند داستانپردازی آن واقع شدهاند. و متاسفانه این اندرز دادنها به حدی زیاد است که گاهی پروژهی آدام را بیش از پیش ملالآور و کسالتبار میکند. طبق یک قاعدهی کلی میتوان گفت محدودیتهای پیرنگ تعقیب و گریز، که مبتنی بر اکتهای فیزیکی است، به فیلم اجازهی حرف زدن از مفاهیم عمیقی مانند بحران هویت را نمیدهد. و اصولا چنین مفاهیمی در میان موش و گربه بازی شخصیتها مجال عرض اندام نمییابند. اما گویی جناب شان لوی اصرار داشته که در اثر خود ضمن قصهگویی، هرزهگویی هم بکند.
خودشناسی آدام در فیلم Adam Project
اگرچه پروژهی آدام زمان قابل توجهی را هم به شخصیتها اختصاص میدهد و از این طریق سعی میکند به یک فیلم شخصیتمحور نزدیک شود، اما به موفقیتی دست نمییابد. علت آن است که فیلم توان خروج از محدودههای ژانر خود را ندارد. برای تفهیم بیشتر موضوع، باز هم میتوان این فیلم را با همتایاناش مقایسه کرد. آیا سفر مارتی مکفلای در فیلم بازگشت به آینده یا سفر کایل ریس در فیلم ترمیناتور سفری خودشناسانه به شمار میرود؟ قطعا نه. آنها خواسته یا ناخواسته به گذشته میروند تا با دستکاری در آن بتوانند شرایط را در آینده تغییر دهند.
بنابراین سفر مارتی مکفلای به منظور بهبود زندگی والدیناش بوده و سفر کایل ریس برای نجات جان سارا کانر است. در واقع این فیلمها با شناخت کامل از ویژگیهای ژانر در مسیری حرکت میکنند که نهایتا روایت فیلم را به سرمنزل مقصود میرساند. اما پروژهی آدام هدفی برای شخصیت محوریاش تعیین میکند که با ملزومات ژانر همخوانی ندارد و در نتیجه رفتارهای او را تصنعی جلوه میدهد.
نظر شما دربارهی این فیلم چیست؟ در بخش کامنتها برای ما بنویسید.