کارگردانهایی که بازیهایی عالی در فیلمهای خود ارائه دادند-قسمت چهارم
4: ژاکس تاتی
فیلمهای ژاکس تاتی گرایش به یک ثنویت نادر داشتند، بسیار شبیه به خود تاتی. او یک فرانسویِ پیر و خوشحال را به همراه خیابانهای سنگفرش که پر شده بود از میوه فروشها و ماهی فروشها معرفی کرده بود که بود یک زیبایی منصفانه و احساسات گراییِ بی آلایش که موجود بود به صورت تهدید شده توسط دنیای بیحفاظ و خاکستریای که توسط ماشینها اداره میشد، مردانی که لباسی یکدست داشتند و سعی میکردند جامعهی مدرن را به یک جامعهی افسرده تبدیل کنند.
با فیلمهایی مثل “تعطیلات آقای هولت”، “عموی من” و “وقت بازی”، تاتی ثابت کرده که در دنیای سینما هنوز جایی برای پانتیمومهای صامت وجود دارد و، با اینحال او در پایان حرفهاش یک قربانی از کمال گرایی خودش بود، تاتی برنامه ریزی میکرد تا در همهی فیلمهایش نفوذ کند آن هم در روحی آرام و هوشی بُرنده. بعضیها او را با چاپلین مقایسه میکنند، با این وجود آن کسی که میتواند پیام اجتماعی و استایل کمدی او را ببیند، خود تاتیست، که فراتر از همهی اینها محصولی از فرانسه است.
3:اورسن ولز
اورسن ولز تبدیل به مثالی حماسی برای ستیز فیلمسازانی بیشمار شده است، چه جوان و چه پیر، بر علیه موسسهی صنعت فیلم، مخصوصا در طی سیستم استودیویِ منطقهای در دورهی طلاییِ هالیوود. به عنوان اعجوبهای در رادیو و تئاتر شروع کرد، ولز شناخته شده بود به خاطر تولیدات جنجالیاش از جمله اقتباس از “ژولیو سزار” شکسپیر که بر روی صحنهای فاشیستی اجرایش کرد و رادیوی برودکست 1938، “جنگ دنیاها” ، این اهمیتِ زمان بود، تا وقتی که هالیوود به سراغش آمد.
برای اولین فیلمش، “همشهری کین”، تمامی آزادیهای هنرمندانه به ولز از سوی آر.کی.او داده شده بود و تعدادی از اعضای گروه تئاتریاش را استخدام کرد. برای داستان، به همراه هرمان مانکویز، او یک بیوگرافی بیپرده و داغدار را از روی زندگی ماگول ویلیامز نوشت.
این فیلم یک شکست مالی در نخستین نمایشش بود، سالها طول کشید تا توجه منتقدان را به خود جلب کند اما حرفهی ولز قبل از آن صدمه دیده بود. فیلم بعدیاش، “خانوادهی مفخم امبرسون”، سخت توسط آر.کی.او تدوین شد و با وجود اینکه ولز داشتن یک کارنامهی طولانی و تحسین شده را ادامه داد، ولی هیچوقت آن آزادیای که برای “همشهری کین” داشت را به دست نیاورد.
2: باستر کیتون
در کنار چاپلین و هارولد لوید، باستر کیتون یکی از بزرگترین کمدینهای آمریکاییِ دوران صامت هالیوود بود. با اینکه هیچوقت آن ارتباط احساسیای که تماشاگران با چاپلین داشتند را به دست نیاورد، او از پسزمینهی آکروباتیکش و تکنیکهای سینماییِ مبتکرانهاش استفاده کرد تا به تعدادی از سرگرم کنندهترین شیرین کاریهای سینمایی در فیلمهایش برسد، خیلی از آنها برای اینکه امروزه انجامش دهیم از ریسک بسیار بالایی برخوردار هستند.
اگرچه برای ساخت تعدادی از فیلمهای فراموش نشدنیاش همچون “دریانورد”، “جنرال” و “کشتی بخار بیل جونیور”، او همیشه با فیلمنامهنویسان و کارگردانان همکاری میکرد، که هیچ غافلگیریای ندارد وقتی میفهمیم تا چه اندازه تولید این فیلمها فرزانه بوده، اما سطحی که آنها در ساخت فیلمها درگیرش بودند با اختلاف بسیار معنای واقعی جدال و کشمکش بوده است.
چیزِ قابل شناسایی این است که: این فیلمها اوج آزادی هنری برای باستر کیتون بودند و اگرچه او تمام اعتباری که لایقش بود را دریافت نکرد، اما او مدیریت کرد تا تقدیم کند به تماشاگران آنچه را که معنای اصیل کمدی هست، او خودش را رها کرد تا آزاد باشد از فشار نمایشهای نمونهای و پر زرق و برق، تا با مدیومی همچون سینما به اهدافش برسد.
1: چارلی چاپلین
درحالی که خیلی از ستارههای دوران صامت هالیوود رفته رفته از ذهن عموم مردم پاک شدند، یک موهبت بی همتایی در چارلی چاپلین وجود داشت که نسل به نسل او را محبوب نگه داشته است. خیلی از فاکتورها برای به وجود آمدن این پدیده همکاری کردهاند، که عبارتاند از: فراگیر بودن کمدیاش، آن چیزی که او نگرانش بود با صدا در سینما از بین میرفت، شمایل سادهی کاراکتر ولگردش که او را کاملا جهانی میکرد و کار پرالتهاب او برای ارائه دادن بهترینها به تماشاگر.
همیشه یک کمالگرا بود که برای جلا دادنِ هر جزئیات کوچکی که از ذهن هنرمندش میگذشت سخت کار میکرد، چاپلین از تجربهای که در اجرای موزیک در تالارهای گوناگون داشت و نیروی خارق العادهاش استفاده میکرد تا به آرامی قدرت تولیدهایش را افزایش دهد و در نهایت تمام جنبههای هنری را کسب کند، مدیریت کرد تا نه تنها یک بازیگر بلکه یک فیلمنامه نویس، کارگردان، تهیه کننده، تدوینگر و موسیقی سازِ فراموش نشدنیترین فیلمهایش همچون “جستجوگر طلا”، “روشنایی شهر”، “عصر مدرن” و “دیکتاتور بزرگ” باشد که همهی آنها نمونههایی کاملا سینمایی از هنر هستند، چاپلین کمدی را به قلهی استانداردها رساند.