اپیزود آغازین سریال Suits یکی از هوشمندانهترین و جذابترین شروعها برای یک سریال میتواند باشد. برای هر کسی که ایدهی «مرد نابغه» را دوست داشته باشد، سریال Suits تا مدتها بهترین گزینه است. «مایک راس» که به واقع تصویری مدرن از کهنالگوی هوشِ برتر و نابغهای دوستداشتنی است، تفاوت چندانی با ابر قهرمان آمریکایی ندارد. اما او حالا پس از هفت فصل پیاپی حضور در این سریال، صحنه را ترک کرده و Suits بدون او و نامزد دوستداشتنیاش ادامه مییابد. به نظر میرسد که بعد از هفت فصل پر افت و خیز و در امتداد پخش فصل هشتم این سریال، وقت آن است که در مورد سریال Suits و وکلای شیکپوش حرف بزنیم. با گیمنیوز همراه باشید.
در مورد شخصیت «مایک راس» (پاتریک جی آدامز) میشود بیشتر از اینها صحبت کرد. او شاید یکی از متمایزترین شخصیتهای تلویزیون است. کسی با قابلیتهای هر کدام از ابرقهرمانان جوان، اما در یک زندگی کاملا معمولی و در کنار آدمهای دیگر، و در شغلی که شاید در عمل کم از ابر قهرمان بودن نداشته باشد. مایک، گذشتهی جالبی دارد. او مثل بسیاری از ابرقهرمانان کلاسیک آمریکایی، در کودکی غم از دست دادن والدین را چشیده و با آن کنار آمده و در تمام طول زندگیاش تلاش کرده تا به کسی تبدیل شود که جلوی اتفاق مشابه آنچه برای او افتاده و به او لطمه زده را بگیرد. گذشتهی تاریکِ مایک راس، با آغاز همکاری او با «هاروی اسپکتر» (گابریل مکت) وارد مسیری میشود تا پس از طی آن به آیندهای روشن بیانجامد.
در سه فصل ابتدایی، اوج هنرنمایی بازیگران و تیم نویسندگی را شاهد هستیم. قصههای محکم و فیلمنامهای دقیق، با وجود نبوغی غیرقابل پیشبینی در هر قسمت، Suits را به یک سریالِ لذتبخش و هیجانانگیز تبدیل میکند. آنچه مهمتر از همه است، شخصیتپردازیهای خوب و قابل قبول، استفادهی درست از ظرفیتهای بازیگران و شخصیتها و ضمنا سرگرمکنندگی است. همهچیز در حد قابل قبولی قرار دارد و اگرچه شیکپوشی و با کلاس بودن، شرط پسندیدن یک سریال نمیتواند و نباید باشد، Suits آنقدر قوی است که در نظر نگرفتن این نکته یک ظلم بزرگ به نظر میرسد. به هر حال، تا پایان فصل سوم، علاوه بر خط داستانی هر قسمت که به یک پروندهی مهم و بزرگ که دست آخر با نبوغ مایک، کاردانی هاروی و کمک دیگر شخصیتهای دوستداشتنی مثل دانا و لویس به پیروزی میانجامد، یک خط داستانی دیگر هم دنبال میشود که به روابط شخصیتها با هم، گذشتهی آنها و زندگی حاضرشان میپردازد.
با همین فرمول تقریبا سریال دو فصل دیگر هم پیش میرود. فصل چهارم و پنجم، دوران افول سریال هستند، اما چرخشهای داستانی مانع باز شدن دستِ نویسندهها در پیش بردن فرمولی سریال میشود. به نظر میرسد آنها از اینکه مخاطب همیشگی سریال را دنبال میکند مطمئن هستند و دیگر هیجان آن روزهای ابتدایی تولید سریال را ندارند. در عوض، بازیگران بهتر شدهاند و در ابراز احساسات خود موفقتر عمل میکنند، داستانهای عاطفی سریال پختگی بیشتری نشان میدهند و با اینکه همه چیز رنگ و بوی یک سوپآپرای آمریکایی میدهد، سریال از حد استاندارد خود پایینتر نمیرود.
فصل ششم اما به عنوان سومین فصل پیاپی که سریال افت میکند شناخته میشود. به نظر میرسد که تا ایجا، همهی ایدهها مصرف شدهاند و هر گرهای که ممکن بوده در داستان ایجاد و سپس با فرمول همیشگی مرتفع شده است. اما نویسندگان اصرار دارند که سریال ادامه پیدا کند، برای همین پای شخصیتهای قدیمی را وسط میکشند، موضوع را برای آنها شخصی میکنند و ما را در پیچ و خم داستانهایی میاندازند که اگرچه هنوز امضای Suits را دارند، با جذابیت اندک خود اجازهی تداعی شدن روزهای اوج سریال در فصلهای اول را به مخاطب همیشگی نمیدهند. همچنان برخی از مهمترین فاکتورهای جذابیت سریال نقش مهمی ایفا میکنند و «دانا پالسن» مهمتر از همه جلوه میکند و Suits را سر پا نگه میدارد. با وجود افت در روایت و قابل حدس شدن فیلمنامه و از بین رفتنِ المان غافلگیری از راه حلِ انتهایی، سریال در کارگردانی در حد استاندارد باقی میماند و البته در انتخاب موسیقی و ساخت موسیقی متن پیشرفت قابل ملاحظهای میکند و از همیشه بهتر است.
فصل هفتم، قصهی متفاوتی دارد. پرداختن به شخصیتهای همیشگی از دریچهای دیگر، رمز موفقیتی است که نویسندگان بالاخره آن را کشف میکنند. ورود به زندگی شخصی «هاروی» و «لویس» و درگیر کردن زندگی عاطفی آنها، مخاطب را بیش از همیشه به این شخصیتها نزدیک میکند. در همین حال رابطهی راس و ریچل (!) هم اوج میگیرد و بالاخره در پایان فصل به سرانجامی که لایق آن بوده میرسد. ورود همزمان دو «روانشناس» به سریال و تزریق ایدههای روانشناختی به وسیلهی آنها، تلاش قابل ملاحظهی دیگری است از سوی سازندگانی که بالاخره فهمیدند باید فرمولها را از نو بنویسند تا سر پا بمانند. فصل هفتم یکی از فصلهای خوب Suits است و با چند چالش بزرگ، نقاط عطف داستانی محرک و عاطفی برای طرفداران و مخاطبین سریال و بالاخره جدایی مایک راس و ریچل زین از «اسپکتر لیت» موفق میشود تقریبا همهی از دست رفتههای سریال را باز پس بگیرد.
حالا در امتداد پخش تابستانی فصل هشتم سریال Suits هستیم. فصلی که بدون «مایک» نابغه شروع شده و در عوض، سازندگان تلاش کردهاند شخصیتهای دیگری را جایگزین او کنند. اگرچه ممکن است سریال جذابیتهای خاص گذشتهاش را نداشته باشد، وجود شخصیتهای دوستداشتنی مثل «لویس» و «دانا» و فرصت عرض اندام دوبارهی «هاروی» در میدان نبردهای حقوقی چالشبرانگیز، میتواند در نگه داشتن مخاطب موثر باشد. اگرچه «رابرت زین» هم به متنِ ماجرا اضافه شده و نقش پررنگی در هر قسمت دارد و حالا «کاترینا» و «سامانتا» (کاترین هیگل) در کنار دیگر شخصیتهای حضور دارند، باید منتظر ماند و دید آنها میتوانند خرگوشی از کلاه خارج کنند و جای مایکِ نابغه را بگیرند؟
تنها یک چیز روشن است؛ هیچ کس نمیتواند با هاروی دیالوگ فیلم مرور کند و بیننده را سر ذوق آورد. انگار بتمن، رابین را از دست داده باشد، سریال ادامه دارد، اما برای طرفداران رابین، تمام شده است.
بهتر بود تو فصل شش تموم میکردن ..من الان قسمتهای آخر فصل هفت هستم و واقعا خیلی افت کیفیت مجسوس بود تو این فصل حالا هم که خوندم مایک تو فصل بعدش نیست! اصل قضیه رابطه ی مایک و هاروی بود ، چه اصراری داشتن یه شاهکار رو تبدیل به یه سریال دم دستی کنن؟ واقعا سه چهار فصل اولش شاهکار بود و تا شش هم اوج هیجانش رو هنوز حفط کزد…کاش ادامه نمیدادن اعصابم داغون شد گفتین مایک نیست فصل 8 …اه
قشنگ یجوری اسپویل کردی که از فصل سه ول کنم برم دمت گرم
این بی نظیر ترین سریالی بوده که تا الان به عمرم دیدم
یه سریال که به معنای واقعی هوشمندی ذکاوت و سرعت و هوش تو یه بازی جذاب نشون میده و خیلی چیزای دیگه ، شاید مسیر زندگی و انتخابام واقعا تغییر کنه بعد از این فیلم ، کاشکی انقد زود تموم نمیشد
واقعا سریال خوبیه. ولی دیگه آخراش یه کم داشت جذابیتش رو از دست میداد. اتفاقا یه کمی هم دیر تموم شد به نظر من.
وقتی فصل هشت بدون مایک شروع شد تقریبا یه هفته سریال و ول کردم . چون تمام سریال حول محور دو تا شخصیت میگشت و یکی شون رفته بود . جسیکا هم کامل رفته بود ولی خدایی خوب جمعش کردن اصلا جای خالی شخصیت ها اذیت نمیکرد . هرچند هیچی سه فصل اول نمیشه