وقتی صحبت از فیلم بعدی کارگردانی مانند آلفونسو کوارون -که به طور پیاپی قدرت کارگردانی خود را اثبات کرده و موفق شده در ژانرهای گوناگون آثار برجستهای خلق کند؛ میشود، مخاطب پیش از مواجه با فیلم، از دیدن یک فیلم خوب مطمئن است. بنابراین در برخورد با اثر جدید کوارون یعنی Roma، سوال این نیست که فیلم خوب است یا بد، ضعیف است یا قوی، خوش ساخت است یا دست و پا شکسته، بلکه سوال این است که آیا فیلم به اندازه کافی خوب است؟ آیا میتوان با قطعیت مهر شاهکار روی آن زد؟ آیا از دستاوردهای شگفت انگیزی که کوارون در فیلمهای پیشیناش به آنها دست یافته پا را فراتر میگذارد یا در جایگاهی پایینتر از آنها قرار میگیرد؟ در ادامه با نقد و بررسی فیلم Roma با گیمنیوز همراه باشید.
این مشکلی است که همهی کارگردانهای بزرگ دیر یا زود با آن مواجه میشوند. وزن سنگین آثار موفق پیشین. برخی در برابر چنین فشاری محتاط و کم کار میشوند، برخی سعی میکنند با غرق کردن خود در خلق اثری جدید خود را از زیر فشار توقعات خارج کنند، برخی سعی به خروج از روند معمولشان، ساخت فیلمی در ژانری جدید، محیطی جدید و زبانی جدید میکنند و برخی به عقب برمیگردند و دوباره به سراغ ریشههایی که از آن سربرآوردهاند میروند. روندی که کوارون در Roma در پیش میگیرد، ترکیبی از روش اول و آخر است. کوارون روما را پنج سال پس از پروژه سنگین «جاذبه» جلوی دوربین برده و روما در مقابل چنین اثری، در چشم مخاطب ساده و کم دردسر به نظر میرسد. همچنین او با برگشت به شهر مادریاش و با روایت قصهای پر تشابه با کودکی خود، در حالی که مانند کارگردانی در شروع راه وظیفه نویسندگی، کارگردانی، تهیه کنندگی، تدوین و فیلمبرداری را به طور همزمان به عهده دارد، در برقراری تماس دوباره با ریشههایش تلاش میکند.
روما قصهی خانوادهای از طبقه متوسط در اوایل دهه هفتاد میلادی در مکزیکوسیتی است. داستان حول محور یکی از دو خدمتکار سرخانه خانواده، کلئو، شکل میگیرد. پدر خانواده در یک جدایی تعجب برانگیز خانه را برای مدتی طولانی ترک میکند و رفتارهای هیستریک مادر خانواده در غیبت او نشان از اتفاقی بزرگتر از یک سفر ساده دارد. در این میان کلئو با فرمین، که زندگیاش حول محور هنرهای رزمی شکل گرفته، آشنا میشود و خیلی زود متوجه میشود که از او حامله شده است.
فرمین با خبردار شدن از این اتفاق فرار میکند. کلئو با حمایت مادر خانواده تصمیم به نگه داشتن بچهاش میگیرد و با پیدا کردن دوباره فرمین، تلاش به حفظ او در روند تولد بچه میکند که با رفتار خصمانه و تهدید آمیز فرمین همراه میشود. در یک تصادف، هنگامی که کلئو با بچههای خانواده به سینما میرود متوجه میشود که پدر خانواده همچنان در شهر است و او و یکی از بچهها وی را با معشوقهاش میبینند.
شاید از اولین نمای فیلم، هر مخاطب پیگیر سینما متوجه برجستگی قابل توجه تصویری بشود. کوارون پس از سالها همکاری با یکی از بهترین فیلمبرداران تاریخ سینما، امانوئل لوبزکی، این بار خودش پست دوربین قرار گرفته و با تلسط و قدرت فراوان، هوش بصری خارقالعادهاش که باعث برجستگی آثار پیشین او شده بود را به نمایش میگذارد. همانند قبل کارگردانی و میزانسن تماشایی آثار او، در این اثر نیز به وفور به چشم میخورد که چشم ناپوشیدنیترین آنها، صحنه حمله گروه نظامی به دانشجویان است.
کورارون، این پلان سکانس را با چنان چیرهدستی به انجام رسانده که یکی از در خدمتِفرمترین پلان سکانسهای سینما بر پرده رقم میخورد و کمتر کسی متوجه پیوستگی طولانی حرکت دوربین میشود، چرا که لحظهای نه دوربین و نه میزانسن سعی در خودنمایی نمیکنند. تدوین کوارون نیز مانند فیلمبرداریاش نرم و بیتکاپو جلوه میکند، جادویی که تنها پس از شناخت عمیق و ساخت پیاپی آثار سطح بالا حاصل میشود.
کوارون در بازی گرفتن از بازیگران گمناماش نیز مانند همیشه موفق است و نمایش آنها در مقابل دوربین آنقدر بیایراد و روان پدیدار میشود که کمتر لحظهای مخاطب متوجه میشود که نگاهش به چند بازیگر دوخته شده است و نه به چند انسان واقعی که به تصادف جلوی دوربین سینما حاضر شدهاند.
روما درخشان است. فیلم یک مسترکلاس تکنیکی در تمام زمینهها محسوب میشود و موفق به خلق سکانسها و قابهای محشری میشود که پیش از این کمتر فیلمی موفق به حفظ چنین کیفیتی از حیث دیداری و شنیداری در تمام مدت زمانِ خود شده است. با این حال، پس از تماشای فیلم، مخاطب با حس خلائی از سالن خارج میشود. حس خلائی که تمام برجستگیهای هنری فیلم قادر به پر کردن آن نیست و این خلاء چیزی نیست جز حضور یک قلب تپنده در مرکز فیلم.
میتوان این ایراد را به پرداختنشدگی شخصیتهای فرعی داستان ربط داد، میتوان این ایراد را به چیرگی استایل بر سبک ربط داد، میتوان گفت که ایراد فیلم از سکوت و مفعول واقع شدن شخصیت اصلی سرچشمه میگیرد و همه این ایرادات میتوانند در جای خود درست بیان شده باشند، اما بارها فیلمهای زیادی علیرغم وجود این ایرادات و ایراداتی مضاعف و عمیقتر، موفق به تأثیر گذاری شدید روی مخاطب شدهاند.
روما، خلاف آنکه روایتی تقریبا زندگینامهوار از کودکی خالقاش است، کمتر از هر اثر دیگری از او، قلب و عاطفه خالقاش را در بر دارد. شاید اینکه چیزی بخشی از زندگی ما را به خود صرف کرده، به این معنی نباشد که در آن حسی قابل انتقال وجود دارد؛ که بخش فعالی از آن فرد امروز را تشکیل میدهد و حرفی واقعی از سازندهاش را ابراز میکند. اینجا است که میشود گفت «فرزندان آدم» آینه بهتری از کوارون و سینماست، و آه از بیثمری این همه زیبایی دوست داشتنی روما.