Viridiana (1961)
قطعا تماشاگران سینمای لوئیس بونوئل میتوانند نشانهگذاریهای این کارگردان بزرگ را بهتر و بیشتر درک کنند و به عمق معنای این سینما در این مثال خاص پی ببرند، اما فیلم Viridiana چندان هم پیچیده و دارای مضامین غیرقابل درک نیست، بلکه یک اثر با نشانههای واضحی است برای کسانی که حداقل از داستانِ اصلی و رویهی آن سر درآورده باشند.
Viridiana یکی دیگر از فیلمهای عجیب بونوئل است که تماشای آن قطعا تجربهای خوشایند خواهد بود. اگر میخواهید مزهی اصلی سینمای بونوئل را بچشید، این فیلم را حتما با دقت تماشا کنید و به دنبال پیدا کردن ارتباطهای تصویری و تفسیر آنها باشید تا داستان را از نقطهنظر بونوئل دنبال کرده باشید.
فیلم Viridiana ساختهی سال 1961 که موفق به دریافت جایزهی نخل طلای جشنواره فیلم کن در همان سال شد، اقتباسی ضمنی از رمان Halma نوشتهی بنیتو پرز است. فیلم Viridiana که بونوئل در آن به سادگی مخاطب را با چند مسئله مواجه میکند، یک مجموعهی قدرتمند از لحظات حساس درگیری انسان و مذهب، عشق، فقر و فلاکت و سرمایهداری است و ضمن آن، به وحشت مازوخیستی یک راهبهی مسیحی میپردازد.
در این فیلم که از ساختههای شاخص «لوئیس بونوئل» محسوب میشود، «ویریدیانا» شخصیتی عجیب و پیچیده معرفی میشود. او در مدت کوتاهی که برای دیدن عموی خود از صومعه خارج شده و به نوعی به تعطیلات رفته است، حوادثی را از سر میگذراند. در حالی که از آشفتگیهای روحی زیادی رنج میبرد و برای تسکین و التیام روح خستهی خود به مذهب پناه برده، موفق به مهار امیال مازوخیستی خود نشده و مازوخیسم و مذهب را به طرز پیچیدهای نزدیک به هم یافته است. اینجا است که در کنار اولین قدمها برای پرداخت شخصیت بانو ویریدیانا، بونوئل بند اول از بیانیهی خود را قرائت میکند.
در ادامهی داستان و با رخدادی غیرمنتظره، شرایط تغییر میکند و ویریدیانا که با دلیلی محکم در شرف ترک عمارت عموی خود است، مجبور به بازگشت میشود. تا زمانی که صاحب اصلی این عمارت سکان هدایت خدمه را به دست بگیرد، ویریدیانا همه کاره میشود. او که با رویای مهربانی عیسی مسیح زندگی میکند، تلاش میکند همین ایده را در این فرصتِ طلایی به دست آمده پیاده کند، اما موفقیت او با چالشهای زیادی که یکی پس از دیگری به وجود میآیند در ابهام قرار میگیرد. ابهامی که نه به ویریدیانا، بلکه به تماشاگر فیلم کمک میکند باورهای مذهبی خود را غربال کرده و به آدمها جور دیگری نگاه کند.
قطعا تماشاگران سینمای لوئیس بونوئل میتوانند نشانهگذاریهای این کارگردان بزرگ را بهتر و بیشتر درک کنند و به عمق معنای این سینما در این مثال خاص پی ببرند، اما فیلم Viridiana چندان هم پیچیده و دارای مضامین غیرقابل درک نیست، بلکه یک اثر با نشانههای واضحی است برای کسانی که حداقل از داستانِ اصلی و رویهی آن سر درآورده باشند. در یکی از صحنههای مهم فیلم، بونوئل یک سگِ خسته را بسته به ارابهی اسبهای کاری نشان میدهد. سگ بیچاره تلاش میکند خود را با سرعت اسبها هماهنگ سازد، وگرنه زمین خواهد خورد و گردنش خواهد شکست. این وضعیتِ بغرنج توسط ناظرِ درون فیلم غیرعادی تلقی میشود و او را به خرید سگ و آزاد کردن آن وا میدارد. او تنها چند ثانیه بعد در همان مسیر یک ارابهی دیگر را میبیند و سگ دیگری که درست در همان وضعیت قرار دارد.
استعاره، یکی از کلیدیترین ابزارهای سینمای بونوئل است. او اغلب تلاش میکند تا با بهرهگیری از حیوانات و استریوتایپهای به وجود آمده از آنها معانی بزرگتری را در ذهن مخاطب متجلی کند. این اتفاق در فیلم Viridiana نیز چند بار میافتد و بونوئل با هنرمندی این استعارهها را به صحنههای دیگر فیلم و ماجراهای بزرگتر داستان آن متصل میکند. پیدا کردن این نقاط اتصال و پیوند دادن استعاره به مابهازای درونی فیلم از آن، مهمترین کاری است که تماشاگر باید در مواجهه با این فیلم از بونوئل انجام دهد.
در یکی دیگر از صحنههای فیلم، زمانی که فقرا در عمارت تنها گذاشته میشوند و زمام امور به دست ریشسفید همین جمع میافتد، آنها بیمحابا به غذاهای موجود در خانه و تجملات آن هجوم میبرند و نه ریشسفید، نه مذهب نمیتواند جلوی آنها را بگیرد، گویی زمان آزادی فرا رسیده و این تنگدستان باید از نفس خود به بهترین نحو میزبانی کنند. اولین خواستهی گرسنگان غذا است، آنها میخورند و مینوشند و زیادهروی و اسراف میکنند و بعد به فکر بازیگوشی میافتند و در این تلاطم خشم و رانههای جنسیِ مدتها سرکوب شده، خدایی وجود ندارد، اگرچه تابلوی شام آخر داوینچی توسط آنها بازسازی میشود.
Viridiana یکی دیگر از فیلمهای عجیب بونوئل است که تماشای آن قطعا تجربهای خوشایند خواهد بود. اگر میخواهید مزهی اصلی سینمای بونوئل را بچشید، این فیلم را حتما با دقت تماشا کنید و به دنبال پیدا کردن ارتباطهای تصویری و تفسیر آنها باشید تا داستان را از نقطهنظر بونوئل دنبال کرده باشید.