انتظار مخاطبین جنگ ستارگان از نهمین اپیزود از مجموعهی جنگ ستارگان و سومین اپیزود از مجموعه دنباله این است که این قسمت باید چیزی بیشتر از جلوههای کامپیوتری و متنهای اخلاقی باشد. اما این انتظار در کمتر از بیست دقیقه از شروع فیلم به یاس و ناامیدی بدل میشود. «جنگ ستارگان: خیزش اسکایواکر» از دید تماشاچیان و دنبالکنندگان جدی جنگ ستارگان، یک سقوط عظیم و یک پرش از ارتفاع بلند برای تمامی مجموعه فیلمهای جنگ ستارگان است. در ادامه با نقد فیلم Star Wars: The Rise of Skywalker همراه گیمنیوز باشید.
داستانی که در این سهگانهی اخیر مشاهده میشود به نحو عجیبی سرراست است. «بن سولو»، پسر هان سولو و پرنسس لیا که مدتی در اختیار لوک اسکای واکر برای آموزشهای جِدای بوده است پس از مدتی و با بهانهی این که لوک اسکای واکر قصد کشتن او را داشته است سر به شورش برمیدارد. او در این راه حتی پدر خود هان سولو را نیز از بین میبرد و به خانوادهی سولو-اسکایواکر پشت میکند.
در همین حین «رِی» که در کودکی پدر و مادر وی او را رها کردهاند و هماکنون زباله گردی میکند بعد از خروج بن سولو یا همان کایلو رن به خدمت لوک اسکای واکر درآمده است. او آموزشهای جِدای را از او فرامیگیرد و کمکم تبدیل به یک جِدای تمامعیار میشود. در این قسمت یعنی قسمت آخر از سهگانهی جدید، رِی که خود نوادهی سناتور پالپاتین یا همان سیث است، بر ضد او قیام میکند و محفل نهایی را از میان میبرد.
از ابتدای ساخت سهگانهی سوم ایدههای مرسوم در جامعهی فعلی آمریکا جای ایدههای اصلی لوکاس برای طراحی جهان جنگ ستارگان را گرفتند. دختری جوان و زیبا، با پوستی نهچندان تیره نهچندان روشن، با اندامی ورزشکار از طبقهی پایین جامعه، بدون هیچ پیشینهی خانوادگی، صاحب قدرتهای فوقالعاده که خود از آن بیخبر است، خیرخواه و مهربان و… همه و همه فضیلتهایی است که بیشتر در مراسم انتخاب دختر برتر سال مورد بررسی قرار میگیرند بهجای آنکه به شخصیت عمق و ریشه بدهند. حتا طراحی لباس او نیز بهگونهای است که بتواند طیف گستردهای از مخاطبان را راضی نگه دارد. از بالاتنهای شبیه کاهنان یونانی تا شلوارکی مخصوص دویدن در صبحگاه در پارکهای لندن یا نیویورک.
با این پردازش دیگر ما با یک جهان منحصربهفرد فانتزی روبهرو نیستیم بلکه با ایدههایی شبهفمنیستی آن هم از نوع آمریکایی روبرو هستیم که باید به دنیای میان ستارهای حقنه شوند. هر زنی از هر طبقه و نژادی میتواند به درجات و مقام برسد به شرط آنکه به خود، به خانوادهی خود و به دوستان خود ایمان داشته باشد و رابطهی متقابل بین آنان برقرار باشد.
شاید قلمفرسایی در مورد مجموعهای عامهپسند از دید عاشقان سینمایی چندان کار پسندیدهای نیاید و آن را گسترش ابتذال بدانند اما باید دانست که جنگ ستارگان با سهگانهی اول خود انقلابی در صنعت سرگرمی پدید آورد که تا سالها کارِ دیگر سازندگان مجموعههای علمی تخیلی را سخت کرد. در سهگانهی نخست بهوضوح «جرج لوکاس» از پرداختن به ماهیت نیروهای دوگانهی کهکشان طفره میرود. او میداند که وارد شدن به وادی چرایی و چگونگی این نیروها یا باعث پیچیدگی بیمورد داستان یا منجر به اخلاقگرایی مبتذلی خواهد شد که به خاطر صبغهی مذهبی مخاطبان عام، داستان تکراری چندین قرن گذشته را مکرر کرده است.
اما در سری جدید مسائل پیرامونی خود را به درون فیلم تحمیل کرده است و چندان تلاشی نیز برای بهبود ساختمان فکری داستان نشده است. قدر مسلم «جی جی آبرامز» هوشمندی و بیپروایی لوکاس را در روایت کردن ندارد. او از همان کلیشههای شرقی ساختهشده در اذهان آمریکایی از بودیسم و یوگای هندی بهره میجوید تا روایت ضعیف خود را ضعیفتر از دو قسمت قبلی این سری شروع کند. لذا کار بهجایی میرسد که ارواح جِدای های گذشته به اضافهی پرنسس لیا و هان سولو باید توان متافیزیکی پیدا کنند و رِی پالپاتین را برای پیروزی بر محفل نهایی یاری دهند. بهاینترتیب فیلم ملغمهی بیمعنایی از حضور شخصیتهای مختلف از هان سولو تا سیث میشود تا نشان دهد تنها دوستی خواهد ماند و خانواده تنها مأوای هر شخص است و درنهایت این مضحکه با مرگ بن سولو به تقاص کشتار و ویرانی به بار آمده تمام میشود.
به نظر میرسد سیاست دیزنی برای ساخت سری جدید جنگ ستارگان جذب حداکثری مخاطب عام باشد. آنجا که فیلمها کموبیش از یکدیگر نشانه میآورند میتوان حدس زد که این کمپانی عزم جزمی برای پرمخاطب کردن بستر تلویزیونی خود داشته باشد. همانطور که در این قسمت درنهایت رِی شمشیر خود را درون همان تعمیرگاهی در صحرای تاتویین میبرد که سریال ماندالورین بخش عظیمی از مانور خود را در آن صحرا انجام داده است.