بازی The Last of Us Part 2 بعد از مدت زمانی طولانی که در انتظار آن بودیم عرضه شد. این بازی انحصاری پلی استیشن 4 که دنبالهای مستقیم برای بازی موفق ناتی داگ در نسل قبل محسوب میشود، با واکنشهای متعددی مواجه شد.
حال زمان آن رسیده که درباره بازی The Last of Us 2 حرف بزنیم. در حقیقت، این بازی در این نسل به یکی از معدود عناوینی تبدیل شده که گیمرها و منتقدان بسیاری را روبروی هم قرار داده و آنها بر سر بازی با هم به جدالی جذاب و گاهی ترسناک مشغول هستند. سوالات بسیاری درباره مسیری که ناتی داگ با این بازی طی کرده وجود دارد، اینکه آنها مسیر درستی را انتخاب کردهاند یا اتفاقی که در داستان بازی میافتد تماما آزاردهنده و غیرقابل تحمل است؟
یادآوری داستان The Last of Us
ابتدا باید مروری بر قصهی بازی قبلی و بخش پایانی آن داشته باشیم. در بازی The Last of Us جوئل شخصیت اصلی داستان بازی، به طور ناگهانی متوجه اتفاقات جدید دنیا و شیوع یک بیماری خطرناک میشود. جوئل که برای این آخرالزمان ناگهانی آمادگی کمی دارد با تکیه بر تواناییهای خود تلاش میکند از محل زندگیاش بگریزد و دخترش را نجات دهد. اما در این مسیر دخترش کشته میشود و خودش نیز چند سال بعد در یک شهر حفاظت شده به ماجراجویی ادامه میدهد. جوئل به یک شخصیت قهرمانگونه تبدیل شده و چون تسلط زیادی بر استفاده از سلاح و محافظت از خود دارد راهی ماموریتی میشود.
ماموریت جوئل رساندن دختری به نام «الی» به یک بیمارستان است. او ابتدا به این کار در همان اندازه ماموریت نگاه میکند اما رفته رفته یک رابطه عاطفی از جنس پدر و دختری بین الی و جوئل شکل میگیرد. جوئل میفهمد که الی نسبت به بیماری همهگیر آخرالزمانی ایمن است و در واقع او را به بیمارستان میرساند تا از این موهبت برای تولید یک واکسن استفاده شود. به هر تقدیر جوئل و الی به سلامت به مقصد میرسند، اما جوئل میفهمد که در صورت انجام عمل جراحی برای تولید واکسن، خود الی جان خواهد باخت.
به همین خاطر تصمیم میگیرد الی را نجات دهد و در حالی که میداند این آخرین شانس بشر برای ایمن شدن در مقابل این همه گیری وحشتناک است، دکترها و پرستارها را میکشد و همه جا را به هم میریزد و پیش از انجام عمل با الی از آنجا میگریزد.
راهی سفر انتقام که میشوی دو قبر حفر کن
داستان قسمت بعدی درباره اتفاقاتی است که بعد از این تصمیم جوئل میافتند. دکتری که در بیمارستان کشته شده دختری به نام «ابی» و دوستانی داشته است. در بازی The Last of Us Part 2 درباره این شخصیتها اطلاعات بیشتری به دست میآوریم. اما اصل داستان مربوط به انتقام ابی از جوئل است. جوئل توسط ابی به قتل میرسد و الی شاهد این ماجرا است. او هم در ادامه تصمیم میگیرد که انتقام مرگ جوئل را بگیرد و به همین خاطر برای یافتن ابی و دار و دستهاش راهی سیاتل میشود.
این آغاز یک مسیر عجیب، پر فراز و نشیب و بسیار تاثیرگذار است. بازی The Last of Us 2 به خوبی میتواند شما را درباره همهی باورهایتان به فکر بیاندازد. انتقام و خشم ناشی از آن اولین حسی است که به مخاطب منتقل میشود و باید باور کنید که بازی در این راه بسیار موفق بوده است. اگرچه ممکن است صحنههای بحث برانگیز بازی برای طرفداران چندان خوشایند نباشند.
مرگ جوئل، انتقام الی، مسیری که الی برای پیدا کردن و کشتن ابی طی میکند، همهی شخصیتهایی که در این مسیر با الی همراه میشوند یا سر راه او قرار میگیرند، همگی میتوانند موضوع بحثی جدی و جذاب باشند. اما باید توجه داشت که آنچه در این ساختار باید از نظر گذارنده شود تنها اتفاقاتی که در بازی میافتند نیستند، بلکه احساسات مخاطب را نیز شامل میشود.
درباره بازی The Last of Us Part 2 گفتگو کنیم
اینکه بازی تا چه اندازه در خلق یک داستان بکر برای ادامهی روایت قسمت قبلی و تحت تاثیر قرار دادن مخاطبش موفق بوده، در اینجا نباید یک نتیجهگیری شخصی باشد. بهتر است با بحث و گفتگو به نتیجه در این باره برسیم و ببینیم که واقعا پروسهی شرورسازی الی به نتیجه رسیده و تصمیم نهایی او در نکشتن ابی درک میشود یا نه؟
شما میتوانید درباره بازی The Last of Us 2 در بخش دیدگاههای این مطلب به بحث و گفتگو بپردازید.
من هنوز موفق نشدم این بازی رو انجام بدم اما گیم پلی هایی دیدم ازش. علاوه بر اون ماجرای خشم بیش از حدی که باهاش توی بازی مواجهیم، هنوز برام سواله که چرا ناتی داگ این همه حاشیه برای این گیم ساخت. چون قسمت اولش از دید من خیلی قشنگ بود. اما با همهی اینا دلم میخواد این بازی رو تجربه کنم.
وقتی دیگه همه دارن ازین بیماری میمیرن، اینکه انتقامو انتقام گیری بکنن چه فایده ای داره؟!
با وجود اینکه تجربهی فوقالعادهای که در طول انجام این بازی داشتم به نظرم بازی از میانه به بعد تقریبا حوصله سربر شده بود و من به سختی با کارکتر ابی ارتباط برقرار میکردم.
شاید بازی قصد داشت این پیام که انتقام بیهودس و همیشه باعث میشه کسایی که اصلا درگیر ماجرا هم نبودن صدمه ببینن رو به مخاطب منتقل کنه اما به نظرم نتونسته این ایده رو پیاده کنه و درواقع بین الی و ابی، این ابی بود که پیروز شد؛ ابی انتقام خودش رو گرفت، الی جونش رو نجات داد و الان داره میره که به گروه فایرفالای بپیونده!