سریال قورباغه که حالا قسمت ششم آن نیز از طریق نماشا پخش شده، یکی از سریالهای ایرانی خوبی است که این روزها ارزش دنبال کردن را دارد. سریال نوشته و کارگردانی شده توسط هومن سیدی است که در سینمای ایران جایگاه مشخصی دارد. سیدی در ساخت این سریال فراتر از حد انتظار ظاهر نمیشود، اما میتواند برای دقایقی هر چند کوتاه در هر قسمت، بیننده را مجاب کند به دنبال کردن قصه و همراه شدن با خودش. اگر با هومن سیدی و قصهی عجیب قورباغه تا اینجا همراه شدهاید، در ادامه بررسی قسمت ششم این سریال را بخوانید.
سریال قورباغه طی پنج قسمت ابتدایی در داستان بسیار کند پیش میرود. با اینکه این اتفاق فضای کافی برای شخصیتپردازی را به نویسنده میدهد، اما برخی سکانسهای سریال کاملا اضافی به نظر میرسند. از این نظر، در مدت زمان تقریبا یک ساعتهی هر اپیزود، میزان پیشرفت داستان قابل مقایسه با هیچ یک از آثار درخور تلویزیون خارجی نیست. این فاصله میتواند به ویژه مخاطبی که مدام با این سریالها در تعامل است را برنجاند. فضای سریال کاملا تحت تاثیر فرمگرایی بیش از حد هومن سیدی از روایت آن فاصله گرفته و کمکی به پر شدن این خللهای روایی نمیکند.
بیشتر بخوانید: نگاهی به قسمت پنجم سریال قورباغه – وضعیت قرمز
اما در قسمت ششم، دیالوگها از جنس متفاوتی نوشته شدهاند. تعداد اتفاقات تعیینکنندهای که در این قسمت رخ میدهند نیز به نسبت قسمتهای قبلی بیشتر هستند. با این حال ریتم روایت با کمک تدوین حفظ شده است. در نتیجه در پایان باز هم به نظر میرسد که این قسمت هم کند پیش میرود و جذابیت چندانی ندارد.
روایتِ سریال از جنایت محلی در این قسمت به اوج میرسد. بازگشت «رامین» نزد «نوری» و تهدید او با راز بزرگش نقطه عطف این قسمت است که باز هم هوشمندانه در یک پنجم پایانی قسمت قرار گرفته است.
بخش مهمی از کارهای رامین طبق نقشه پیش میروند. اگرچه سر و کلهی پلیس برای بازداشت او خیلی زودتر از آنچه تصور میشود پیدا شد، اما او با زرندگی توانست از چنگ آنها فرار کند. در ادامهی همین سکانس تعقیب و گریز بود که رامین در یخچال یک کامیون حمل گوشت حبس شد. در همین سکانس، در حالی که بازی صابر ابر به خوبی میدرخشد، شاهد یک کارگردانی جذاب هم هستیم که فضای کلاستروفوبیک را میشناسد و از آن به خوبی استفاده میکند. تلاشهای رامین برای رهایی از سرمایی که در آن گیر افتاده تا آخرین نفس نیز ساخت خوبی دارد.
هیجانی که در این قسمت به واسطه این دو سکانس به مخاطب منتقل میشود همان حلقهی گمشدهای بود که در اپیزودهای دوم تا پنجم یافت نشد و سریال را دچار یک نوع رخوت و سکون بیش از حد کرد.
سریال در هر قسمت با یک ایده کارگردانی شده است و این نشان میدهد که هومن سیدی بیش از هر چیز سعی دارد کار خود را بر شانههای آثار محبوب خود استوار سازد. اگر این حقیقت انکار نشدنی را کنار بگذاریم، برخی از اجراهای سیدی در این سریال شکست میخورند. مثل زیادهروی داگماتیک او به حرکت چرخش دوربین در سکانس آغازین این قسمت که آنقدر طولانی میشود که میتواند هر بینندهای را از شدت کلافگی از سریال کاملا جدا کند.
اما در ادامه استفاده از دوربین روی دست برای نشان دادن تنش قالب در صحنه و یا استفاده از نماهای غیرمتعارف غیر متعادل برای نشان دادن فاصله اجتماعی و موضوعی جواب میدهند. همچنان که نمادگرایی ضروری هومن سیدی در نشان دادن تفاوتهای اساسی خیر و شر نیز کاملا دنبالهرو منطق روایی است. فرم و سمبل در اغلب سکانسهای سریال نمیتوانند تعامل لازم را با یکدیگر برقرار کنند و پیام لازم به مخاطب ارسال نمیشود. استفاده از موسیقی نیز با اینکه به پر کردن خلاهای داستانی کمک کرده است، به یاری این تعامل از دست رفته نمیآید.
قسمت ششم سریال قورباغه یکی از قسمتهای خوب این سریال است. اما همهی کمبودهای قسمتهای قبلی را هم به همراه دارد. به همین خاطر ما باید همچنان منتظر فرا رسیدن اپیزودی باشیم که در آن حداقل برخی از این ضعفها و نارساییها برطرف شوند و به سریال جانی واقعی بدهد.