در حال حاضر نقش زن در سینما به واسطه جنبش MeToo و فعالیتهای مدنی برخاسته از آن در سالهای 2016 تا پایان 2020 تغییری اساسی پیدا کرده است. این موضوع دستمایهای شد برای من تا با کمک سه فیلم خوب امسال که هر سه با محوریت یک شخصیت زن ساخته شدهاند، به زعم خود این مسئله را تحلیل و بررسی کنم. در این جستار که تلاش شده تا جای ممکن کوتاه باشد، سه فیلم Pieces of a Woman محصول 2020، Promising Young Woman محصول 2020 و Penguin Bloom محصول 2020 بررسی شدهاند. در ادامه نگاهی به بازنمایی شخصیت زن در سینمای 2020 با کمک این آثار خواهیم داشت.
پس از پدیدار آمدن جنبش MeToo موج موج داستانها در هالیوود به خاطر آنچه احتمال سوء برداشت مردسالارانه خوانده میشد توسط تهیهکنندگان رد شدند. تعدادی بازیگر، تهیهکننده و کارگردان از صحنهی ساخت فیلم طرد شدند. بسیاری از فیلمنامهها تغییر کردند. ساخت فیلمهای اعتراضی با جدیت بیشتری نسبت به گذشته ادامه پیدا کرد. به کارگردانهای زن، به درست یا به غلط میدان داده شد و آنها در فصل جوایز بیشتر دیده شدند. فیلمهای بیشتری با شخصیتهای اصلی زن، قهرمان یا ضدقهرمان، کلاسیک یا مدرن، درام یا ابرقهرمانی تولید شدند.
البته این اتفاق بیشتر در آمریکا رخ داد اما در همهجای دنیا جریان داشت. شاید تنها در ایران بود که سمبهی پر زور سرمایهداری به قدرت افکار عمومی چربید و تابلوی نقاشی جعلی یک هنرمند قلابی متهم به تعرض جنسی میلیاردها تومان معامله شد. به هر حال، در غرب سردمدار رذائل و مسکن شیطان بزرگ کسی چون وودی الن هم طرد شد. شاید تعداد سینماگران قربانی فرهنگ طرد با لغو پروژههای جذابشان قربانی این روزها باشند. اما زنها بدون شک زمانی قربانی آنها بودهاند و این را نباید فراموش کرد. در حال حاضر اما نقش زن در سینما به واسطه همین جنبش و فعالیتهای مدنی برخاسته از آن در سالهای 2016 تا پایان 2020 تغییری اساسی پیدا کرده است.
فیلم Pieces of a Woman – فروپاشی تدریجی یک رویا
فیلم «تکههای یک زن» ساخته کارگردان جوان مجارستانی، یکی از برجستهترین فیلمهای امسال با شخصیت اصلی زن است. زن که در آغاز این فیلم در یک برداشت طولانی فرزند خود را از دست میدهد، تنها محور داستان نیست. داستان بر پایه یک خانواده بنا شده است. خانوادهای که اعضای آن، تلاش کردهاند تا در این وضعیت شکل بگیرد. تلاشِ شخصیتهای داستان برای تشکیل یک خانواده، مهرهای اصلی در موتیفهای فیلمی است که در ادامه زوال همین خانواده را به تصویر میکشد. با پژمرده شدن زن، در پی اتفاق ناگواری که برای او میافتد، رویای این خانواده خدشه دار میشود.
فیلم به درستی با نمایش دادن خرید کردن آگاهانه آغاز میشود. بعد خیلی سریع به نقطهای میرسد که یکی از افراد تصمیمگیرندهی داستان تلاش میکند همین خرید را پس دهد. این دو صحنه در مقابل هم نشان میدهند که تفکر فیلمساز برای روایت داستانش چیست. اما این موتیف ظاهرا ساده، رفته رفته پیچیدهتر میشود. وقتی که فیلم زمان بیشتری را به شخصیت زن اختصاص میدهد و به کاوش در روان آزردهی او میپردازد. واکنش همکاران زن وقتی او بدون هماهنگی و مدت کمی پس از واقعه، به کار خود برمیگردد یکی از لحظاتی است که فیلم در شکل دادن به این شخصیت اوج میگیرد.
زن در این فیلم یک پرداخت کاملا مدرن دارد. او نه یک قهرمان است و نه یک ضد قهرمان. او نه یک موجود منفعل است که در نقش «قربانی» قرار میگیرد و نه یک شرور که بتوان با افکار یا اعمالش او را تعریف کرد. زن در این فیلم به واقع انسان است. انسانی که در داستانهای تراژیک به او «قهرمان» میگفتند. اما در این فیلم این شخصیت تزکیه (کاتارسیس) نمیشود. او خود را در موقعیت جدید زندگیاش پس از شوربختی مییابد و سعی میکند با خود جدیدش کنار آید. خانواده به عنوان یک ابژهی فراشناختی قربانی این تغییر میشود.
فرزندی که از بین رفته، شوهری که خیانتکار، معتاد و نانجیب است. در برابر زنی که روان فروپاشیدهی خود را درک کرده است. تلاش فیلمساز برای نشان دادن زاویه فکری این زن با دیگر افراد، از جمله خانواده خواهرش و نیز مادر، یک تلاش موفق در نمایش یک چهره مستقل، متفاوت و پیچیده از زن، فارغ از نقشهای اجتماعی همچون همسر یا مادر بودن است.
فیلم Pieces of a Woman یک فیلم موفق و از بهترین فیلمهای امسال است. این فیلم بدون اضافه گویی و با تکیه بر میزانسنهای ساده و صمیمانه، خود را از دیگر آثار مشابه جدا میکند. فیلمساز موفق میشود با هدایت صحیح بازیگران خود، به متن سادهاش عمقی روانشناختی بدهد و در تمامی کنشها و واکنشهای شخصیتها نمود پیدا کند. این فیلم کمک بزرگی به بازنمایی شخصیت زن در سینمای 2020 میکند و نوید ساخت فیلمهای استوار و محکم درباره زنان را به ما میدهد. بدون اینکه بخواهد برای جایزه گرفتن تلاش کند یا هر چیز دیگر.
فیلم Promising Young Woman – ضدقهرمان پوشالی جنبشهای خیالی زنان
در ادامه جنبشهای خیالی زنان برای زنانِ رنج کشیده و قربانیهای جنسی، فیلمهای زیادی ساخته شده و میشوند. تولید محصولات عمدتا تبلیغاتی با هدف جلب توجه افکار عمومی چیز جدیدی در هالیوود نیست. همین دو سال پیش بود که همزمان چند اثر در سینما و تلویزیون با موضوع قتلهای هالیوود به سرکردگی چارلز منسون ساخته شدند. آثاری که عمدتا، فارغ از کیفیت خود در فصل جوایز هم دیده شدند تا بیشترین توجه ممکن را به خود جلب کرده باشند. موضوعی که هرگز در رسانهها بازتاب داده نمیشود این است که تاثیر این جنبشها در حقیقت ماجرا چقدر است؟ این همه تلاش برای نمایشی ساختن واقعیتهای دردناک زمانهی ما، چه نتیجهای دارد؟
یکی از نتایج چنین توجهی، تلاش فیلمسازان برای فیلمِ جشنوارهای ساختن است. اگرچه این عبارت شاید برای فیلمسازان ایرانی بیشتر صادق باشد، اما در اروپا و آمریکا نیز سالانه فیلمهای سینمایی و تلویزیونی زیادی تنها با هدف جایزه گرفتن تولید میشوند. فیلم Promising Young Woman با قصهی کودکانه و شخصیت احمقانهای که دارد، در بهترین حالت یکی از این فیلمهای جشنوارهای است. این فیلم نه کمکی به تکامل پرداخت شخصیت زن در سینمای 2020 میکند و نه به هدف خود در روایت داستانِ یک انتقام میرسد.
این بار شخصیت اصلی یک ضدقهرمان زن است. دختری که به گواه خودش همهی جوانیاش را در پی یک شوربختی باخته است. دوست صمیمیاش را از دست داده، چون او خودش را پس از تجاوز در یک مهمانی کشته است. از دانشگاهی که دوستش داشته انصراف داده چون تحمل آن فضا برایش غیرممکن بوده است. و تنها در خانه پدر و مادرش زندگی میکند چون تحمل حضور هیچ مردی را در کنار خود ندارد.
این زن تلاش میکند با اغوا کردن مردان و فریب دادن آنها در حالی که وانمود میکند هشیاری کمی دارد، آنها را به تجاوز جنسی به خودش ترغیب کند. شگرد او جذاب است و این جذابیت با بازی خوب و خوشایند «کری مولیگان» بیشتر هم میشود. چیزی که در سینما بسیار هیجانانگیز است. اما داستان بسیار سادهلوحانه است و آرک شخصیت تقریبا قابل پیشبینی است.
فیلم اما به هر حال در میانهی راه، به یک نقطه برای تطهیر شخصیت اصلی خودش نزدیک میشود. جایی که او تلاش میکند نقش بازی کردن در کنار مردها را ترک کند و خودش را تغییر دهد. چرا که حضور عشق را در زندگی خود احساس کرده و امیدش به مردان را کم کم باز پس گرفته است. اما این مرد هم الزاما یک خوک بدصفت و بدذات است و اصلاح شدنی هم نیست. پس شاهد هیچ اپیفنی منطقی یا احساسی خاصی در این داستان نیستیم. پس بدون هیچ پیچ و خمی، ماجرای انتقام در ادامه جدیت پیدا میکند و به یک انتهای شوم میرسد. دست آخر از شمای زن در فیلم چه میماند؟
این سوالی است که با جدیت بیشتری باید به پاسخ آن فکر کنیم. شخصیت مولیگان یک ضدقهرمان است و یک ضدقهرمان باقی میماند. تشنهی انتقام است، و اگرچه نقشهی خود را به خوبی پیاده میکند، هرگز از این حس سرشار نمیشود. هرگز نمیتوان گفت که این زن، در واقعیت ممکن است. او یک کاریکاتور دهشتناک از یک زن خودباخته است که تلاش میکند یک یاغی باشد برای اعمال خوب. یک «جوکر» مونث با هدف تادیب مردانی که جملگی متجاوزند.
تبدیل شدن شخصیت زن در سینمای 2020 به چنین فرنکنشتاین غیرقابل درکی، فقط میتواند نتیجهی جنبشهای مدنی مردستیزانهی دم دستی و خیالی باشد و بس.
این فیلم در حالی احتمالا در جوایز گلدن گلوب، انجمن بازیگران و اسکار 2021 توجه زیادی را به خود جلب میکند که بدون شک یک اثر ضدفرهنگی و ضد سینما است. اگر فکر میکنید که چنین فیلمی، ضد زن نیست، باید بیشتر با خودتان کلنجار بروید.
در بهترین حالت فیلم Promising Young Woman را میشود در ساختار روایت، یک کپی بی مایه از نمایشنامههای سنکا توصیف کرد.
فیلم Penguin Bloom – نمایشی ناقص از پیچیدگیهای روان یک زن
«پنگوئن بلوم» یک فیلمنامه اقتباسی از کتاب سرگذشت سم بلوم است. این فیلم بر اساس یک داستان واقعی ساخته شده، پس شاید تصور میشود که پرداخت آن به شخصیت زن چندان اهمیتی برای سینمای 2020 ندارد. اما این ساختهی استرالیایی نتفلیکس، به تهیهکنندگی و با بازی «نائومی واتس» اتفاقا یکی از مهمترین فیلمهای امسال است. فیلمی که تلاش میکند با واکاوی واقعگرایانه چالشهای ذهنی و فیزیکی یک زن پس از یک اتفاق ناگوار، به یک عمق مشخص شخصیتی دست پیدا کند.
اتفاقا یکی از ارکان تبدیل شدن این فیلم به یک اثر مهم روانشناختی، مطرح کردن مسئلهی «بدن» است. توانایی حرکت، از زنی به واسطهی اتفاقی ناگوار سلب شده است. او نه تنها در پی این حادثه از نظر روحی و روانی تحت تاثیر قرار گرفته، که از نظر جسمی نیز دچار تغییر شده است. ظاهرا سامانتا بلوم یک موجسوار ماهر بوده که حالا ویلچرنشین شده است. او تلاش میکند با زندگی جدید خود کنار بیاید، اما در این راه ابدا موفق نیست، چرا که احساس خوشایندی به اطرافیان خود ندارد. این شخصیت، بیش از آنکه منفعل باشد، به معنای واقعی کلمه ناتوان است.
نمود این ناتوانی ذهنی و جسمی در فیلم به واسطه بازی فوقالعاده نائومی واتس آنچنان باورپذیر است که بیننده را به راحتی به درک شخصیت این زن وامیدارد. از این گذشته، این ناتوانی به خوبی در سکانسهای متعدد در فیلم بازتاب داده میشود، و به پرداخت این شخصیت کمک میکند.
سامانتا در نهایت با کمک زاغی که فرزندش به خانه راه داده از این ناتوانی عبور میکند. او تلاش میکند تا با درک موقعیت جدید خود، نیرویی دوباره برای زندگی بیابد. این تلاش با همراهی یک زن دیگر به ثمر مینشیند، اگرچه این سامانتا است که رفته رفته با زندگی جدید خود خو میگیرد و برای آن تلاش میکند. در صحنهای که او با صدای بلند اعلام میکند نیاز است برای عبور از بحران با هم حرف بزنند تصویر دقیقی از خانوادهی موفق مجسم میشود.
به تصویر کشیدن دردهای این خانواده به واسطه موقعیتها و دلهرهای که شخصیتها دارند به خوبی انجام میشود، اگرچه فیلم در دیالوگنویسی ضعیف است. البته علت آن را میتوان در واقعی بودن داستان و تلاش برای پایبندی به درام واقعی رخ داده در خانواده بلوم جست.
با اینکه فیلم در مدت زمان کمی که دارد گاه خستهکننده میشود تا حدی که گویی زمان از حرکت ایستاده باشد، چهرهی قدرتمند و مصممی از شخصیت زن ترسیم میکند. زن اینجا نیز محور اتفاقات و پایه اصلی خانواده است. اما چنانکه سینما چند سال به عقب رفته باشد، نمایشی ناقص از پیچیدگیهای روانی او به دست میآورد که شاید با استانداردهای امروز وفق زیادی نداشته باشد. فیلم در نهایت موفق میشود رسالت خود را در امیدوار کردن تماشاگر به انجام برساند، و در این راه، هیچ چیزی را قربانی خود نمیکند.
نه چهرهی مرد در این فیلم قربانی میشود، و نه تواناییهای یک زن، مستقل از نقشهای اجتماعیاش. سم بلوم در این فیلم به همان اندازه که یک مادر است، یک زن قدرتمند هم هست. و به همان اندازه که دختر یک خانواده است، یک زن مستقل هم هست. او شاید نمود جالبی برای طرفداران قصههای جنجالبرانگیز سینمای امروز نباشد، چون اساسا یک شخصیت بی شیله پیله در دل یک سینمای بی شیله پیلهتر است. اما شخصیت این زن در سینمای 2020 ماندگار خواهد شد.
نظر شما چیست؟ اگر این فیلمها را تماشا کردهاید، ایدههای خود را با ما در میان بگذارید.
تحلیل خوبی بود، ممنون از وقتی که صرف آن کردید. به شخصه فیلم اول و سوم را هنوز ندیدم اما راغب شدم که حتماً سراغشان بروم. در خصوص فیلم دوم تاحدودی همنظر هستیم در این زمینه که هدف ایجاد کردن یک فیلم جنجالبرانگیز بوده و نه پرداختن جدی به شخصیتها، موضوع تجاوز و عواقب واپسین آن برای اطرافیان. با این حال من انتظار بالایی از این فیلم نداشتم چون از اواسط معلوم شد که از کلیشهها قرار است استفاده شود.شاید درستتر باشد که بخشی از انتقاد را به سمت شریک جرم آنها، رسانهها و روابط عمومی، برد که انتظارات را بالا برده و تعریفهای دروغین میکنند.
در کل من با بیاعتنایی به سوراخهای داستان (که نشانههای یک فیلم بد هست که در جمع تماشا میشود) از پایان آن لذت بردم چون مجذوب انتقامهای از طرف عالم ماوراء هستم. شاید اگر این فیلم به درستی تبلیغ میشد، میتوانست آن را برای چیزی که هست (یک فیلم اغراقی ضدقهرمان) تحسین کرد.