فیلم فانتزی شوالیه سبز (The Green Knight) روایتگر داستان حماسی و پرآبوتابی درباره شخصیت «سر گویین» (Sir Gawain)، خواهرزاده شاه آرتور افسانهای است. همچنین اقتباس آزادانهای از منظومه «سر گویین و شوالیه سبز» (شعری سروده شده در قرن چهاردهم میلادی) به شمار میآید. در ادامه به نقد و بررسی فیلم سینمایی شوالیه سبز یا The Green Knight میپردازیم.
سر گویین (با بازی دِو پتل) در فیلم شوالیه سبز، جوانی هوسباز و تنبل است که با مست کردن و پرسه زدن در عشرتکدهها روزگار میگذراند. او که به دام خواستهها و دلبستگیهای دنیویاش افتاده، جرئت قدم گذاشتن در مسیر پرپیچوخم خودشناسی را ندارد. اما پس از ورود یک موجود شبه انسانی به ضیافت پادشاه، سر گویین به سفری پرمخاطره و اساطیری دعوت میشود که بهانهای است برای تحول این شخصیت.
در ادامه ممکن است بخشهای مهمی از داستان فیلم The Green Knight لوث شوند. اگر این فیلم را تماشا نکردهاید از خواندن ادامهی این نقد و بررسی بپرهیزید.
ردپای شوالیه سبز در وادی فلسفه مرگ
فیلم از جهت پرداختن به مقوله مرگ و نسبت آن با زندگی، اثری با درونمایههای کمابیش فلسفی به نظر میرسد. قهرمان قصه نمیتواند به سربلندی و افتخار دست پیدا کند، مگر آن که در طی سفر ادیسهوار خود به مرگ و نیستی رضایت دهد. وگرنه زندگیاش سامان نمییابد و تا همیشه محکوم به ایستایی و رکود است. او باید از این طریق وارد حیطه رفتاری جدیدی شود یا به تعبیر هایدگر، بر اضطراب حاصل از یادآوری مرگ غلبه کند. راهبرد فیلم در پرداختن به چنین موضوعی، نمایش سیر و سلوک درونی سر گویین هنگام مواجهه با شگفتیهایی است که در مراحل گوناگون سفر، بر او نمایان میشوند.
قطعا بهترین قسمت این سفر دلاورانه و حماسی، فصل پایانی فیلم یعنی لحظه عزیمت ناخواسته شخصیت به عالم سحرانگیز رویا است. جایی که پردهها کنار میروند و آینده تلخ و هولناک پیش رو درون ذهن او نقش میبندد. اکنون صدای حقیقت به گوش جان سر گویین رسیده و باعث بیداریاش از خواب سنگین غفلت شده، پس بیتردید زمان درس گرفتن از آن هم فرارسیده است. در این مرحله رنجها و سختیهایی که او برای ملاقات با شوالیه سبز متحمّل شده بود، معنا مییابند. چنان که تصمیم شوالیه مبنی بر گذشتن از جان سر گویین، بیننده را غافلگیر کرده و تکان میدهد.
انتقال مفهوم از دریچه فانتزی
فیلم شوالیه سبز به لحاظ قاب بندی، نورپردازی و… یک فیلم فانتزی است. با این حال، بعضی اوقات به ژانر وحشت پهلو میزند. «دیوید لاوری» (David Lowery)، کارگردان اثر، قبلا مهارتاش را در ساختن آثاری با ژانرهای مختلف نشان داده بود. وی بار دیگر از تمام تجربههای سینمایی خود استفاده کرده تا مثل گذشته اثر خوشساخت و دلفریبی خلق کند. در واقع سعی کارگردان بر این بوده تا ضمن پایبند ماندن به قوانین مرسوم ژانر، سبک بصری خاص و منحصربهفردی را در فیلم آخرش به کار بگیرد.
ضرباهنگ کند و بیرمق رویدادهای داستان، مهمترین خردهای است که میتوان به شوالیه سبز گرفت. همه چیز آنقدر آهسته پیش میرود که تحمّل آن برای عدهای از مخاطبان کمحوصله کار دشواری است. علاوه بر این، روایت ساده و سرراست فیلم در برخی از بزنگاههای فیلمنامه، بیش از حد مبهم و پیچیده میشود. این ابهام از یک سو ناشی از نمادهای مذهبی داخل داستان است و از سوی دیگر، به خاطر پرداخت کم نمادهاست.
شوالیه سبز، آغاز غیرمنتظرهای دارد. چراکه پیش از هر چیزی سر گویین را در حالی که بر تخت پادشاهی تکیه زده، نشان میدهد. فیلم بدون هیچ مقدمهای، ابتدا به معرفی شخصیت اصلی میپردازد و سپس ما را وارد فضای قرون وسطاییاش میکند. بنابراین از آغاز میفهمیم که با اثری شخصیت محور مواجهیم. در ادامه هم اگرچه وقایع داستانی اهمیت بیشتری مییابند، کماکان مساله فکری و اخلاقی سر گویین در کانون توجه ماست. به همین دلیل آنچه در طول داستان بسیار مورد توجهمان قرار میگیرد، کمربند سبزی است که احتمالا استعارهای از «وابستگی به تعلّقات دنیا» باشد.
در مجموع، شوالیه سبز به اندازه آثار مشابهی مانند کملوت (جاشوا لوگن) یا اکسکالیبور (جان بورمن) جذاب و بهیادماندنی نیست. اما به حد کافی لذت بخش است و ارزش یک بار دیدن را دارد.