بالاخره سریال کابوی بیباپ که خیلی از ما انتظارش را میکشیدیم، در دسترس علاقهمندان قرار گرفت. این مجموعهی تلویزیونی توسط نتفلیکس تولید شده و بازسازی انیمهی معروف کابوی بیباپ اثر شینیچیرو واتانابه است. انیمهای که با وجود گذشت دو دهه از زمان ساخته شدناش هنوز هم طرفداران بیشماری در سرتاسر جهان دارد. لطفا تا پایان این مقاله با گیمنیوز همراه باشید.
فیلم در برابر انیمه
در نگاه اول ممکن است که کابوی بیباپ جدید با نسخه قدیمیاش فرق چندانی نداشته باشد. اما خوشبختانه اقتباس محض یا کپی عین به عین انیمهی واتانابه هم نیست. مثلا فضای حاکم بر داستان اندکی تغییر کرده و اتفاقات پرآبوتاب زیادی به روایت کلی فیلم اضافه شده. همچنین تغییرات زیرکانهای در شخصیتپردازی اسپایک اشپیگل (جان چو) صورت گرفته تا مخاطب آمریکایی هم بتواند با وی همذاتپنداری کند. البته اینها باعث جذابیت بیشتر کابوی بیباپ در مقایسه با نسخه انیمیشنی آن نشدهاند. اما فیلم هر چه باشد، بدون شک ارزش یک بار دیدن را دارد. چون که اگر پیش از دیدن محصول جدید نتفلیکس، انیمهی بیست و شش قسمتی کابوی بیباپ یا فیلمهای بلند ساخته شده بر اساس آن را دیده باشید، باز هم تماشای این فیلم شما را خسته نخواهد کرد.
در واقع این بار -برخلاف گذشته- با یک بازسازی متفاوت و بیسابقه مواجهیم که مثل دفترچهی مرگ (۲۰۱۶) یا شبح درون پوسته (۲۰۱۷) و آثاری مانند اینها نیست. در کابوی بیباپ هر جا که لازم بوده، خط داستانی فیلم گسترش یافته و هر جا که نیازی به اطناب و بسط دادن ماجراها نبوده است، همان خرده پیرنگهای مجموعه اصلی تکرار شدهاند. مثلا در قسمت اول سریال، فرار ناموفق کاترینا و آسیموف از دست ماموران سندیکای جنایی که نهایتا به مرگ غمانگیز آن دو منجر میشود، تقریبا همانطور که در انیمه دیده بودیم به تصویر کشیده شده. از سوی دیگر، اولین دیدار اسپایک اشپیگل و جت بلک (مصطفی شاکر) با فی ولنتاین (دنیلا پیندا) به شکل متفاوتی رقم خورده که این، یکی از وجوه افتراق فیلم با انیمه است.
شخصیت پردازی؛ برگ برنده کابوی بیباپ
برای بینندگان امروزی، اولین شرط اثربخشی و جذابیت یک سریال نه داستان و ماجرا بلکه وجود یک شخصیت اول ملموس و باورپذیر است. قطعا اگر والتروایت و بث هارمن و توماس شلبی نبودند، سریالهای برکینگ بد و گامبی وزیر و پیکیبلایندرز به شهرت و موفقیت امروزشان نمیرسیدند. کابوی بیباپ یا همان اسپایک اشپیگل هم به اندازه شخصیتهای نامبرده همدلیبرانگیز و دوست داشتنی است. چراکه میتواند قلب هر مخاطبی را تسخیر کند و اشتیاق او را برای دیدن قسمتهای بعدی افزایش دهد. اما چرا؟ اولین -و مهمترین- دلیل، روانشناسی درست فیلمنامهنویس و کارگردان سریال از این شخصیت است. اسپایک در انجام وظایفاش خودسرانه عمل میکند، همیشه سعی دارد که بهتنهایی و با تکیه بر قابلیتهای خود به اهدافاش برسد، مرموز و پنهانکار به نظر میرسد، و گذشتهای تلخ و مصیبتبار را از سر گذرانده و قادر به فراموشی آن نیست.
در نقطهی مقابل اسپایک، جت بلک منضبط و مسئولیتپذیر قرار دارد. شخصیتی تنومند و قوی هیکل با چهرهای زمخت و پوست سیاه که صداقت و وفاداری خود را در موقعیتهای مختلف به اسپایک اشپیگل ثابت کرده. همچنین جت بلک مغز متفکر گروه است، و عدم همکاری او مساوی است با شکست دیگران در انجام هر ماموریت مهم.
داستانی با ریزه کاریها و جزییات فراوان
در حالی که انیمهی کابوی بیباپ از لحاظ روایت به گفتن کلیات بسنده کرده و با حذف زوائد داستانی به موجزترین روش قصهگویی دست یافته بود، فیلم به جزییاتی مانند کیستی جولیا (النا ساتینی) و نقش او در زندگی قبلی اسپایک هم میپردازد. موضوعی که در انیمه چنین حائز اهمیت نبود و ارتباط تنگاتنگی با موضوعات دیگر نداشت. و این سبب شده تا در هر قسمت از فیلم، دو داستان کاملا جداگانه و ناهمسان به موازات یکدیگر پیش بروند. یکی از آنها مختص به همان قسمت و دیگری ادامه داستانی است که به تمام قسمتها مربوط میشود.
کیلومترها عقبتر از انیمه
اگرچه نمیتوان سریال کابوی بیباپ را اثری ضعیف یا ناتوان در جذب بیننده ارزیابی کرد، اما باید پذیرفت که هرگز به گرد پای شاهکار واتانابه هم نمیرسد. بهویژه در بخش موسیقی که از مهمترین نقاط قوت انیمه بود و باعث حظ شنیداری تماشاگر میشد، و در فیلم بیش از حد ساده و معمولی جلوه میکند.
نظر شما درباره سریال کابوی بیباپ چیست؟ آیا انیمه آن را تماشا کردهاید؟ نظر خود را با ما در میان بگذارید.