فصل چهارم سریال «سرگذشت ندیمه» در سال 2021 از شبکه اینترنتی Hulu پخش شد. برای خواندن بررسی فصل چهارم سریال The Handmaid’s Tale با گیمنیوز همراه باشید.
مروری بر فصل سوم
شروع فصل چهارم هم مانند فصلهای قبل، دقیقا از آخرین سکانس فصل سوم است. شروع شدن فصل جدید دقیقا از انتهای فصل قبلی، به بیننده اجازه میدهد تا داستان را به خاطر آورده و ادامه آن را راحتتر درک کند. این عملکرد باعث درک بهتر جزییات سریال میشود. میزان ابهام را کم و ارتباط با لحظه به لحظه سرگذشت ندیمهها را آسانتر میکند. البته از دیدگاه برخی افراد این کار سرعت حرکت داستان را کاهش میدهد و کمی خسته کننده است.
بررسی فصل چهارم سریال The Handmaid’s Tale
در فصل قبل «جون» خشمگین و انتقامجو را دیدیم. ولی در این فصل جون ترسناک است. میزان خشم و نفرتاش آنقدر زیاد شده که دیگر هیچ خبری از آن جون خوش خندهی سابق نیست.
یکی از ایرادهای که به سه فصل گذشته وارد بود؛ معرفی نشدن شخصیت کلیدی جِنین با فلش بکهاست. بالاخره در این فصل جنین قبل از گیلید را میبینیم. یک مادر تنها که به سختی از پس روزمرگی خود و فرزندش برمیآید. شخصیت جنین از ابتدا بسیار مورد توجه قرار می گیرد. او ندیمهای است که توسط گیلید مورد شکنجه و آزار بسیار زیادی قرار میگیرد. انگار که دیواری کوتاهتر از او نیست. همهی بلاها برای اوست تا درس عبرتی باشد برای بقیه.
جنین با وجود همهی مشکلات و زندگی سختاش، شخصیتی خوشبین دارد. حتی وقتی میداند که مرگش نزدیک است؛ همچنان لبخند میزند و از دیدن یک گل به وجد میآید.
جنین سادهلوح، قلبی روشن و مهربان دارد. او یک قربانی تجاوز و بازی قدرت است. با اینکه جون شخصیت اصلی سریال است جنین نیز در کنار او نقش مهمی را ایفا میکند. حتی سرگذشتاش بسیار غمانگیزتر از جون است. او شکنجه شده؛ تا پای مرگ رفته؛ چشماش را از دست داده و حتی مورد ظلم و ستم همنوعان خودش قرار گرفته است. در حالی که او فقط یک مادر مهربان و تنها بود.
سرباز زخمی
در انتهای فصل قبل جون تبدیل به یک قهرمان میشود. او انتقام سنگینی از گیلید میگیرد ولی حالا جانش در خطر است. آوازهی جون در کل گیلید و کانادا چرخیده است. او حالا یک جنگجوی آزادی است. با وجود اینکه جون انتقام سختی از گیلید گرفته و موفق به فرار میشود؛ همچنان خشمگین است. در فصل قبل جون خشمگین و انتقامجو را دیدیم. ولی در این فصل جون ترسناک است. میزان خشم و نفرتاش آنقدر زیاد شده که دیگر هیچ خبری از آن جون خوش خندهی سابق نیست. این تغییر ترسناک تا وقتی جون هنوز در گیلید است قابل مشاهده نیست. همچنان حس میشود که جون برای بقا و آزادی میجنگد. ولی به محض رسیدن جون به کانادا و تغییر محیط، چهره ترسناک جون و آسیبهای او در طی سالهای حضورش در گیلید قابل رویت است. دقیقا مثل سربازی که از جنگ بازمیگردد و هیچ وقت درمان نمیشود.
حضور جون در کانادا، در بین افرادی که مثل خودش مورد تجاوز و ظلم قرار گرفتهاند باعث ایجاد جو جدیدی میشود. جون هنوز یک سرباز زخمی است که به دنبال نبرد میگردد. این رفتار وحشیانه جون که ناشی از آسیبها و رنجهایش است؛ برای کسانی که مدتها در صلح بودهاند بسیار ترسناک و خطرناک است. آوازه شمشیرزنی جون در بین همه پیچیده و آنها نیز با همراه شدن با جون به دنبال انتقام هستند.
هنر بازیگری «الیزابت ماس» در این فصل بیشتر به چشم میآید. او از خندههای شرارتآمیز تا سردرگمی و خشم را واقعا عالی اجرا میکند. با بررسی فصل چهارم سریال The Handmaid’s Tale متوجه تاثیر عالی زبان صورت و بدن این بازیگر در انتقال پیام و احساسات میشویم؛ که بسیار قابل تقدیر است. البته این توانایی به مرور بهتر شده است. بالاخره او از سال 2017 دارد این نقش را بازی میکند.
از جعبه آهنی تا شیشهای
در فصل چهارم سریال The Handmaid’s Tale تنبیه بدنی که یکی از ظالمانترین رفتارهای دیکتاتوری گیلید است برایمان روشن میشود. البته شکنجه از فصل اول مورد بحث بود. ولی در این فصل با دیدن جون که با روشهای مختلف مورد شکنجه قرار میگیرد «بهخصوص باکس کوچک آهنی» عمق فاجعه بهتر قابل درک است. این صحنهها بسیار دردناک هستند. آنقدر که باعث اشک ریختن بیننده میشود.
فرد آنقدر در قدرت غرق شده که قابلیت دیدن حقیقت را ندارد. این یکی از خصوصیتهای رایج دیکتاتورهاست: آنقدر در قدرت غرق میشوند که توانایی دیدن حقیقت را ندارند. علت هم در این است که افراد در حضورشان تظاهر میکنند.
این استقامت و وفاداری جون نشان از شخصیت محکم، تنفر شدیدش نسبت به گیلید و علاقهاش به دوستانش است. اما همانطور که در نقد فصل دوم اشاره کردیم، نقطه ضعف زنان فرزندانشان است. گیلیدی که از قدرت گرفتن زنان میترسد از این موضوع کاملا آگاه است. آنها با استفاده از دختر جون، «هانا» او را وادار به لو دادن دوستانش میکنند. این یک نمونه از شکنجه روانی است: «بازی با عمیقترین احساسات یک فرد».
شاهد عینی
با ورورد جون به کانادا، شرایط «فرد» و «سرینا» که در حال جنگ با یکدیگر بودند تغییر میکند. آنها برای مقابله با جون باهم همراه میشوند.
سکانسهای دادگاه و شنیدن وقایع از زبان جون، میزان خشم و شدت آسیبهای جون را نشان میدهد. همچنین دیدار جون با سرینا و فرد نیز از بخشهای مثال زدنی برای بروز خشم درونی جون است. در دیدار سرینا و جون، شدت تنفر جون دیده میشود. او دقیقا رفتاری را با سرینا میکند که سرینا با او کرد.
ولی دیدار جون با فرد بسیار متفاوت است. دیدگاه و درک فرد از اتفاقات و روابطاش با جون نشان میدهد، که جون به خوبی توانسته بوده تظاهر کند. آنقدر که حالا که فرد حقیقت را شنید، فکر میکرد جون دروغ میگوید. چون حقیقت و احساساتی که جون در موردش در دادگاه صحبت کرد؛ همه و همه را در اعماق وجودش پنهان کرده بود و با ماسکی برچهره ظاهر میشد. تا بتواند انتقاماش را با کمترین تلفات بگیرد.
البته فرد آنقدر در قدرت غرق شده که قابلیت دیدن حقیقت را ندارد. این یکی از خصوصیتهای رایج دیکتاتورهاست: آنقدر در قدرت غرق میشوند که توانایی دیدن حقیقت را ندارند. علت هم در این است که افراد در حضورشان تظاهر میکنند. این تظاهر ریشه در ترس دارد. دقیقا رابطه فرد و جون هم همینطور بود. خشم و حس انتقامجویی جون باعث میشود که در پایان فصل، برای انتقام شخصیاش از خانواده واترفرد عدالت را در دستان خودش میگیرد.
آرزوی اصلی
لارنس بعد از انجل فلایت در حبس به سر میبرد ولی چون از افراد رده بالاست و به او نیاز دارند هنوز نفس میکشد. شخصیت لارنس رفته رفته در سریال برای بیننده معرفی میشود. لارنس مردی است که بعد از همسرش چیزی برای از دست دادن ندارد. او تمام عمرش را برای ساخت گیلید تلاش کرده و حالا به جز آرزوهایش برای گیلید دیگر هیچ چیزی ندارد. او و جون که یکدیگر را دوست خود میدانند؛ همچنان به هم کمک میکنند. ولی با توجه به رفتار لارنس در این فصل او تا جایی همراه میشود که به نفع خودش باشد. او به سمت قدرت حرکت میکند. تا بتواند با قدرت بیشتر، گیلید را به سمتی ببرد که همیشه آرزویش را داشته است.
روانشناسی انسان
در اوایل فصل چهارم شخصیت جدیدی به داستان اضافه میشود. معرفی «استر کیز» چهارده ساله در قالب همسر یک پیر مرد، در واقع نشاندهنده عاقبت دردناک دختران گیلید بعد از بلوغ است. میزان تجاوز و ظلم و ستمی که به این کودک شده آنقدر زیاد است که آسیبهای روحی و روانی در او به وضوح در تک تک رفتارهایش قابل مشاهده است. تاثیرات مخربی که به این آسانیها قابل درمان نیست.
پس از بررسی فصل چهارم سریال The Handmaid’s Tale متوجه تمرکز اصلی بر روی آسیبهای روحی و روانی افراد بعد از وقایع تلخ میشویم. این آسیبهای عمیق روانی به آسانی و با گروههای گفتوگو قابل درمان نیست. این آسیبها با چندین سال جلسات درمان توسط روانکاوها قابلیت درمان را دارند. ولی همچنان زخمی بزرگ به جا میگذارد.