فیلم Annihilation از آن دسته فیلمهای علمی-تخیلی است که به نظر حرفهای زیادی برای گفتن دارد، و یک معمای تمام عیار برای کسانی که عاشق این فیلمها هستند محسوب میشود. اگر فیلمهای 2001: A Sspace Odyssey و Under the Skin را در نظر بگیریم، که این ژانر را بدون توضیح اضافهای در اختیار خود گرفتهاند، Annihilation سوالات زیادی در ذهن مخاطب خود ایجاد میکند و توضیح بسیاری از این سوالات را بر عهدهی او میگذارد. برای اینکه بفهمید در این فیلم چه میگذرد، باید از هوش و ذکاوت خود استفاده کنید و یا در نهایت به خواندن توضیحاتی در این مورد به خصوص پایان فیلم Annihilation روی آورید.
بدیهی است که این مطلب بخشهای مهمی از داستان فیلم Annihilation و نیز پایان آن را لوث میکند، پس پیش از خواندن آن حتما فیلم را ببینید.
این فیلم همچنین یک فضای علمی تخیلی به نام The Shimmer (از این پس با «شیمر» به آن ارجاع میدهیم) را میسازد که دانشمندان برای درک آن دچار مشکل هستند، شیمر یک نارسایی علمی است که تقریبا تمام فیلم در آن میگذرد. شیمر پیشرفتی نسبت به مضامین مطرح در کتاب محسوب میشود، و به همین خاطر برای درک آن به اطلاعاتی بیشتر از آنچه فیلم ارائه میدهد دسترسی نداریم.
اما شیمر چیست؟ و وجود این منطقهی حساس در دنیای عجیب و بحثبرانگیز فیلم چه کمکی به فیلم و شکلگیری پایانبندی آن میکند؟
شیمر چیست؟
در رمان «جف وندرمیر» این ناهنجاری با نام Area X شناخته میشود. این منطقه در کتاب شمایل چرب و پر زرق و برق موجود در فیلم را ندارد و بیشتر یک فضای رویایی و از نظر زیستی ناهنجار است که موجودات عجیب و ناشناختهای در آن حضور دارند. به علاوه یک ساختمان عجیب به نام «برج» در آن است که یک راهپلهی عجیب در آن وجود دارد که تقریبا تمام اتفاقات عجیب و باورنکردنی داستان در آنجا رخ میدهند.
فیلم «منطقهی ایکس» را به «شیمر» تغییر نام میدهد و راه دیگری برای نشان دادن ویژگیهای عجیب آن پیدا میکند. همانطور که فیزیکدان داستان «جوسی ردنک» توضیح میدهد، شیمر یک نوع «منشور» است اما تنها «نور» را بازتاب نمیدهد، بلکه DNA و دیگر خواص فیزیکی را هم تغییر میدهد. وقتی تیم تحقیقاتی زنان داستان وارد شیمر میشوند، میفهمند که با یک بی منطقی عظیم مواجه هستند، «زمان» تغییر یافته است، تجهیزات آنها به درستی عمل نمیکنند و «قطبنما» میچرخد! چنین رویدادی به راحتی قابل توضیح نیست. شیمر، چیزی متفاوت است، چیزی فرازمینی.
داستان Annihilation غیرخطی روایت میشود. با یک زیست شناس به نام «لینا» (ناتالی پورتمن) داستان شروع میشود، که حضور خود در شیمر و همچنین فرارش از این منطقهی ناشناخته را به یاد آورده و برای بازجو تعریف میکند. او یکی از اعضای تیم تحقیقاتی دوازدهم است که به منطقه فرستاده میشوند و فقط او برمیگردد. تفاوت اینجا است که قبل از او، همسرش «کِین» (اسکار آیزاک) در این منطقه بوده است. سفر کین موفقیت آمیز نبوده و او تنها کسی است که از این منطقه زنده برگشته است، اما او به شدت مجروح شده و تحت تاثیر مواد رادیو اکتیو قرار گرفته است.
لینا با این امید وارد شیمر میشود که بتواند آن اطلاعاتی که شوهرش پیدا نکرد را پیدا کند و با تکمیل آن به توضیحی دقیق از ماهیت شیمر برسد و در ضمن در این مسیر، خودش را هم پیدا کند.
لینا به خواست خودش به همراه یک روانشناس، یک متخصص مغناطیس، یک پیراپزشک و یک فیزیکدان راهی شیمر میشود. در ابتدا همه چیز عجیب به نظر میرسد (آنها چند روز را از دست میدهند) اما آنقدر هم دیوانهوار نیست. اما همچنان که به فانوس دریایی نزدیکتر میشوند، این گروه دانشمندان با چیزهایی عجیبتر روبرو میشوند. در خانهی ساحلی یک کروکودیل با یک ردیف دندان اضافه به آنها حمله میکند، یک موجود ناشناختهی شبیه به خرس دو تا از اعضای تیم را میکشد و فریادهای یکی از آنها را در خود ذخیره میکند تا ترسناک و دیوانهوارتر از قبل باشد و… به همین ترتیب، دانشمندان به کشف جنبههای مختلف این «منشور» غیرطبیعی از جمله قابلیت تبدیل کردن چیزها و ساخت کپی از آنها میپردازند. بعد از اینکه ردنک متوجه میشود که دقیقا در چه جایی حضور دارد، به شیمر و قدرتهای زیستی آن اجازه میدهد او را فراگرفته و تبدیل کند. در نهایت، فقط لینا و «دکتر ونترس» (جنیفر جیسون لی) زنده باقی میمانند.
در گیمنیوز بخوانید: نقد فیلم Annihilation؛ نابودی همهی ایدهها
پایان فیلم Annihilation چه چیزی میخواهد بگوید؟
لینا به هر ترتیب خود را به فانوس دریایی در مرکز شیمر میرساند و آنجا با جسد از بین رفتهی کِین مواجه میشود و میفهمد که آن کسی که موفق شده از شیمر فرار کند و به خانه برگردد، در حقیقت بدل فیزیکی همسرش است. او وارد حفرهای در دیوارهی فانوس دریایی میشود و آنجا دکتر ونترس را پیدا میکند که دارد خودش را به طور کامل به آن نیروی قدرتمندی که باعث به وجود آمدن شیمر شده میسپارد!
ونترس که حالا میداند modus operandi بیگانگان چیست، لینا را نیز در جریان این موضوع قرار میدهد. ظاهرا این موجود بیگانه ضمیر خودآگاه ندارد، اما به وسیلهی یک نیروی پیشران به زندگی ادامه میدهد. او میخواهد زیست انسانها را به نابودی بکشاند و آن را در سطح مولکولی بازسازی کند.
ونترس میمیرد اما موجود ناشناخته مادهی او را برمیدارد و آن را به یک بدن عجیب و پر زرق و برق تبدیل میکند، که بعد از این به سراغ لینا میرود. بعد این ماده به فرم انسان درمیآید و سعی میکند ماهیت فیزیکی لینا را تکرار کند. لینا تلاش میکند از این مخمصه بگریزد، اما موجود انساننما او را گیر میاندازد و او را وارد یک بازی تقلیدی میکند. لینا به اندازهی کافی باهوش است که این موجود را در این حالت شکست دهد، و در نهایت از یک نارنجک فسفری استفاده میکند که نه تنها منجر به نابودی موجود میشود، بلکه شیمر را نیز به طور کامل به نابودی میکشاند. نابودی شیمر به لینا اجازه میدهد که از آنجا خارج شود و به دنیای واقعی برگردد، جایی که میتواند در کنار همسرش باشد.
لینا ممکن است کسی که میگوید نباشد
در پایان، لینا در مرکز ریچ جنوبی با همسرش همراه میشود. او یک سوال ساده میپرسد: «تو همسر من هستی؟» اما جوابی که میشنود آنچنان مطمئن نیست. و ما میدانیم که قطعا او «کِین» واقعی نیست چون ما در فیلم ضبط شده توسط دوربین در فانوس دریایی دیدیم که کین با نارنجک فسفری خودکشی کرده است. اما، آیا او «لینا»ی واقعی است؟ کین همین سوال را از همسرش میپرسد و او هم جوابی نمیدهد، در عوض او را درست قبل از اینکه چشمانش همانند او برق بزند در آغوش میکشد.
با اینکه میشود از این طریق نتیجهگیری کرد که این لینای واقعی نیست، جواب نهایی به این سوال پیچیدهتر از این است. همانطور که پیشتر در فیلم فهمیدیم، لینا توسط منشور آلوده شده است. اَت وان پوینت (!) او نمونهای از خون خود را مورد آزمایش قرار میدهد و متوجه این موضوع میشود. این یعنی هر طور هم بشود، او بعد از خارج شدن از شیمر، دچار مشکل خواهد بود. ممکن است این موضوع مسبب اصلی برق زدن چشمان او و رفتارهای نامتعادلش باشد.
فیلم در اینجا به وضوح از قصد پیچیده و دشوار است. فقط در حدی که بشود به آن بیشتر اعتنا کرد و برای مدتی درگیر آن بود. پایان فیلم Annihilation مثل دیگر فیلمهای علمی تخیلی طوری است که میشود تا مدتها آن را مورد بحث قرار داد.