«مرلین مونرو» یکی از مهمترین نمادهای فرهنگی آمریکا است که اگرچه هنوز از محبوبیت بسیار زیادی برخوردار است، با استانداردهای امروزی مطابق نیست. همه چیز از زمانِ حضور مونرو در هالیوود تغییر کرده. از روند انتخاب بازیگران (ظاهرا) گرفته تا شکل رفتاری کارگردانها، تهیهکنندهها و استودیوها با دیگران. و جامعهای که دیگر پیوندی مشابه آنچه با مونرو برقرار میکرد را هرگز با هیچ زنی برقرار نمیکند. فیلم «بلوند» ساختهی «اندرو دامینیک» و با بازی «آنا دآرماس» در نقش مرلین مونرو یک برداشت بینظیر از زندگی این بازیگر آمریکایی است. در ادامه به نقد و بررسی فیلم Blonde –محصول نت فلیکس (2022)– میپردازیم.
مرلین مونرو به عنوان یکی از مهمترین چهرههای تاریخ هالیوود، یک زن بینظیر و قدرناشناخته است. مهمترین واقعیتی که فیلم Blonde به تصویر میکشد این است: اگر مرلین مرد بود، به قدرت و جایگاهی دست مییافت که هرگز هیچ ستارهای به آن نائل نشده و نخواهد شد. این واقعیت با تصاویر تیز و برندهی برهنگی اجباری، تعرض جنسی، تحقیر و توهینهای گاه و بیگاه در میآمیزد و واقعیت مهمتری را به نقد میکشد: ساختار مردسالارانهی هالیوود و جامعهی هنری آمریکا (و احتمالا جهان) در آن برهه از تاریخ.
بدون شک فیلم Blonde به همین دلیل یکی از فمینیستیترین فیلمهای ساخته شده توسط یک کارگردان و نویسندهی مرد در سالهای اخیر و شاید هم تاریخ سینما باشد. مهمترین سکانسهای فیلم، روایتگر برخورد مردان در جایگاههای مختلف با مرلین است. اولین نمونهی مهم، که به مرور به یک خردهپیرنگ تاثیرگذار در فیلم تبدیل میشود، «پدر» است. پدر غایبی که عدم حضورش بیشترین تاثیر را در زندگی مادرِ «نورما جین مورتنسن» (بعدا مرلین مونرو) و سپس شخصیتِ نورما جین دارد. او به عنوان مهرهی کلیدی زیربنای رفتار تحقیرگرانهی مردان جامعه با مرلین عمل میکند. با این حال در طول زندگی او تلاش میکند به دخترش نزدیک شود و با یک مجموعه رفتار مردسالارانهی دیگر، او را به زیر چتر حمایت خود بکشاند. حمایتی پوشالی که مرلین بیشتر از هر چیز به آن نیاز دارد. اما هرگز به آن دست نمییابد.
در موردِ مرلین به روایتِ «آنا دآرماس» پول موضوع اصلی هیچ گفتگویی نیست. پس این بازیگر کلمات را طوری ادا میکند، جملهاش را طوری به پایان میرساند و خشمش را جایی بروز میدهد که فکر میکنیم آنچه برای مرلین اهمیت دارد حیثیت و دیده شدنِ به اندازه است.
دومین نمونهی مهم، برخورد کارگردان با مرلین در تست بازیگری است. در حالی که او به شدت احساسی بازی میکند (و آنا دآرماس این تلاشها را بینظیر و غیرقابل توصیف اجرا کرده) و نقش را مال خود کرده، بدون توجه به توضیحات و توصیههای دیگران، شخصیتی چندبعدی را ارائه میدهد، عوامل ساخت فیلم بر سر کیفیت این بازی به جدال میپردازند. در سوی دیگر، کارگردان فیلم ایستاده که همزمان که سیگار میکشد، فارغ از همهی جنبههای هنری، به اندامِ این زن چشم دوخته است. او فکر میکند با جاذبههای جنسی مرلین فیلمش فاتح گیشهها خواهد شد. واقعیت دردناک این است که درست فکر میکند.
مسیر مرلین مونرو در سینما میتوانست بر اساس شایستگی و لیاقت او در استفاده از ظرفیت دیوانگیاش در خلق شخصیتهای مختلف هموار شود. در عوض، ساختار مردسالارانهی جامعه و هالیوود، کاری کرد که او خودش هم کمکم قابلیتها را نادیده بگیرد. اگر اکنون در دنیا و در سینمای جهانِ آزاد، بحث اصلی بر سر حقوق برابر بازیگران زن و مرد است و مدتها است از معضلاتی که امثال مرلین با آنها گلاویز بودند عبور کردهایم، نتیجهی زیست همین دست افراد است.
ملاقات با مادر پس از سالها دوری و بیخبری، فصل تازهای در داستان مرلین را آغاز میکند. فصلی که در آن، مرلین حداقل بخشی از توانایی تشخیص واقعیت از خیال را از دست میدهد. بعد از این حملههای عصبی به شکل هذیان یا توهمهای بصری در مرلین ظهور میکنند و این زن، تحت تاثیر آنها تصمیمات مهمی میگیرد. تصمیماتی برای زندگیاش، برای حرفهاش و برای روابطش با دیگران. و البته هیچگاه آنقدر در خیالات خود غرق نمیشود که بخواهد به زندگی خود، واقعا پایان دهد. اتفاقی که در نهایت و پس از سالها تحمل رنج و سختی و آزار و درماندگی بسیار رخ خواهد داد. اما فعلا نه.
نورما جین برای رهایی از بند مرلین خود را به دست «چارلی چاپلین جونیور» و «ادوارد رابینسون جونیور» میسپارد. نگاه آن دو به نورما جین با دیگران متفاوت، اما در نهایت همان قدر مردسالارانه است که انتظار میرود؛ اگرچه آنها به نورما جین آزادی میدهند و او را در عریانترین حالت ممکن هم میپذیرند. قضاوت اشتباهی است اگر بگوییم رفتار آنها بیشباهت یا کاملا شبیه به دیگر مردان جامعه است. مردان جامعه (که «جو دیماجیو» یک نمونهی برجسته از آنها است) مرلین را تحت سلطهی خود میخواهند. مرلین را نه به خاطر جاذبههای جنسیاش، که به عنوان یک ابژهی هوس میخواهند. مردان، مرلین را مطیع و فرمانبردار دوست دارند و میخواهند به او امر کنند، آزادیهایش را گاه و بیگاه سلب کنند و از او انتظار دارند که حجب و حیا داشته باشد، سر بهزیر باشد و خودش را سوژهی هوس نکند. مردان، اساسا انتظار هیچ کنشی از مرلین ندارند.
اما چاپلین و رابینسون یک رابطهی عاشقانهی کمتر مالکانه را با نورما جین آغاز میکنند. آنچنانکه آنها بیشتر خواهان تنانگی هستند و در درجهی بعدی، ذهن زن را دوست دارند. آنها در مقطعی لذتجویانه از رابطهی خود با نورما جین او را میپرستند. و عبور از این نقطه دقیقا آغازی برای پایان این رابطه و تاثیر منفی آن بر خلق و خو و زندگی مرلین است.
اگرچه نگاه فیلمساز به این رابطه و جایگاه نورما جین در این سهضلعی کنایهآمیزتر از روایتِ محض است. مقدمهی آشنایی مریلین و چاپلین روشنگر این موضوع است، اما برای آن دسته از تماشاگران که به شواهد بیشتری نیاز دارند، کارگردان در ادامه بر موضع خود تاکید میکند. «نیاگارا» و همزمانی اکت جنسی در سالن سینما یکی از این شواهد است. البته تلاش کارگردان برای افزودن لایه به داستان همزمان با شخصیتِ دوگانهی نورما جین به همینجا ختم نمیشود.
او همزمان با پرداختن به جنبههای روانی شخصیتهای فیلم، دیالوگها و رفتار بازیگران را هوشمندانه کنار هم میگذارد تا امکان چندبرداشتی را ایجاد کند. سپس در تدوین نیز تلاش میکند با تقطیع و ترکیب قابهای سیاه و سفید و رنگی با هم، بیننده را با زندگیِ واقعی مرلین (به عنوان شخصیت اصلی فیلم و نه به عنوان بازیگری که مشغول تماشای فیلم بیوگرافیاش هستیم) همراه کند. عمیقتر و دقیقتر و با حسی شخصی.
اندرو دامینیک یک فیلمِ بیوگرافی «مریلین مونرو» (Merilyn Monroe) کارگردانی نکرده است. او یک درامِ روانشناختی چندلایه با محوریت «زن» تحتِ تاثیر جامعهی مردسالار، و هزاران چیز دیگر ساخته که شخصیت اصلی تطابق زیادی با مرلین مونرو بازیگر سابق سینما و «بلوند» معروف و محبوب دارد. یک فیلم دربارهی مشکلاتِ روانی [آنزمان ناشناختهی] یک زنِ بسیار زیبا و اغواگر که از کودکی تحت فشارهای مختلف جسمی و روحی بوده و حالا به شدت بیمار است. زن، تحتِ تاثیرِ پدری که وجود نداشته، مادری که مجبور شد رهایش کند. تحتِ تاثیرِ سینمایی که هنر و استعداد او را نه، بلکه جاذبههای فیزیکیاش را میبیند و میستاید. تحتِ تاثیرِ مردانی که به دنبال تصاحب او هستند، یا عقدهی ادیپ آنها میخواهد او را با گمشدهای رویایی جایگزین کند.
نگاهِ کارگردان به «بلوند» ستودنی و بدون شک منحصر به فرد است. تاثیر همین نگاه منحصر به فرد فیلم Blonde را به یک اثر اوریجینال نزدیک میکند. فیلمی که از نظر فرم آنقدر مترقی است که میتوان شیوهی ساخت آن را به عنوان یکی از بهترین شیوههای اقتباس در سینما انتخاب کرد. آن چیزی را بساز که میبینی. و محصول نهایی، چیزی است که اندرو دامینیک در منبع اقتباسش و در شخصیت مرلین مونرو دیده است.
یک سوال مهم در نقد فیلم سینمایی Blonde: آیا درباره طراحی صحنه و لباس و آرایش و گریم صحبت بکنیم یا نه؟ و یک جوابِ سریع و کوتاه: نیازی نیست درباره چیزهایی که «بینقص» و عالی هستند حرفی بزنیم.
مردان، مرلین را مطیع و فرمانبردار دوست دارند و میخواهند به او امر کنند، آزادیهایش را گاه و بیگاه سلب کنند و از او انتظار دارند که حجب و حیا داشته باشد، سر بهزیر باشد و خودش را سوژهی هوس نکند.
فیلم Blonde البته نه فقط از نظر شخصیتپردازی و روایتِ وقایع روزانهی زندگی یک زن در یک جامعهی مردسالار، که از نظر هنری هم به شاهکار کاساوتیس شباهت دارد. بعد از شخصیتِ مرلین بازیِ درخشان، نفسگیر و به درستی اغراقآمیزِ آنا دآرماس فیلم بلوند را به A Woman Under the Influence نزدیک میکند. دآرماس ورای به تصویر کشیدن دو شخصیتِ متفاوت نورما جین و مرلین مونرو این دو شخصیت را به مرور تکمیل و هر چه بیشتر متضاد میکند. او نه تنها به خوبی شخصیتِ مرلین و تلاش او برای دیده شدنِ هنر و استعدادش را بازنمایی کرده، بلکه موفق شده شخصیت او را به دغدغههای امروزی جامعه و به ویژه زنان پیوند بزند.
جمله این است: «من پنج هزار دلار میگیرم و جِین راسل صد هزار دلار؟ و من نقش بلوند در “جنتلمنها بلوند رو ترجیح میدن” بازی میکنم؟ این یه توهینه. فکر کنم باید قطع کنم. خداحافظ.» و دآرماس کاری میکند که اصلا به نظر نرسد موضوع اصلی در این بگومگو «پول» است. هر چند بار که این جمله را بخوانید باز هم موضوع اصلی آن «پول» به نظر میرسد. اما در موردِ مرلین به روایتِ «آنا دآرماس» پول موضوع اصلی هیچ گفتگویی نیست. پس این بازیگر کلمات را طوری ادا میکند، جملهاش را طوری به پایان میرساند و خشمش را جایی بروز میدهد که فکر میکنیم آنچه برای مرلین اهمیت دارد حیثیت و دیده شدنِ به اندازه است.
فیلم Blonde شاید یک اثر سینمایی کند و گاهی خستهکننده برای برخی تماشاگران باشد، اما در عمل یک فیلمِ کالت کلاسیک نزدیک به شاهکار است که فعلا نه، ولی چند سال بعد به آن ستایشی که استحقاقش را دارد دست خواهد یافت. فیلم در کارگردانی یک اثر تقریبا منحصر به فرد است. در بازی یکی از بهترین فیلمهای سال (آنا دآرماس و آدرین برودی) و در فیلمبرداری و تدوین یک جواهر است. اگرچه برخی مواضع فیلم امروز مورد تایید جماعتِ قلمفرسا نیست: مثل نشان دادن صحنهی سقط جنین و کابوسها و توهمهای نورما جین درباره فرزندِ به دنیا نیامدهاش. اگر فهمیدید که بسیاری از منتقدان سینما به خاطر اینکه این صحنهها را «مروج» مخالفت با سقط جنین پنداشته و به همین خاطر به فیلم نمرهی کم دادهاند، این نمرهها را از این به بعد جدی نمیگیرید.
در عمل اما فیلم بر انتخاب آزادانه و تصمیمِ «مادر» در تعیین سرنوشت جنین تاکید دارد. آنچه مرلین تصور میکند بعد از سقط بر سر جنین آمده ناشی از بیماریِ روانی او است نه چیز دیگر. و توهمها همه حاوی یک پیام مهماند که ظاهرا در هالیوود قرار است نادیده گرفته شود: زن، تحت فشار است. فیلم بلوند به بهترین نحو ممکن این گزاره را به تصویر میکشد و از همین حیث هم، یکی از بهترین فیلمهای سال 2022 است.
*نام فیلمی به کارگردانی «جان کاساوتیس» – A Woman Under the Influence