مشخصه فیلمهای نولان چیست؟ توجه به زمان، حافظه، و تمام تجارب وساختار فیلمسازی. اینها همه چیزهایی هستند که فیلمهای کریستوفر نولان این کارگردان انگلیسی که به هالیوود سفر کرده را از دیگر آثار سینما متمایز میکنند.
نقد و بررسیهای فیلم دانکرک (Dunkirk) آن را بهترین فیلم کریستوفر نولان تاکنون میخوانند. حتی بیلگ ابیری (Bilge Ebiri) از روزنامه صدای دهکده (The Village Voice) آن را فیلمی خوانده که نولان برای ساخت آن متولد شده است.
از این فیلم ستایشهای زیادی شده است، اما «شاهکار» نولان بودن چه معنیای دارد؟ چه چیزی نولان را به عنوان یک کارگردان متمایز میکند؟ و چطور دانکرک، به عنوان یک فیلم تاریخی و خارج از عادات معمول کارگردان، شامل همه ویژگیهای متمایزکننده فیلمهای نولان از دیگر کارگردانان سینما میشود؟
فیلم نولان ویژگیهای خاصی دارد که او را نزد طرفداران و منتقدانش محبوب میسازد. اما زیادهروی در فضای سرد و بیاحساس، تمرکز بیش از حد بر تکامل شخصیتهای فیلم و عدم علاقمندی به استفاده از زنان یا افراد غیر سفید پوست به عنوان شخصیت اصلی فیلم از جمله نکاتی است که نگاه منفی آنان را در بر داشته است. حتی میتوان گفت که نولان بعضا با وسواس عجیب و شخصیاش نسبت به «زمان» احساسات هواداران را جریحهدار میکند.
در حالی که برخی از این نقدها کاملا به جا است، فکر نمیکنم کسی در اینکه نولان یک کارگردان بزرگ است شکی داشته باشد. او با بودجههای کلان فیلمهایی میسازد که مخاطبان دربارهاش صحبت کنند، موشکافیاش کنند و آنها را دوباره بینند.
در همین رابطه بخوانید: نقد و بررسی فیلم Dunkirk – رهایی از جهنم
دانکرک، به طور خاص، علاوه بر پیروی از الگوی علاقمندیهای نولان، در پیچشی جذاب به نفع داستان تاریخی خود نیز کار میکند. در رویارویی با فیلمهای نولان باید به چهار نکته دقت کرد تا شاید بتوان جایگاه متمایز دانکرک را به خوبی درک کرد.
وجه تمایز فیلمهای کریستوفر نولان از آثار دیگر سینما
اکثر فیلمهای نولان (که فیلمنامه برخی از آنها را برادرش جاناتان مینویسد) مفاهیم فلسفی بزرگی را زیر و رو میکنند که و برای هیچکدام پاسخ راسخی ارائه نمیدهند.
نولان به مفهوم حافظه علاقمند است
با این حال فرقی نمیکند که یک درام جنایی بسازد یا یک داستان علمی تخیلی، یا یک داستان ابرقهرمانی و یا یک فیلم جنگی؛ او در نمایش مضامین مورد علاقهاش بسیار پیوسته عمل میکند.
«حافظه»، یکی از مضامین مورد علاقه نولان است؛ چگونگی کارکردش، چگونگی دستکاری شدنش، چگونگی شکل گرفتنش و ایجاد چیزی که آن را «واقعیت» نام مینهیم.
دو فیلم او یادواره (Memento 2000) و فیلم تلقین (Inception 2010) به طوری واضح این مضمون را دنبال میکنند. در فیلم یادواره، شخصیت اصلی فیلم یعنی گای پیرس (Guy Pearce) به معنای واقعی کلمه از فراموشی ایجاد شده بخاطر از دست دادن حافظه کوتاه مدتش رنج میکشد، و درک بیننده و خود شخصیت اصلی از «واقعیت» کاملا تحت تاثیر این شرایط قرار گرفته است.
در فیلم تلقین، که بودجهای به مراتب بالاتر داشت، شخصیت اصلی فیلم (که نقش آن را لئوناردو دیکاپریو بازی میکند) در تلاش است تا یک مجموعه خاطرات را در ناخوداگاه فرد دیگری وارد کند. در اینجا ماهیت و مضمون «خاطره» هدایتگر جریان فیلم است.
با این حال بیشتر فیلمهای نولان به نوعی درگیر «حافظه» هستند. به طور مثال در سهگانه شوالیه تاریکی (آغاز بتمن، شوالیه تاریکی و شوالیه تاریکی برمیخیزد) بروس وین (Bruce Wayne) شخصیت اصلی فیلم کاملا درگیر خاطره مرگ پدر و مادر خود است و گرچه خالق این بخش داستان نولان نیست، اما بسیار زیرکانه در تمام جریان فیلم آن را به تصویر میکشد.
در فیلم پرستیژ (The Prestige 2006) نکته انحرافی فیلم کاملا بر اساس تکیه شخصیت اصلی فیلم و بیننده بر «حافظه» خود است، چنانکه در انتهای فیلم در مییابند که حافظهشان دچار خطا شده است.
همچنین در ابتدای فیلم علمی تخیلی میان ستارگان (Interestellar 2013) درمییابیم که تلاش شده است ماموریتهای آپولو به طور کامل از حافظه جمعی جامعه حذف شود.
بیشتر بخوانید: صفر مطلق – کامیکی در باب حلقهی گمشدهی فیلم کریستوفر نولان
در حالی که فیلمهای نولان اغلب متهم به بیاحساسی و نوعی سردی میشوند، به نظر میرسد خود او بر این باور است که «حافظه» روابط محکمی با احساسات ما دارد. بعد از انتشار فیلم تلقین، نولان در مصاحبهای به خبرنگار وایرد گفت «من میخواستم تا با دنیای رویاهای خواب سروکار داشته باشم، پس دریافتم که باید روایتی عاطفیتر به مخاطبان خود ارائه بدهم، در اصل چیزی که نشانگر دنیای عواطف ذهن یک فرد باشد. بنابراین اصل هر دو داستان قهرمان فیلم و دزدی میبایست بر اساس مفاهیم عاطفی قرار میگرفتند.»
در دانکرک، استفاده از مفهوم «حافظه» هوشمندانهتر از سایر فیلمهای نولان صورت گرفته است. خاطرات تجارب جنگ به جای ذهن سربازان، بیشتر در حرکات آنان حک شده است. این را میتوان در واکنش آنان حین مواجه شدن با محاصره و حمله دید، هنگامی که با صدای افتادن بمب خم میشوند و یا وقتی در فضای بسته قرار میگیرند.
من میخواستم تا با دنیای رویاهای خواب سروکار داشته باشم، پس دریافتم که باید روایتی عاطفیتر به مخاطبان خود ارائه بدهم، در اصل چیزی که نشانگر دنیای عواطف ذهن یک فرد باشد.
اما رابطه واقعی دانکرک و «حافظه» در موضوع خود فیلم نمایان میشود: دانکرک نشات گرفته از یک رویداد تاریخی است و خاطرهای است که با کمی ترفند ارائه میشود. نولان علاوه بر خنثی کردن افسانههای پیروزمندانهای که در باب آن رویداد ساخته بودند، فیلم را با یک پایان خوش نمیبندد. دانکرک فقط نشان میدهد که صورتهای مختلفی از رشادت، قهرمانی و ایثار به آن تخلیه کمک کردهاند.
بنابراین در دانکرک نولان مستقیما به حافظه نمیپردازد، به جای آن، فیلم در روایتی آرام به صورتی ظریف و زیرکانه خاطرات یک رویداد مهم تاریخی را بازگو میکند.
نولان همچنین بسیار به مفهوم «زمان» علاقمند است
به طور خاص در فیلمهایی مثل تلقین، یادواره، میان ستارگان و فیلم اول او (Following (1998، نولان علاقمند است تا با چارچوبی که برای مفهوم «زمان» قائل هستیم بازی کند.
انتظار داریم که یک فیلم و جریان زمان آن انعکاسی از زندگی واقعی باشد، یعنی شروع داستان در ابتدای فیلم، اتفاقات به ترتیب در جریان فیلم و پایان داستان در انتهای آن باشد. اما نولان به پیروی از این قواعد علاقهای ندارد. «زمان» تنها یک وسیله دیگر در چنته او است که به میل خود سامان میدهد و هر طور بخواهد با آن رفتار میکند.
بنابراین آنچه مکرر در فیلم نولان اتفاق میافتد، تجربه مکرر هیجان (یا شاید کلافگی) پس از کشف این مساله است که روند و اتفاقات فیلم آن چیزی نبوده است که شما فکر میکردید.
با فیلمهای سینمایی نولان آشنا شوید: ۷ فیلم از کریستوفر نولان که باید ببینید – به جز بتمنها!
این کشف ممکن است در زمانی مجزای زمانی که داستان روایت میشود اتفاق بیوفتد. باید بدانید این مساله یک کلک فیلمسازی نیست، بلکه بخش جدایی ناپذیر روایتگری نولان است. چون در روایتگری او قرار است فکرتان ناگهان با فهمیدن اینکه آنچه درباره فیلم فرض کرده بودید فقط ناشی از ادراک شخصیتان بوده، تکان بخورد.
یکی از نکاتی که دانکرک را از سایر فیلمهای جنگی مشابه متمایز میکند، نحوه رفتار آن با «زمان» است.
به طور مثال در فیلم یادواره، داستان به لحاظ زمانی در دو مسیر موازی روایت میشود. یکی از مسیرها به طرف جلو و مسیر دیگر به عقب برمیگردد. این نکته را خودمان به عنوان بیننده در جریان فیلم متوجه میشویم.
داستان به تدریج به صورت رقصی میان فیلمساز و بیننده در کنار هم برای فهمیدن مسیر شخصیت اصلی فیلم در میآید. سرگشتگی و آشفتگی موقتی بیننده به مثابه احوالات شخصیت اصلی فیلم است، و این یعنی یک تجربه ملموس و نزدیک در تماشای فیلم.
عشق نولان به بازی با «زمان» با توجه به علاقهاش به «حافظه» جای تعجبی ندارد.
خاطرات همه آن چیزی هستند که گذشته را برایمان «واقعی» نگاه میدارند، پس دست در دست زمان حرکت میکنند. اما خاطرات، به خصوص در دنیای نولان، میتوانند ناقص باشند. این بدین معناست که گاهی ادراک ما از زمان نیز ناقص است. ما گاهی از مسیر اتفاقات عقب میافتیم و یا حتی متوجه نمیشویم که چطور یک اتفاق عامل رخدادهای دیگری در زندگی است.
نولان به صورت درسی کوچک در طی فیلم همواره ما را ملزم میکند تا «واقعیاتی» را که به عنوان حقیقت در مسیر زندگیمان پذیرفتهایم دوباره بازبینی کنیم.
یکی از نکاتی که دانکرک را از سایر فیلمهای جنگی مشابه متمایز میکند، نحوه رفتار آن با «زمان» است. فیلم در سه زمان مختلف حرکت میکند که هر سه درست در ابتدای فیلم شروع شده و در جریان آن به هر یک پرشی دارد. ما مجموعهای از شخصیتها را در طول یک هفته، عدهای دیگر را در طول یک روز و عدهای دیگر را فقط طی یک ساعت مشاهده میکنیم. خود فیلم 2 ساعت است، در نتیجه «زمان» برای بعضی شخصیتها بسیار سریعتر از برخی دیگر میگذرد.
این روند برای یک فیلم تاریخی بر پایه یک نبرد معروف طبیعی نیست، اما قطعا به منظور خاصی در دانکرک انجام میشود.
این روند به نشان دادن تجربهای کمک میکند که فیلمهای عادی در به تصویر کشیدنش ناتوانند: این مفهوم که جنگ (و سایر تجارب همراه با استرس شدید) تمایل به تحریف ادراک ما از زمان و حافظه دارند. این تجربه تکان خوردن فکر ما و آشفتگیمان در صندلیهای سینما، تا حدودی هرچند کم، شبیه تجربه افرادی است که در زمان اتفاق افتادن آن رویداد تاریخی در آن مکان حضور داشتند.
اما در دانکرک از همان ابتدای فیلم میدانیم که خطوط زمانی بالاخره در یک نقطه به یکدیگر خواهند رسید.
زمانی که تمامی شخصیتها پس از طی کردن مسیرهای زمانی جداگانه خود در یک زمان و یک مکان و در لحظه مناسب برای جلوگیری از فاجعه مطلق به یکدیگر میرسند، به نوعی تصویر رایج در فیلمهای جنگی که یا به صورت «یک مرد بزرگ/یک قهرمان» یا حس قطعی بودن صحنه نهایی نجات نمایش داده میشود را از بین میبرد.
در جنگ هیچ چیزی قطعی نیست، فقط یک فرد مسئول اتفاقات نیست، و شانس (یا توکل، بسته به میزان اعتقادات شما) در خدمت هر دو جبهه پیروزی و شکست است. پس ساختار زمانی منحصر به فرد دانکرک باعث ایجاد این بینش کلی نسبت به فیلم میشود.
کریستوفر نولان چارچوب رایج ژانرهای آشنای سینما را برهم میزند تا ایدههایمان درباره فیلم را به چالش بکشد
اگرچه کریستوفر نولان با فیلمهای کم بودجه در ژانر هیجانی همچون یادواره و Following آغاز به کار کرد، اما خیلی زود تبدیل به کارگردان فیلمهای پرفروش با بودجههای کلان شد. تکامل نولان به سازنده فیلمهایی این چنین بزرگ و روایتمحور نشان دهنده علاقه او به تغییر انتظارات مخاطبان سینما از یک فیلم موفق و محبوب با بودجه کلان است.
هنگامی که نولان ژانر جدیدی برمیگزیند، مردم به دلایل خوبی هیجانزده میشوند.
یکی از موثرترین روشها برای این تغییر دیدگاه در مخاطبان، استفاده از ژانرهای عامهپسندی چون معمایی، علمی تخیلی، ابرقهرمانی و… و تجدید نظر در پتانسیل آنها است.
این یک خصوصیت مشترک بین نولان، تارانتینو، اندرسون و برادران کوئن است که عاشق فیلم هستند، تاریخ سینما را مطالعه میکنند و علاقمندند تا برای پیش رفتن، با ترفندهای جدید، چیزهای تازهای از ژانرهای قدیمی بیرون بکشند.
هنگامی که نولان ژانر جدیدی برمیگزیند، مردم به دلایل خوبی هیجانزده میشوند. سابقه او نشان میدهد که کارگردانی با سبک متمایز و برجسته که استودیو برای بر هم زدن چارچوبها به او پروبال بیشتری میدهد، همواره گیشههای بیشتری در مینوردد و درآمد بالاتری به ارمغان میآورد.
حال میخواهد فیلم او برداشتی سیاسی اما متعهد به داستانهای کمیک باشد (سهگانه شوالیه تاریکی)، یک درام خانوادگی در ژانر علمی تخیلیِ پسا آخرالزمان (میان ستارگان)، یا یک درام کارآگاهی و روانشناختی (یادواره).
بیشتر بخوانید: نقدهای Dunkirk طرفداران نولان را ذوقزده میکنند!
فیلمهای کریستوفر نولان داستانهای هیجانانگیزی در ژانرهای محبوب سینما روایت میکنند. با این حال ژانرهای علمی تخیلی، جنگی و ابرقهرمانی در دستان او اندکی متفاوت به نظر میرسد و دانکرک نیز از این قاعده مستثنی نیست.
این فیلم به طور قطع یک فیلم تاریخی جنگی است، اما نحوه برخورد آن با «زمان» و «فضا» در یک خط داستانی چند رشتهای آن را همزمان جهانی و متمایزتر میکند.
این علاقمندیها در راستای هدف بزرگتر نولان است: در نظر گرفتن فیلمها به عنوان یک اثر هنری پیچیده
معمولا زمانی که به عوامل یک فیلم موفق فکر میکنیم، اولین چیزی که به ذهن میرسد داستان آن است. اما هدف نولان در به چالش کشیدن آنچه مخاطب عام از فیلمسازی در ذهن دارد نشان میدهد که او فقط به دنبال داستان نیست.
او عمیقا به تمام بخشهای یک فیلم علاقه دارد و میتواند تمام نقاط خاص آن را برجسته و یا با حقههای خاص خود تحریف کند.
یک فیلم همیشه شامل جلوه بصری است و تقریبا همیشه صدا دارد (در دوره فیلمهای صامت نیز معمولا صدای نوازنده پیانو فیلم را همراهی میکرد و حتی زمانی که در بعضی صحنهها موسیقی قطع میشد، خود سکوت به منزله نوعی صدا بود).
فیلم معمولا با سرعتی که مد نظر کارگردان است خود را نمایان میسازد؛ شما میتوانید فیلم را روی دور تند تماشا کنید اما در این صورت چیزی از فیلم نفهمیدهاید.
فیلم برای نولان صرفا یک داستان برای روایت نیست، بلکه این عوامل بسیار مهم (صدا، تصویر و ساختار) معرف رابطه او با فیلم به صورت یک اثر هنری هستند.
استودیوهای فیلمسازی و مدیران اجرایی آن (که اصولا کیف پول استودیو را در دست دارند) معمولا به ریسک آلرژی دارند. این بدین معنا است که امتحان چیزهای جدید برای فیلمهای عام و با مخاطب گسترده چندان رایج نیست، اما نولان به سلیقه و روش خودش استودیو و عواملش را شکل داده است (فراموش نکنید که او به کلی فرنچایز بتمن را در آغازِ بتمن از ابتدا بالا آورد، و در ادامه دو قسمت دیگر هم ساخت).
با این حال نولان همچنان به چگونگی کارکرد خود فیلم و در هم شکستن مرزها بیشتر علاقه نشان میدهد و این علاقه همانطور که میبینیم در روش فیلمسازیاش تجلی یافته است.
هدف نولان در به چالش کشیدن آنچه مخاطب عام از فیلمسازی در ذهن دارد نشان میدهد که او فقط به دنبال داستان نیست.
او مدتی به امتحان فیلم 70 میلیمتری و IMAX پرداخت که در پیش نمایش فیلم شوالیه تاریکی برمیخیزد، بخشی از میان ستارگان و تلقین شاهد آن بودیم. برای دانکرک، نولان تمام فیلم را با این دو فرمت ضبط کرد.
وقتی صحبت از کیفیت تصویری فیلم میشود، نولان نیز همانند تارانتینو و اندرسون کاملا سنتی عمل میکند، زیرا که او فیلم آنالوگ را به دیجیتال ترجیح داده و به نوعی از 3D فرار میکند.
امضای دیگر کریستوفر نولان پای فیلمهایش، موسیقی متنهای قدرتمند و جلوههای صوتی بسیار بلند او (مثلا صدای انفجارهایش) است که حتی میتواند دیالوگها را در خود خفه کند.
نُتنوشت: بررسی ساندترک فیلم Dunkirk اثر هانس زیمر
در حقیقت بعد از اکران فیلم میان ستارگان سالنهای سینما مجبور شدند تا در اعلامیهای توضیح بدهند که سیستمهای صوتیشان درست کار میکند و مشکل خود فیلم نولان است. صدای موسیقی متن و جلوههای صوتی گاهی انقدر بلند بود که نمیشد دیالوگها را شنید. [به عنوان مترجم باید اعتراف کنم که این مساله حقیقت محض است، وقتی در سینما برای اولین بار فیلم را دیدم تقریبا تمام سالن از نشنیدن دیالوگها کلافه بود و تا پیش از ترجمه این قسمت متن، من هم فکر میکردم که مشکل از تحهیزات سینما است.]
نولان در پاسخ به اعتراضات حول این مشکل به هالیوود ریپورتر توضیح داد که این عمل کاملا به عمد صورت گرفته است و گفت: «بسیاری از فیلمسازانی که تحسین میکنم از صدا به صورت جسورانهای بهره بردهاند، اما موافق این ذهنیت نیستم که دیالوگ تنها روش رسیدن به شفافیت در فیلم است. من سعی کردم با استفاده از تصویر و صدا در چندین لایه به شفافیت در داستان و احساسات فیلم برسم.»
به نظر نولان، تمرکز صرف بر آنچه شخصیتها میگویند برای فهمیدن فیلم کافی نیست، بلکه توجه به دیالوگ در کنار جلوههای صوتی و موسیقی متن راهی است که بینندگان بتوانند آنچه در فیلم اتفاق میافتد به طور کامل دریافت کنند.
جلوههای صوتی فقط وسیلهای در خدمت فیلم نیست، بلکه بخشی از روایتگری نولان است.
این رویکرد نولان درباره اصوات برخی هوادارانش را کلافه میکند، اما مطمئنا تصادفی نیست. دانکرک میتواند نمونه استفاده موثر از این تکنیکهای صوتی نولان باشد: صحبت و دیالوگ زیادی در فیلم نیست، و مقدار زیادی صدای مبهم از تیراندازی و پرواز هواپیماها در بالای سر به گوش میرسد، درست همانطور که از یک جنگ واقعی انتظار میرود.
نولان همچنین شیفته چگونگی نقش داشتن مفهوم اخلاقیات در فیلمهایش است.
موافق این ذهنیت نیستم که دیالوگ تنها روش رسیدن به شفافیت در فیلم است. من سعی کردم با استفاده از تصویر و صدا در چندین لایه به شفافیت در داستان و احساسات فیلم برسم.
یادواره فقط در مورد مردی با مشکل فراموشی نیست، یک مباحثه اخلاقی در مورد انتقام است. شوالیه تاریکی فقط بتمن نیست، بلکه خط محوی بین خشونت افراطی و عدالت خودسرانه را به تصویر میکشد. پرستیژ یک شعبدهبازی شسته و رفته نیست، بلکه داستان رقابت، وسواس، تقابلات علم و جادو و اختلاف طبقاتی است. دانکرک تنها روایتگر یه جنگ نیست، در مورد هزینههای انسانی است که پشت یک پیروزی نهفته است.
روی هم رفته، نولان با فراتر رفتن از حدود طبیعی یک فیلمساز، نشان داده است که هم به سرگرم کردن مخاطب و هم به تفکر واداشتن او علاقمند است.
چه از نتایج این کار خوشتان بیاید چه نیاید، نمیتوانید منکر این باشید که فیلمهای نولان علیرغم همه پیچیدگیها و ریسکهایی که در فیلمسازی میپذیرد، چقدر محبوب و پر طرفدار است.
ساختارشکنی دانکرک در ژانر فیلمهای جنگی و تمرکز بینظیرش در تلفیق «زمان» و «حافظه»، باعث شد شاهد 20 درصد فروش بیشتر از آنچه برای روز اول نمایش پیشبینی میشد باشیم.
باکسآفیس: «دانکرک» در هفتهی اول صدر نشین شد
این اتفاق بار دیگر ثابت کرد که رویکرد خاص و منحصر به فرد نولان در فیلمسازی همچنان میتواند بین عوام محبوب باشد.
تاریخ چه ازین فیلم به عنوان شاهکار کریستوفر نولان در سینما یاد کند و چه آن را فراموش کند، این فیلم بار دیگر نشان داد که او کارگردانی است که باید مورد توجه قرار بگیرد.
او میتواند از هر موضوع مختلفی که قرار است پایه و اساس فیلمهایش را تشکیل دهد، فیلمی به سبک و سیاق و با امضای خاص خودش بسازد.