در بعضی مشاغل، بعضی افراد آنقدر از دیگران ماهرتر و یک سر و گردن بالاتر هستند که گویی به تنهایی تمام حرفهاشان را تبدیل به یک فرم هنری میکنند. به «وین گرتزکی» برای هاکی یا «لیونل مسی» برای فوتبال فکر کنید. هر حرفهای یک شخصیت انقلابی را همیشه به همراه داشته است، و برای حرفه نقد فیلم، آن شخصیت «راجر ایبرت» بود. در ادامه با ده فیلمی که راجر ایبرت از آنها متنفر بود آشنا میشویم.
راجر ایبرت (Roger Ebert)
ایبرت مردی چهارشانه اهل شیکاگو با علاقه خاصی به داستانسرایی بود که در سال 1967 به سمت منتقد فیلم در شیکاگو سان-تایمز منصوب شد. دقیقا همان زمانی که سینمای آمریکا با هر پروژه جدید در حال تجربه تغییری شگرف در سبک و استایل بود. خواه آن پروژه “بانی و کلاید” پر از خشونت میبود یا “ایزی رایدر” پادفرهنگ که نیروی محرکهاش مخدر است یا مقبولیت ژانرهای گوشهگیری مثل ژانر ترسناک در جریان اصلی سینما با “شب مردگان زنده” یا شاهکار علمی-تخیلی “2001: اودیسه فضایی”، ایبرت همیشه آنجا بود تا نظرات آگاهانهاش را به اشتراک بگذارد.
ارتباط برقرار کردن مخاطب با ایبرت، یکی از دلایل مهم موفقیت او بود. او کسی نبود که با یک کت و شلوار گران قیمت بیاید و یک فیلم مبهم غیرقابل فهم هنری را به روشنفکران پرافاده بخوراند. بزرگترین دشمن فلسفه راجر ایبرت خودنمایی بود. او دیوانهوار عاشق فیلمها بود. همیشه تلاش میکرد یک عنصر فیلم را در اولویت قرار دهد، عنصری که تقریبا همیشه موفقیت یک فیلم را تضمین میکرد یعنی سرگرمکننده بودن. یک فیلم میتوانست بودجه کمی داشته باشد، عاری از محتوای فرهنگی یا تفکری پشتش نباشد، زیادهروی کرده باشد یا اصلا غیرمنطقی باشد. تا زمانی که چیزی متقاعدکننده یا سرگرمکننده درباره آن فیلم وجود داشت، ایبرت آن را در نظر میگرفت.
ایالت خودمختار راجبر ایبرت
ایبرت اهمیت نمیداد که جو و فضای غالب حول یک فیلم چه بود، او متر و معیار مختص خودش را برای سنجش موفقیت یک فیلم داشت و اغلب این معیارها خوانایی و ارتباط برقرار کردن مخاطبی که هر هفته نوشنههای او را دنبال میکرد با نقد او را به همراه داشتند. انگار با رفیقت در یک قهوه خانه نشستی و بر سر یک فنجان چای نظرش را درباره فیلمی میپرسی. بیقید و بندی و شوخیهای ساده و قابل هضم بخش جدایی ناپذیری از بررسیهای ایبرت بودند. خیلی اوقات بررسیهای کمتر از 1000 کلمهای ایبرت از کمدی دو ساعتهای که تحلیلشان میکرد خندهدارتر بود.
اما تعهدی که ایبرت به سبک خودش داشت و فعالیت حرفهای طولانی به عنوان منتقد فیلم که بیشتر از 50 سال به درازا انجامید، به این معنا بود که در کارش گهگاهی اشتباه هم وجود داشت. بعضی وقتها اختلاف نظرش جزوی از یک دوگانگی در دریافت آن اثر بصورت عمومی بود، در عین حال ایبرت هرگز از مخالفت با آثار مدعی و تحسین شده نمیترسید. لیست مشهور فیلمهایی که ایبرت از آنها متنفر بود شامل تعدادی از فیلمهایی است که دیدنشان در این لیست عجیب است. کلکسیون نقدهایش که در کتاب “من از این فیلم متنفرم، متنفرم، متنفرم” هم نگاهی عمیق به بسیاری از فیلمهای واقعا افتضاح اما معدود فیلمهای واقعا شگفت انگیز میاندازد.
هیچکس بی نقص نیست
تنفر بعضا گیجکننده ایبرت از یک فیلم، به همان اندازه به او به عنوان مردی شریف، یا خصوصا متعهد به حرفهاش محبوبیت میبخشد. اگر ایبرت از فیلمی خوشش نمیآمد، برای جا نماندن از موج تمجیدی که روانه یک فیلم میشد هرگز وانمود به دوست داشتن آن نمیکرد. ایبرت از سنتشکنی ترسی نداشت، و حتی غیر قابل قبولترین نظراتش هم بسیار سرگرمکننده بودند.
شناختن ایبرت به معنای فهمیدن این است که او هم جایزالخطاست. هیچ شخصیت متعالیای بی نقص نیست، و ایبرت میتوانست بعضا بداخلاق، سطحینگر، سرسخت، کلهشق یا حتی کاملا بدبین باشد. بعضیاوقات مفهوم یک فیلم کاملا از نظرش غافل میماند، یا نمرهدهی پایانیش کاملا در تضاد با محتوای بررسیاش بود. انسان جایزالخطاست، و بهترین ویژگی راجر ایبرت انسان بودنش بود. در ادامه مثالهایی از نقدهای او آورده شده که برخلاف خودش، در طی زمان جایگاهشان را از دست دادند.
ده فیلم بزرگی که راجر ایبرت از آنها متنفر بود:
1. انجمن شاعران مرده (پیتر وایر، 1989)
-نمره ایبرت: 2 ستاره
ایبرت هم آدم بود، مثل همه ما، و این یعنی او هم میتوانست اشتباه کند، و دوستداشتنیترین فیلمهایی که چندینبار میتوان به تماشایشان نشست را پرادعا و ضعیف بداند. این درباره “انجمن شاعران مرده” پیتر وایر هم صدق میکند. ایبرت بررسیاش را درباره این فیلم اینگونه آغاز میکند:
جمعی از زاهدین مبتذل که وانمود به ایستادگیای شجاعانه برای حفظ چیزی میکنند: به گمانم، آن چیز “کار خودت را کردن و اهمیت ندادن به چیزهای دیگر” بود.
ایبرت عملکرد رابین ویلیامز را بخاطر لغزیدن به پرسونای کمدیاش نقد کرد و عقیده داشت در نوشتن فیلمنامه اضافهکاری شده:
زمانی که دانشآموزان در اعتراض به اخراج ویلیامز روی میزهایشان ایستادند، آنقدر منقلب شدم که میخواستم بالا بیاورم.
2. فلامینگوهای صورتی (جان واترز، 1972)
-نمره ایبرت: 0 ستاره
اثر بیسلیقه جان واترز، فلامینگوهای صورتی، یکی از معدود فیلمهاییست که به همان اندازه که در زمان انتشارشان عاصیکننده بودند امروزه هم هستند.
با نشان دادن صحنههایی از تجاوز ساختگی و استفراغکردن با پرولاپسهای مقعد واقعی و مدفوعخواری، فلامینگوهای صورتی به همان اندازه برای سینمای آمریکا حال بهم زن و ضروری است که همیشه بوده است. ایبرت صحنههای منزجرکننده را بیمحتوا و ناگوار خواند و قول داد که اگر مجبور شود در سالگرد 50 سالگی فیلم آن را ببیند مجبور به بازنشستگی میشود. سال 2022 همان سالگرد موعود بود، و با اینکه متاسفانه ایبرت دیگر در میان ما نیست، نقد کوبنده و خندهدار او میراثش را زنده نگه میدارد.
3. مرشد (پاول توماس اندرسون، 2012)
-نمره ایبرت: 2.5 ستاره
فیلمهایی که ایبرت به آنها نمره 2.5 ستاره داده به شکل عجیبی جذابتر از فیلمهایی هستند که مستقیما به تحسین آنها پرداخته است. این ننگینترین نمرهای بود که ایبرت فقید به یک فیلم داد، و این نشان دهنده یک فیلم خوشساخت بود که یک عنصر ضروری برای موفقیتش کم داشت.
قابل باور نیست که ایبرت نتوانست با اثر مجذوبکننده پاول توماس اندرسون ارتباط برقرار کند، اما این منتقد عملکرد فلیپ سیمور هافمن و خواکین فینیکس را عقیم میدید و معتقد بود فیلم درباره پیامی که میخواهد مخابره کند مطمئن نیست. ایبرت فیلم را اینگونه توصیف میکند:
[فیلم] بهخوبی ساخته شده و بهخوبی بازی شده، اما زمانی که به سمت آن دست دراز میکنم دستانم در هوا بسته میشوند. محتوای غنیای دارد اما مطمئن نیست دربارهاش چه فکری میکند.
4. بیتلجوس (تیم برتون، 1988)
-نمره ایبرت: 2 ستاره
رابطه ایبرت با تیم برتون هرگز آسان نبوده است. ایبرت به بعضی از دوستداشتنیترین فیلمهای این کارگردان نمرههای پایینی داده است، شامل بلاکباسترهایی مثل «بتمن»، هالمارکهایی مثل «ادوارد دستقیچی»، و کالت کلاسیکهایی مثل «مریخ حمله میکند!»، که به همه اینها 2 ستاره داده است. اما امتناع او از تسلیم جذابیتهای «بیتلجوس (beetlejuice)» شدن از همه برجستهتر است.
ایبرت فیلم را اینگونه بررسی میکند:
از لحظهای که میفهمید قرار است درباره حیله و حقه باشد تا شخصیتها، فیلم کاملا سقوط میکند.
او در ادامه عملکرد افسانهای مایکل کیتون را به کار میگیرد، و اینگونه توصیف میکند:
سکانسهایش با دیگر اتفاقات فیلم همخوانی ندارد، و دیدنش مایه رنجش است.
در عین حال ایبرت حداقل طراحی صحنه را تحسین میکند.
5. پرتقال کوکی (استنلی کوبریک، 1971)
-نمره ایبرت: 2 ستاره
آنقدر فعالیت حرفهای ایبرت طولانی بود که بیش از 50 سال تغییر و تکامل در هالیوود را پوشش دهد. او تسلیم شدن سیستم استودیویی دربرابر مولفین در اواخر دهه 60 و اوایل دهه 70 میلادی را از نزدیک دید. ایبرت در بررسیهایش از درخشش، بری لیندون و دکتر استرنجلاو به غایت استنلی کوبریک افسانهای را تحسین کرد. اما وقتی کار به پرتقال کوکی مملو از خشونت رسید ایبرت در صف منتقدان زیادی بود که به این فیلم تاختند.
او پرتقال کوکی را اینگونه توصیف میکند:
یک نابسمانی ایدئولوژیک، یک فانتزی پارانوئید جناح راستی که خود را در نقش یک هشدار جورج اورولی جا میزند.
ایبرت در بخشهای اولیه نقدش نمیتواند با الکس، شخصیت اصلی داستان، ارتباط برقرار کند یا همزادپنداری کند:
دقیقا مطمئن نیستم چطور انزجارم از الکس را توضیح دهم (که استنلی کوبریک خیلی دوستش دارد. از وقتی که استایل ظاهریاش نمایان میشود و کمی دیگر خواهیم فهمید چرا). الکس از آن شخصیتهای عجیب ترسناک است که همه ما چندباری در طی زندگیمان با آنها برخورد داشتیم، معمولا وقتی ما و آنها بچه بودیم و آنها خیلی قصد پنهانکردن علایقشان را نداشتند.
6. مرد فیلنما (دیوید لینچ، 1989)
-نمره ایبرت: 2 ستاره
لینچ یکی دیگر از کارگردانانی است که با ایبرت رابطهای نوسانی داشتند. با اینکه «جاده مالهالند» و «داستان سرراست» هردو نمره 4 ستاره از ایبرت گرفتند، فیلمهای دیگر لینچ مثل «بزرگراه گمشده» و «مخمل آبی» نقدهای ضعیفتری دریافت کردند، و مخمل آبی نمره 1.5 ستاره از ایبرت گرفت.
در رد کردن مرد فیلنما به عنوان «سانتیمانتالیسم خالص» توجه اصلی ایبرت به سطحی بودن فیلم بود. به این دلیل که بهجای این که به سوالات عمیقتری مثل اینکه جان مریک چگونه آدمی بود بپردازد، صرفا توانایی زندهماندنش را جشن میگیرد:
دائما از خودم میپرسیدم فیلم میخواهد درباره شرایط انسانی با وضعیت جان مریک چه بگوید و به هیچ جوابی نمیرسیدم.
مخالفت با نظر ایبرت موردی ندارد. اما مثل بهترین نوشتههایش، او باعث میشود نگاهی به یک روایت متداول بیاندازید و از زاویه دیگری آن را بررسی کنید.
7. اوقات زودگذر در دبیرستان ریجمونت (ایمی هکرلینگ، 1982)
-نمره ایبرت: 1 ستاره
در بیشتر نقدهای نامهربانانه ایبرت دیدیم که درنهایت او بازهم ویژگی امیدوارکنندهای در فیلم پیدا میکرد. کمتر دیدهایم ایبرت کاملا به یک فیلم بتازد، یا آن را بیآبرو کند، اما این فیلم کلاسیک که در حال حاضر در کتابخانه کنگره نگهداری میشود توانست به این نقطه برسد.
البته اگر ایبرت میتوانست در اینباره کاری کند، این فیلم در زبالهدانی نگهداری میشد:
سازندگان این فیلم استعدادی بینظیر در تبدیل موقعیتهای احتمالا خندهدار به شرمآور دارند.
ایبرت از فیلم به عنوان یک فیلم افتضاح یاد میکند که استعدادهای جوانی را که گرد هم آورده تلف میکند.
به اندازه کافی بر سر کمدی نوجوانان تفرقه وجود دارد، اما تنفر ایبرت از این فیلم بعد از 40 سال هنوز گیجکننده است.
8. باشگاه مشت زنی (دیوید فینچر، 1999)
-نمره ایبرت: 2 ستاره
سوالی به درازای تاریخ: آیا باشگاه مشتزنی یک طنز انتقادی از رفتارهای مردانه افراطی و خشم اندوخته در مردان جوان است یا پروپاگاندایی است که همین ایدهها را تبلیغ میکند؟ بحث کردن با اینکه دیوید فینچر مخاطب را در یک سفر استادانه به همراه مغز همواره در حال انزوال ادوارد نورتون راوی با خود همراه میکند سخت است. با این حال ایبرت یکی از منتقدین بسیاری بود که سالن سینما را با مزهای بد در دهانش ترک کرد.
او فیلم را اینگونه توصیف میکند:
یک فیلم مستهجن از مردانگی. فیلمی که مدتهاست هالیوود به سمتش حرکت میکند، که در آن شهوت بین دو جنس با دعواهای در رختکنهای مردانه جایش عوض شده است.
ایبرت مشخصا طبیعت فرقهمانند تایلر دردن را با اینکه هیچ پاسخ درخوری ندارد میفهمد، اما احساس میکند مخاطب متوجه نمیشود که این فلسفه دارد به او مثل ماده مخدری گوشه خیابان دست فروشی میشود، چرا که فینچر دعواها و سبک زندگی تایلر دردن را آنقدر مدهوشکننده به تصویر کشیده که دیگر سرزنش نمیشوند. کم اتفاق افتاده که ایبرت در نقدش اینقدر اعتقاد کمی به مخاطب داشته باشد، برخلاف اغلب اوقات که او صدای مردم عادی بود.
9. ناپلئون دینامیت (جرد هس، 2004)
-نمره ایبرت: 1.5 ستاره
رابطهای مرموزتر از رابطه راجر ایبرت و فیلمهای کمدی وجود ندارد. البته این کاملا تقصیر ایبرت نیست، چرا که کمدی به طور ذاتی فردی و شخصی است و خندهدارترین فیلمها اغلب یک زندگی پس از مرگ را ورای هر نقد کوبندهای که در زمان انتشار متحمل شدهاند دارند. اما یکی از بزرگترین تناقضات بین دیدگاه ایبرت و میراث یک فیلم، مربوط به ناپلئون دینامیت ساخته جرد هس است.
این یک نوع حماقت تعمدی است که بعضا با طنز اشتباه گرفته میشود و ناپلئون دینامیت جرد هس این را تا جایی که امکان دارد میدوشد.
ایبرت شخصیت اصلی داستان، ناپلئون، را غیرقابل دوست داشتن میداند و در نظرش شوخ طبعی عجیب و غریب فیلم اغلب خودش را میکوبد. دقیقا مثل برداشت خود ایبرت از شخصیت ناپلئون. غافلگیرکننده نیست اگر تصور کنیم ایبرت 62 ساله در آن زمان خیلی طرفدار دیالوگهایی مثل “دارم تمرین میکنم تا یه مبارز در قفس بشم” یا “چقدر شرط میبندی که میتونم یه توپ فوتبال رو تا بالاتر از اون کوهها شوت کنم؟” نبود.
10. مظنونین همیشگی (برایان سینگر، 1995)
-نمره ایبرت: 1.5 ستاره
در پس تسلط کوئنتین تارانتینو بر هالیوود اوایل دهه 90، فیلمهای جنایی زیرکانه با ضدقهرمان هایی که اکثریت فیلم را تشکیل میدادند تبدیل به کالای محبوب استودیوها شدند. در این شرایط هرکس که یک فیلمنامه نیمپز هم برای ارائه کردن داشت به او چراغ سبز نشان میدادند. یکی از معدود فیلمهایی که توانست یک سر و گردن فراتر از فیلمهای دیگر در این شرایط بایستد، مظنونین همیشگی بود، البته شما این را در نقد راجر ایبرت نخواهید دید.
ایبرت بیشتر نقدش را صرف گیج بودن از پلات فیلم و انزجار بخاطر بازی خوردن از پایان بندی فیلم کرد. او یافتههایش رو اینگونه خلاصه میکند:
“تاحدی که میفهمم، اما اهمیت نمیدهم.”
در اینجا لیست فیلمهای بزرگ دیگری که راجر ایبرت به آنها نمره 2.5 ستاره و کمتر را داد را قرار میدهیم:
-علی
-خواننده عروسی
-سپاهیان استارشیپ
-یک گرگینه آمریکایی در لندن
-بتمن
-برزیل
-کدیشک
-چاپلین
-سرنخ
-شیطان پرادا میپوشد
-جانسخت
-ترس و تنفر در لاسوگاس
-ادوارد دستقیچی
-گلادیاتور
-هپی گیلمور
-تاریخ جهان، بخش اول
-من هاکابیهارو دوست دارم
-عوضی
-روشنایی زندهی روز
-مریخ حمله میکند!
-طبیعی
-لیست پخش بینهایت نیک و نورا
-سنتی
-بزرگکردن آریزونا
-رومئو + جولیت
-طناب
-روزنکرانتز و گیلدنشترن مردهاند
-خسیسشده
-پاشیدن
-برادران ناتنی
-سگهای حصیری
-تیم آمریکا: پلیس جهانی
-سه رفیق
-تامی کوچولو
-UHF
-عمو باک
-معدن طلای مخملی
-تابستان داغ مرطوب آمریکایی
-زولندر