خطر لو رفتن داستان: لذتبخشترین مرگ بازی تاج و تخت
فهمیدن اینکه چه کسانی در سریال بازی تاج و تخت قرار است زنده بمانند و چه کسانی کشته شوند کار آسانی نیست. در آخرین قسمت از فصل هفتم این سریال موقعیتهای متعددی وجود داشتند که ممکن بوده یکی از شخصیتهای سریال کشته شود اما در آخرین لحظات دیدیم که این اتفاق نیافتاده است.
برای مثال از این موقعیتها میتوان به جیمی لنیستر اشاره کرد که بعد از زنده ماندن از تهدید «کوه»، فرار کرد.
در جای دیگری از این قسمت، سانسا به طور قابلپیشبینی آریا را فراخواند تا به جرم خیانت محکوم کند، اما چیزی که انتظار آن نمیرفت این بود که فهمیدیم این دو خواهر میدانستند قصد لیتلفینگر چه بوده است و تصمیم گرفته بودند او را به خاطر کارنامهی پر از خیانت و بازیهای سیاسیاش از بین ببرند. بسیاری از خونهایی که در این سریال به زمین ریخته شده است زیر سر لیتلفینگر و تلاش او برای بالا رفتن از نردبان هرجومرج بوده بوده است. دیدن التماس او به سانسا بسیار لذتبخش بود و از آن لذتبخشتر، کشتن او توسط آریا بود که با خنجرش گلوی او را برید.
حتی اگر اشکهای لیتلفینگر غیرواقعی هم بودند، حقیقت این است که او به زانو افتاد و کشته شد. او عاشق دو نسل از استارکها بود و به هردوی آنها خیانت کرد.
کشتن لیتل فینگر از آنجایی منطقی بود که او دیگر نقش پررنگی در روایت داستان نداشت اما کشتن او باز هم به این معنی است که سریال قدم دیگری به سوی قابلپیشبینی شدن برداشته است. داستان سریال از این به بعد تنها راجع به خانوادههای معدود باقیمانده است که قرار است حالا که دیوار نابود شده، در برابر نیروی پادشاه شب مقاوت کنند.
لیتلفینگر بار خیانتهای سیاسی سریال را به دوش میکشید و حالا از ماجرا حذف شده است؛ البته سرسی به احتمال زیاد تا میزانی جای خالی او را پر خواهد کرد. دیدن کشته شدن لیتلفینگر لذتبخش بود و حالا سریال در اژدهاها و ارتشها و زامبیها خلاصه میشود.